اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند)
از اوحدی مراغه‌ای
'


سر نگردانم ازو، گر به سرم گرداند بنهم گردن، اگر خاک درم گرداند
نه چنان بسته‌ی مهرم که بپیچانم رخ وقت شمشیر زدن گر سپرم گرداند
روی بنمود و چو مشتاق شدم، بار دگر باز پوشید، که مشتاق ترم گرداند
گاه آنست که: یاد لب شیرینش باز همچو فرهاد به کوه و کمرم گرداند
ای نسیم سحر، از خود به فغانم، برسان خبر او، که ز خود بی‌خبرم گرداند
پیش ازینم خبر از پا و سر خود می‌بود وقت آنست که بی‌پا و سرم گرداند
اوحدی در غمش ار ناله چنین خواهد کرد زود باشد که به گیتی سمرم گرداند