اوحدی مراغهای (غزلیات)/ز تورانیان تنگ چشمی سواری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ز تورانیان تنگ چشمی سواری) از اوحدی مراغهای |
' |
ز تورانیان تنگ چشمی سواری | در ایران به زلف سیه کرد کاری | |
که کافر نکردست بر دین پرستی | که دشمن نکردست با دوستداری | |
دهانش خموشی، لبش باده نوشی | سرش پر خروشی، میان پود و تاری | |
به چهره چراغی، به رخساره باغی | به سیرت بهشتی، به صورت بهاری | |
ستم را به سختی دلش پایمردی | طرب را به نرمی تنش دستیاری | |
به بالا چو سروی، برفتن تذروی | به پیکار شاهی، به پیکر نگاری | |
سیاووش رویی، فرنگیس مویی | فریبرز شکلی، فریدون شعاری | |
نه جمشید، لیکن هرش بنده میری | نه ضحاک، لیکن هرش زلف ماری | |
اگر شعر گویی در آن غمزه زیبد | و گر هوش بندی در آن زلف باری | |
کزین بیژنی را بدوزد به تیری | وزان رستمی را ببند به تاری | |
شماری گر از بیدلانش بگیری | نگیری دل اوحدی در شماری |