اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت)
از اوحدی مراغه‌ای
'


دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت تنم به درد جدایی خراب کرد و برفت
مرا به وصل خود آهسته وعده‌ای می‌داد ولی چه سود؟ که ناگه شتاب کرد و برفت
بتی که دامن وصلش به چنگم آمده بود ز هجر ناله‌ی من چون رباب کرد و برفت
دو چشم او چه خطاها که داشت اندر سر! چو دید قامتش آنرا صواب کرد و برفت
در آرزوی نگاری گداختم چو نبات که شکرش نمکم بر کباب کرد و برفت
در آب و آتشم از هجر آنکه بی‌رخ خویش دلم پر آتش و چشمم پر آب کرد و برفت
چو اوحدی ز رخش بوسه خواستم بی‌زر لبش مرا به خموشی به خواب کرد و برفت