اوحدی مراغهای (غزلیات)/دلم زندان عشق تست و زندانی درو جانم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دلم زندان عشق تست و زندانی درو جانم) از اوحدی مراغهای |
' |
دلم زندان عشق تست و زندانی درو جانم | چو زندانی شدم،دیگر چه میخواهی؟ مرنجانم | |
مرا خوان، ای پریچهره، که گر صدبار در روزی | سگم خوانی دعا گویم، بدم گویی ثنا خوانم | |
گر امیدی که من دارم روا گردد ز وصل تو | به دربانیت بنشینم، به سلطانیت بنشانم | |
مرا از روی خود دوری چه فرمایی و مهجوری؟ | اگر حکمی کنی بر من، به چیزی کن که بتوانم | |
دلم بردی و میدانم که: پیش تست و میدانی | تو هم لیکن نمیگویی، که میگویی: نمیدانم | |
مرا دیوانه میدارد سر زلف پریرویی | که گر با من در آرد سر، کند حالی سلیمانم | |
ازین اندیشه در دامن کشیدم پای صد نوبت | اگر یاد سر زلفش نمیگیرد گریبانم | |
نگارینا، چرا کردی تو با همچون منی سختی؟ | که اندر عهد خود هرگز ندیدی سست پیمانم | |
به هر حکمی که فرمایی، مکن تقصیر، کز خوبان | ترا بر اوحدی حکمست و من هم بنده فرمانم |