اوحدی مراغهای (غزلیات)/سر بگذرانم از سر گردون به گردنی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (سر بگذرانم از سر گردون به گردنی) از اوحدی مراغهای |
' |
سر بگذرانم از سر گردون به گردنی | گر بگذرد به خاطر او یاد چون منی | |
تا در دلم خیال رخ او قرار یافت | مسکین دلم قرار ندارد به مسکنی | |
میلم به باغ بود، دلم گفت: دیده گیر | سروی نشسته بر لب جویی و سوسنی | |
گر مرغ زیرکی به هوای دگر مرو | بهتر ز کوی دوست نباشد نشیمنی | |
ای مدعی، چو خوشه مرا سرزنش مکن | برده به باد عشق اگرت هست خرمنی | |
وی دل که سینه را سپر غصه کردهای | پیکان عشق را به ازین ساز جوشنی | |
جانا، به خود نگاه کن و حال ما ببین | گر جان ندیدهای که جدا گردد از تنی | |
یک شهر دشمنند مرا وز بهر تست | گو: جوجرم کنید که بر من به ارزنی | |
گر داشتی دلم به زر و سیم دسترس | هر دم در آستین تو میریخت دامنی | |
سیلیزنان سزد که برونش کنی ز در | گر پیشت آفتاب به تابد به روزنی | |
مرد اوحدی ز عشق و نگفتی: دریغ بود | ماتم، نگاه کن، که نیرزد به شیونی |