تفاوت میان نسخههای «سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی کاخ مرمر ۲۱ فروردین ۱۳۴۴»
خط ۱۸۱: | خط ۱۸۱: | ||
== سخنان سرهنگ ستاد منصور گرایلی شاهد رویداد در رادیو به مناسبت ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ == | == سخنان سرهنگ ستاد منصور گرایلی شاهد رویداد در رادیو به مناسبت ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ == | ||
{{ شنیدن | {{ شنیدن | ||
− | | نام پرونده = 21 Farvardin 1344 Grayli c. | + | | نام پرونده = 21 Farvardin 1344 Grayli c.mp3 |
| عنوان = سخنان سرهنگ ستاد منصور گرایلی درباره ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ | | عنوان = سخنان سرهنگ ستاد منصور گرایلی درباره ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ | ||
| توصیف = | | توصیف = |
نسخهٔ ۸ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۱۸
سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی دانشگاه تهران ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ | اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر | کنفدراسیون دانشجویان ایرانی |
سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی کاخ مرمر ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ - روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ برابر با ۱۰ آپریل ۱۹۶۵ سرباز وظیفه رضا شمسآبادی در کاخ مرمر به شاهنشاه ایران تیراندازی کرد. به شاهنشاه از این رویداد شوم آسیبی نرسید ولی دو تن از درجهداران وفادار گارد شاهنشاهی کشته شدند. شمسآبادی نیز جا بجا کشته شد. هر سال در روز ۲۱ فروردین ماه برای اینکه از این ترور اهریمنی گزندی به جان شاهنشاه نرسید در سراسر کشور آیین نیایش برگزار شد و روز ۲۱ فروردین ماه به تصویب مجلس شورای ملی و مجلس سنا روز نیایش نام گرفت.
قانون نامگزاری روز ۲۱ فروردین ماه به روز نیایش
قانون نامگذاری روز ۲۱ فروردین بنام روز نیایش - مصوب ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۵ مجلس شورای ملی و ۱۸ خرداد ۱۳۴۵ مجلس سنا. این قانون در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۴۵ به توشیح محمدرضا شاه پهلوی رسید.
ماده واحده - به شکرانه مشیت الهی در رفع خطر از ذات مبارک شاهنشاه آریامهر روز بیست و یکم فروردین ماه به نام روز نیایش نام گذاریمیگردد.
رییس مجلس شورای ملی - مهندس عبدالله ریاضی
در پی سوءقصد به شاهنشاه، شش تن از هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی که کوتاه زمانی پیش از انجام این رویداد اهریمنی به ایران بازگشته بودند، همراه با چند تن دیگر دستگیر شدند. این دانشآموختگان، کمونیستهای مائوییست خطرناکی بودند که در پی براندازی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران و برقراری حکومتی همانند کوبا، ویتنام و الجزایر از راه جنگهای پارتیزانی، کشتن سران کشور و ترساندن مردم پس از به پایان رساندن دورههای تروریستی وارد ایران شدند. پس از این رخداد شوم پلیس و سازمان امنیت و اطلاعات کشور بررسی گستردهای را آغاز کردند.
رضا شمسآبادی ۲۷ ساله اهل شمسآباد کویر کاشان بود. شمسآبادی فرزند سومین شوهر مادر خود بود و تا چند سال پیش در کویر کاشان چوپان بود و زمانی نیز در حمام قریه "حسو" کار میکرد. شمسآبادی هفت سال پیش با خانواده خود به شهر کاشان آمد و در یک کارگاه پارچهبافی کاری پیداکرد. پس از مرگ پدرش وی که نانآور مادر پیرش بود از خدمت سربازی معاف شد. وی با حزب توده و جبهه ملی همدستی داشت و با گرفتن پول برایشان چاقوکشی میکرد و هیاهو راه میانداخت. شمس آبادی پیشینه شرارت داشت و بارها زیر پیگرد قانون قرارگرفته بود. با در دست داشتن معافی از خدمت سربازی، در سال ۱۳۴۲ شمسآبادی خود داوطلبانه وارد خدمت سربازی شد! و با کمک خائنین کمونیست رخنه کرده در ارتش شاهنشاهی ایران، نگهبان رده دوم گارد جاویدان شد.[۱] چند روز پیش از نوروز ۱۳۴۴ رضا شمسآبادی در نامهای برای مادرش نوشت که تا روز بیستم فروردین به کاشان خواهد رفت.
سوءقصد به شاهنشاه
شاهنشاه هر روز ساعت ۹ بامداد از کاخ با خودرو به کاخ مرمر میروند و در دفترکار خود به رسیدگی کارهای داخلی و خارجی میپردازند. هنگامی که شاهنشاه روز شنبه ۲۱ فروردین ماه به روال همیشه جلوی پلکان سرسرای کاخ از خودرو پیاده شدند تا وارد ساختمان دفترکار خویش در کاخ مرمر بشوند، سرباز وظیفه گارد که چهل متر دورتر از ساختمان و مسلسل به دست داشت آغاز به تیراندازی کرد و به سوی ساختمان دوید. هیچ یک از گلولههای شلیک شده به شاهنشاه نرسید ولی گلوله به باغبان کاخ خورد. اعلیحضرت وارد سرسرا شدند و به درون دفترکار خود رفتند. رضا شمس آبادی شتابان کوشش کرد که خود را به سرسرا برساند. با بلند شدن سدای نخستین رگبار مسلسل یکی از محافظین شاهنشاه که دورتر ایستاده بود به سوی کاخ دوید و به رضا شمسآبادی دو تیر شلیک کرد. رضا شمسآبادی در همین لحظه به یکی از محافظین درون سرسرا تیر زد و وی زخمی را کرد. شمسآبادی هنوز از پای درنیامده بود کماکان سرسرا را به رگبار مسلسل بست تا سرانجام با گلولههای دیگر محافظین به زمین افتاد و نابود شد. گارد جانباز شاهنشاه سخت زخمی شد و پیشمرگ دیگر نیز در خون خود غلتید. [۲] پیشخدمت دیگر اعلیحضرت نیز از دست و بازو تیر خورد. در این روز شوم در درازای چند ثانیه دو تن از خدمتگزاران شایسته ایران جان باختند، پیشخدمت شاهنشاه و باغبان زخمی شدند و خائن انیرانی رضا شمسآبادی کشته و نابود شد.
استوار باباییان نخستین کسی بود که که با سرباز خائن دشمن ایران روبرو شد و به رضا شمسآبادی که به سوی کاخ میدوید فرمان ایست داد، ولی شمسآبادی توجه نکرد، استوار باباییان دو تیر به سوی او شلیک کرد و او را زخمی ساخت. در این زمان رضا شمسآبادی تروریست همدست مائوییستها، استوار باباییان را به رگبار مسلسل بست. استوار باباییان که هنوز نیمه جان بود کشان کشان خود را به شمس آبادی رساند و پاهای شمس آبادی را که میخواست از پلکان ساختمان کاخ مرمر بالا رود با دو دست گرفت و یک گلوله به پای او شلیک کرد تا شاید او را بازدارد. شمس آبادی استوار باباییان را به رگبار دوم مسلسل بست و به زندگی او پایان داد. شمس آبادی با وجود تیری که خورده بود، به پیش رفت و در سرسرای کاخ مرمر با استوار لشکری روبرو شد و او را نیز به رگبار مسلسل بست. دست چپ استوار لشکری از بدنش جدا شد، با این همه استوار لشکری با دست راست تیری به سوی شمس آبادی خالی کرد و در دم جان سپرد. در این هنگام، هنوز رضا شمسآبادی جان داشت، شمس آبادی که شانه اول فشنگها را خالی کرده بود کوشش کرد که سی فشنگ شانه دوم را در مسلسل جا بیاندازد که یک سرباز دیگر گردان جاویدان مامور دیواره غربی کنار دفتر کار همایونی به نام گروهبان "ساری زابلی" سر رسید.[۳] گروهبان زابلی نیز پنج تیر به شمسآبادی خالی کرد و سرانجام رضا شمس آبادی تروریست مزدور نابود شد. پس از فتنه شوم ۲۵۳۷ شاهنشاهی کنفدراسیونیها استوار ساری زابلی را دستگیر و اعدام کردند.
باغبان کاخ مرمر و آقای سیدحسین حساس پیشخدمت ویژه شاهنشاه که آماج گلولههای شمس آبادی قرارگرفته بودند به بیمارستان رضا پهلوی تجریش برده شدند.
دستورهای شاهنشاه
شاهنشاه بازماندگان دو استوار جان باخته را مورد مهربانی قراردادند و دستورهایی را برای فراهم ساختن رفاه و سرپرستی خانوادههای این دو سرباز میهن دادند. اعلیحضرت همایون شاهنشاه سرپرستی فرزندان جان باختگان استوار دوم آیت الله لشکری و استوار دوم محمدعلی باباییان را پذیرفتند.
استوار محمدعلی باباییان
استوار دوم محمدعلی باباییان در سال ۱۳۱۰ خورشیدی در قمصر کاشان زاده شد و پس از به پایان رساندن دبستان و دبیرستان در سال ۱۳۲۸ وارد خدمت شد. وی پس از گذراندن خدمت در دژبان برای گُردان جاویدان برگزیده شد. تا اینکه روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ در راه انجام وظیفه جان باخت.
استوار محمد علی باباییان از سربازان شایستهای بود به دریافت سپاسنامه "افتخار جاویدان سرافراز شده بود، در درازای خدمت خود بیش از ۵ نشان: رستاخیز، ۲۸ امرداد، نشان طلای کشور نروژ و نشان طلای کشور دانمارک را دریافت نموده بود. از استوار باباییان همسر و سه پسرش بر جای ماندند.
استوار آیتالله لشکری
استوار دوم آیتالله لشکری در سال ۱۳۰۵ در آبادی دو دانگه از روستاهای قزوین زاده شد. پس از به پایان رساندن دبستان و دبیرستان در سال ۱۳۲۶ وارد لشکر یکم پادگان مرکز شد. این پادگان به گارد شاهنشاهی دگرگون شد.
استوار لشکری پس از گذراندن آموزشگاه گروهبانی به درجه گروهبان سومی رسید و از همان آغاز به خدمت گردان جاویدان درآمد. استوار لشکری با نشان دادن درستی و پاکی در تاریخ ۱ بهمن ماه ۱۳۴۰ برای خدمت در دسته نگاهبانی ویژه گردان جاویدان برگزیده شد. وی در دوره خدمت بارها از خود شایستگی نشان داد و بدین روی در سپاسنامهای [۴] به دریافت نشان "افتخار جاویدان" نایل آمد. شادروان لشکری در درازای خدمت خود به گرفتن نشانهای رستاخیز خدمت، ۲۸ امرداد ماه و چند نشان از پرزیدنتهای کشورها سرافراز شد.
از استوار لشکری ۴ دختر و ۲ پسر از ۱۵ ساله تا ۵ ساله برجای ماند. همسر استوار لشکری گفت: سلامت وجود شاهنشاه برای ما بزرگترین سعادت است، شوهر من از شش سال قبل مامور مخصوس حفاظت شاهنشاه گردید. یک "لشکری" با افتخار خدمت به شاهنشاه و میهن از میان رفت ولی دو "لشکری" دیگر (اشاره به دو پسر استوار لشکری) به یادگار گذاشت. این دو بزرگ خواهند شد و جای پدرشان را خواهند گرفت.
جارنامه رسمی دولت
پس از رخداد شوم ۲۱ فروردین ماه در کاخ مرمر، بازجویی و بررسیهای دامنهداری برای روشن ساختن چگونگی انجام این رخداد و یافتن محرکین از سوی مقامات انتظامی و امنیتی ارتش آغاز گردید. به دنبال آگاهیهایی که از بستگان و نزدیکان سرباز وظیفه رضا شمسآبادی به دست آمد، رفت و آمد شمسآبادی با احمد کامرانی، زاده سال ۱۳۱۸ خورشیدی در کاشان آشکار شد. احمد کامرانی تا کلاس پنجم دبیرستان محمودیه کاشان درس خوانده و رادیوساز بود. پس از بازجوییهایی که درباره احمد کامرانی انجام یافت و آنچه خود کامرانی به زبان آورد، رو شد که نامبرده با دانستنیهای فنی خود در کارخانه ارج کار میکرد. کامرانی در آن کارخانه با نشان دادن شایستگی فنی مورد توجه یکی از مهندسین کارخانه به نام مهندس احمد منصوری تهرانی مقدم قرارگرفت که به رفت و آمد و دوستی ژرف میان این دو کشیده شد. این رفت و آمد و نزدیکی پس از بیرون انداختن احمد کامرانی از کارخانه ارج و بازکردن یک مغازه رادیوسازی در جوادیه ژرفتر شد.
مهندس منصوری دانشآموخته رشته برق از دانشگاه منچستر به هنگام تحصیل در انگلستان همانند برخی از دانشجویان با باورهای کمونیستی آشنا شد و به ایدئولوژی کمونیستی مائو گروید. دارندگان این ایدئولوژی آن چنان در این راه پیش رفتند که اندیشههای حزب منحله توده و کمونیسم شوروی را دیگر نپذیرفتند. مهندس منصوری با کسان زیر نیز رفت و آمد داشت:
- ۱- پرویز نیکخواه: رییس آزمایشگاه دانشکده صنعتی دانشآموخته رشته فیزیک از دانشگاه منچستر و رییس فدراسیون انجمنهای دانشجویان ایرانی مقیم انگلستان
- ۲- منصور پورکاشانی: استاد دانشکده صنعتی دانشآموخته رشته نساجی از دانشگاه منچستر و رییس انجمن دانشجویان ایرانی مقیم لندن
- ۳- فیروز شیروانلو[۵]: کارمند موسسه فرانکلین و دانشآموخته در منچستر
- ۴- محسن رسولی: مهندس برق در شرکت شبرنگ دانشآموخته دانشگاه ویلز در انگلستان و همبند کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور
مهندس منصوری با برقرارساختن دوستی با احمد کامرانی و پیشینه آشنایی و دوستی احمد کامرانی با سرباز وظیفه رضا شمسآبادی که شرور و ماجراجو بود، بهره گرفت. احمد کامرانی با دیدارهای پی در پی سرباز وظیفه شمسآبادی را برای انجام سوءقصد به جان شاهنشاه در روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ آماده ساخت.
دولت به آگاهی همگان رساند: " توطئه سوءقصد به جان شاهنشاه روشن شده است و پرویز نیکخواه، منصور پورکاشانی، فیروز شیروانلو و محسن رسولی دستگیر شدهاند. هر یک از نامبردگان به مقاصد و هدفهایی که داشتهاند و ارتباطات خارجی و اقداماتی که در خارج و داخل مملکت از قبیل تهیه اوراق مضر و رفت و آمد به نقاط مختلف برای شناسایی منطقههای مناسب برای اجرای عملیات پارتیزانی و نیات پلید خود و ایجاد ترور و ترس اعتراف نمودهاند. افزون بر اوراق و نشریاتی که برای پیشرفت هدفهای آنان آماده بود و انتظار موقع مناسب برای انتشار آنها را داشتهاند بدست آمده که موید صحت اعتراف آنان و به منزله قرینهای قابل استفاده میباشد. قسمتی از نشریات مکشوفه در منازل دستگیر شدگان به شرح زیر میباشد:
- - جنگ پارتیزانی نوشته مائوتسه تونگ
- - درباره مسله استالین، نظریهای درباره نامه سرگشاده حزب کمونیست شوروی چاپ پکن
- - اختلاف بین رفیق تولیاتی و ما و چند مساله مهم لنینیسم در دنیای معاصر نوشته هونگ کی
- - ماتریالیسم دیالکتیک و ماترلیسم تاریخی نوشته استالین
و تعداد بیشماری کتب دیگر که در صدد ترجمه و توزیع آن بودهاند.
تحقیقات مقامات قضایی ارتش هنوز به پایان نرسیده و پس از اتمام تحقیقات اطلاعات بیشتر و روشنتری در اختیار هممیهنان عزیز گذاشته خواهد شد.
راهپیمایی مردم ایران در انزجار از سوءقصد به جان شاهنشاه
از ساعت ۹ بامداد روز ۹ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستههای گوناگون بانوان، کارگران، آموزگاران و دبیران، زنان وابسته به اتحادیههای کارگری و صنفی، بانوان تربیت معلم در پهنه کافه شهرداری گردآمدند. تا ساعت ۹ بامداد دسته بندی یکانهای بانوان پایان یافت و نخستین دسته از چهارراه پهلوی به راه افتاد. فرتور بزرگ شاهنشاه جلوی همه پرچمها قرارداشت. بانوان ایران با فریادهای "جاوید شاه" و "کوتاه باد دست خائنین به شاه و ملت" شور و هیجان خود را نشان میداند. هزاران زن و دختر ایران در این راهپیمایی بزرگ با گامهای استوار با آرنگ های میهنی غریوشان به آسمان بود و کف زدنهایشان گوشها را کَر میساخت. همه بانوان پرچمهای کاغذی سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران را به دست داشتند و آنها را با خواندن آرنگ ها به اهتزاز درمیآوردند. دستههای بانوان از خیابانهای پهلوی، چهارراه شاه، خیابان پهلوی و سپه غربی گذشتند و به دانشکده افسری رسیدند.
یکانهای گوناگون کارگران از ساعت ۷ بامداد در خیابان شمالی پارک شهر گردآمدند و در ستونهای فشرده از خیابان شاهپور به سوی چهارراه یوسف آباد به راه افتادند. ستونهای کارگران شرکت واحد با یونیفورم و ساز و دهل و کارگران سیلو به همراه کارگران ورزشکار سیلو با اونیفورم آبی پیشاپیش همه کارگران میرفتند. کارگران دخانیات با دستمالهای رنگارنگ، دستافشانی و شادی میکردند، کارگران چیت سازی ری، و بسیاری گروههای دیگر کارگری از چهارراه یوسف آباد به سوی سه راه شاه و پس از گذشتن از خیابان نادری، پهلوی، چهارراه پهلوی به سوی امیریه و منیریه رفتند. بیش از ۴۰۰ دستگاه تاکسی وابسته به سندیکای رانندگان تاکسی با چراغهای روشن در پشت ستونها در پی کارگران آهسته میراندند.
کشاورزان پیرامون تهران در میدان بهارستان گردآمدند و با ساز و دهل به راه افتادند و پس از گذشتن از میدان ۲۸ امرداد، خیابان اسلامبول، خیابان نادری، خیابان شاه، چهارراه پهلوی و خیابان سپه شرقی در برابر باستیان بازایستادند. در راستای راهپیمایی دستهها و یکانهای گوناگون مردم، هموندان حزب ایران نوین و سازمانهای وابسته در خیابانهای شهر در پیادهروها ایستاده بودند و غریو جاوید شاه آنان به آسمان بود و با رسیدن دستهها با ابراز شور و هیجان از آنان پیشباز میکردند.
خیابانهای تهران بسیار با شکوه با چراغهای رنگارنگ آذین بسته شده بودند. تا پس از نیمروز راه پیمایی باشکوه مردم تهران با سپاس از اینکه گزندی به شاهنشاه ایران نرسیده به درازا کشید و در سراسر کشور آیین شکرگزاری برگزارشد.
سپاسگزاری و بزرگداشت از جانباختگان استوار محمدعلی باباییان و استوار آیتالله لشکری
در روز ۱۳ اردیبهشت ماه قانون تقدیر و تحسین از جانبازان ایران استوار محمدعلی باباییان و آیت الله لشکری در یک ماده به تصویب مجلس سنا رسید.
ماده واحده - جانبازی و فداکاری استواران شهید محمدعلی بابائیان و آیتالله لشکری در راه حفظ و صیانت مملکت مورد تقدیر و تحسین ملتایران میباشد. به پاس آن که حین انجام وظیفه مقدس شربت شهادت نوشیدهاند از این به بعد (شجاعان شهید) نامیده خواهند شد.[۶]
- تبصره ۱ - اسامی استواران شهید آیتالله لشکری و محمدعلی بابائیان در فهرست اسامی افراد گردان جاویدان برای همیشه باقی مانده و در مواقع انجام مراسم حاضر و غایب خوانده شود. در جواب نفر جناح راست صف با صدای رسا خواهد گفت: (جان خود را در راه شاه و میهن نثار کرد).
- تبصره ۲ - دولت مکلف است ظرف یک هفته لایحه لازم برای قدردانی از خدمات شهدای فوقالذکر تهیه و به مجلس تقدیم نماید.
قانون بالا که مشتمل بر یک ماده و ۲ تبصره در تاریخ روز دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ به تصویب مجلس سنا و در جلسه روز سهشنبه چهارم خرداد ماه یک هزار و سیصد و چهل و چهار شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید- رییس مجلس شورای ملی - مهندس عبدالله ریاضی
آشکار شدن نقشههای شوم کنفدراسیون دانشجویان
بیشتر نقشههای براندازی شاهنشاهی در ایران تا این زمان از سوی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور برنامه ریزی شد. دانشجویان کنفدراسیونی در لندن به سوی اندیشههای ضدبشری کمونیستی کشیده شدند و با سیاست خارجی شاهنشاه که بر پایه دوستی ژرف به ویژه با همسایگان و همسایه شمالی ایران یعنی شوروی و همکاری نزدیک دولت شوروی بنیاد شده بود، بنای دشمنی و کارشکنی را گذاشتند. با نزدیک شدن ایران و شوروی و دستینه شدن قراردادهای ذوبآهن[۷] این گروه چنان در اوهام خود پیش رفتند و اندیشههای حزب منحله توده و کمونیسم شوروی را دیگر نپذیرفتند و روی به اندیشههای مائو در چین و کارهای انقلابی و جنگهای پارتیزانی و کشتن شاهنشاه ایران، بزرگان کشور و مردم ایران آوردند. این گروه در لندن با نام "گروه مترقی" گردآمدند و تمرین جنگهای چریکی آغاز کردند. هزینه این گروه در لندن از سوی ایرانیانی که در آلمان شرقی زندگی میکردند، فراهم میشد. محسن رضوانی کارهای مالی گروه مترقی را به گردن داشت. گروه مترقی از دیگر دانشجویان "حق عضویت" نمیگرفت زیرا که هزینههایش از آلمان شرقی فرستاده میشد. از کارهای این گروه برگزاری سخنرانیها در سالن دانشگاه لندن و سالن شهر "کنزینگتون" علیه حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران بود که هزینه اجاره این سالنها در ماه به سدها لیره میرسید. هم چنین گروه مترقی پیوسته در کمین شکار ایرانیان و تازهواردان بود که آنان را به سوی خود بکشند. از دیگر کارهای گروه مترقی پخش اخبار دروغ بود. برای نمونه بر سر زبان انداختن اینکه در تهران جنگ خیابانی راه افتاده و یا در بخشی از شمال ایران جنگ های پاتیزانی درگرفته تا در میان ایرانیان خارج از کشور ترس و نگرانی پراکندهسازند.
در این زمان پرویز نیکخواه دانشجوی رشته فیزیک دانشگاه منچستر رییس فدراسیون انجمنهای دانشجویی ایران در انگلستان و منصور پورکاشانی دانشجوی رشته پارچه بافی دانشگاه منچستر، رییس دانجمن دانشجویان ایرانی لندن بود. این دو پس از دریافت درجههای مهندسی به ایران بازگشتند. پرویز نیکخواه به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و کوتاه زمانی پس از آن رییس آزمایشگاه دانشکده صنعتی (پلی تکنیک) شد. منصور کاشانی نیز استاد دانشکده صنعتی گردید.
از سوی دیگر مهندس محسن رسولی دانشآموخته رشته برق از یکی از دانشگاههای انگلستان، پس از ورود به ایران با دوستان همفکر خود چون نیکخواه، منصورپور، کاشانی و مهندس احمد منصوری دیدار کرد. در این زمان مهندس احمد منصوری نیز دانشآموخته رشته برق دانشگاه منچستر و در استخدام کارخانه ارج بود. مهندس رسولی بهمن ماه ۱۳۴۳ در کمپانی شبرنگ آزمایشی استخدام شد و همسرش نیز در یک آژانس هواپیمایی آغاز به کار کرد. این گروه، فیروز شیروانلو یکی دیگر از دوستان خود را که وی نیز از انگلستان به میهن بازگشته بود و در بنگاه فرانکلین کار میکرد، یافتند و سازمان تروریستی خود را برپاساختند. افزون بر این مهندس محسن رسولی رابط با همفکران تروریستیش در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در لندن بود و برای پیوند و آگاهی رسانی با دیگر تروریستهای کنفدراسیون در آلمان غربی چون چنگیز پهلوان، کمیته ارتباطات خارجی یک راننده تاکسی با همین اندیشههای مائوییستی و تروریستی اجیر کرده بود.
مهندس منصوری که در کارخانه ارج کار میکرد با احمد کامرانی جوان ۲۶ ساله آشنا شد و وی را با اندیشههای مائوییستی آشنا ساخت و او را به دیگران نیز شناساند. اما پس از کوتاه زمانی کامرانی در کارخانه کتک و کاری راه انداخت و به کار وی در کارخانه ارج پایان داده شد. احمد کامرانی اهل کاشان بود و تا کلاس پنجم دبیرستان درس خوانده بود، پس از بیرون کردنش از کارخانه ارج یک مغازه بازسازی رادیو در جوادیه بازکرد و مهندس منصوری هم چنان دوستی گروه را با وی استوارتر میکرد. احمد کامرانی با رضا شمسآبادی آشنایی داشت و در این سازمان نوپای مائوییستی تروریستی پیونددهنده شمس آبادی و گروه شد.
- مهندس احمد منصوری تهران مقدم - لیدر و سردسته
- مهندس محسن رسولی - تشکیلات پارتیزانی
- فیروز شیروانلو - تبلیغ و پروپاگاند و برگردان نوشتارهای کمونیستی چاپ شده در چین
- احمد کامرانی - برقرار ساختن دوستی با رضا شمس آبادی و پیوند میان شمس آبادی و گروه
این گروه پارتیزانی برآن شدند که در جاهای گوناگون کشور کارهای پارتیزانی خود را آغاز کنند و دست به خرابکاری بزنند. رسولی مسئول تشکیلات پارتیزانی مسئول گردآوری گروههای پارتیزانی شد و از سوی دیگر بررسی برای یافتن جاهای مناسب برای خرابکاری را آغاز کرد. دو منطقه در شمال ایران در کناره دریای مازندران برگزیده شد و قرار بر این بود که دستههای پارتیزانی به این دو منطقه فرستاده شوند ولی با رسوا شدن آنان در سوءقصد کاخ مرمر، برنامه خرابکاریها نقش برآب شد.
بخش دیگری از کارهای تروریستی این گروه برای پروپاگاند اندیشههای مائوییستی ویژه شده بود. برای این کار گفتگوهایی انجام یافت و قرارشد که افزون بر پروپاگاند با برگردان نوشتارها و چاپ بیانیهها و کتابهای مائوییستی به زبان پارسی، یک فرستنده رادیویی نیز ایجاد شود.
منصور پورکاشانی استاد دانشکده صنعتی مامور فراهم ساختن دستگاه فرستنده رادیویی شد و مهندس احمد منصوری تهرانی مقدم نیز مامور کارگزاردن آن در بهترین جای شدنی شد. پورکاشانی درخواست خرید فرستنده را به یکی از کارخانههای سازنده بیرون از کشور فرستاد ولی گفتگوها به انجام نرسید زیرا که سپارش و خرید دستگاه فرستنده رادیویی میبایستی که با نماینده کارخانه در تهران انجام پذیرد.
بازرگانی با چین کمونیست
کمیتهای که برای پراکندن اندیشههای مائوییستی و ایجاد گروههای پارتیزانی و پدیدآوردن ترس با ترور در تهران بنیاد شده بود، برای پنهان ساختن ماهیت کار خود، برآن شد نیرنگ نوینی به کار گیرد. چون رفت و آمدهای همدستان از خارج و سفرهای داخلی برای گزینش منطقه مناسب برای انجام کارهای پارتیزانی و برپا ساختن ایستگاه فرستنده رادیویی و چاپ بیانیهها و کتابهای مائوییستی نیازمند به پول بود، کمیته سرانجام برآن شد که یک شرکت بازرگانی با چین کمونیست ثبت نماید و از بیراهه کالاهایی از چین کمونیست وارد نماید و بُنیه مالی خود را نیرومندتر سازد. بدین روی شرکتی به نام شرکت "یوشیج" را در روز ۲۹ اسفند ماه ۱۳۴۳ در اداره به ثبت رساند. شرکت یوشیج در اداره ثبت شرکتها و علایم صنعتی با شماره ۹۷۷۸ ثبت شد. بنیادگزاران شرکت محمدعلی صیرفی، مهندس منصور پورکاشانی، پرویز نیکخواه و مهندس محسن رسولی، و موضوع شرکت در دفتر ثبت شرکتها "نمایندگی ماشینآلات صنعتی و کشاورزی و الکترونیکی و رویهم رفته هر گونه معامله مجاز" و آدرس شرکت خیابان شاه جنب شیخ هادی اشکوب سوم ساختمان سپید چهار اشکوبی نوشته شد. سرمایه شرکت ۵۰۰٬۰۰۰ ریال اعلام شد که همانجا در اداره ثبت پرداخت شد.
منصوری تروریست در پیشگاه شاهنشاه
تروریستها پس از آن که آگاهی یافتند که نقشه شوم آنان به انجام نرسید، سندوغی (صندوق) که در آن سندها و نقشههای تروریستی نگهداری می کردند را به جای دیگر بردند، ولی با شنیدن اینکه رضا شمسآبادی نابود شده است، آرامش یافتند که سرباز خائن نمیتواند آنها را لو بدهد. با پیگیری شبانهروزی پلیس و سازمان امنیت کشور، تروریستها یکی پس از دیگری دستگیر شدند.
مهندس منصوری در روز ۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. منصوری درخواست کرد که برای بیان آنچه روی داده است به پیشگاه شاهنشاه باریابد. اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی درخواست منصوری را پذیرفتند و با اینکه پاسی از شب گذشته بود و بسیار دیر بود، منصوری با دو تن از ژنرالهای بلند پایه ارتش شاهنشاهی، تیمسار سپهبد کمال و تیمسار تاجبخش باریافتند. اعلیحضرت شاهنشاه پرسشهایی از منصوری کردند.[۸]
در پاسخ به پرسش آیا شما کمونیست هستید؟ منصوری گفت: بله من کمونیست هستم.
در پاسخ اینکه چه کمونیستی؟ منصوری گفت: پیرو چین کمونیست هستم.
در پاسخ به اینکه کامرانی درباره سوءقصد به تو چه گفت؟ منصوری گفت: که سرباز وظیفه شمسآبادی قصد ترور اعلیحضرت را دارد و میخواهد این کار را انجام دهد. من هم او را تشویق کردم
در پاسخ به پرسش اینکه چرا شمسآبادی را تشویق کردی؟ منصوری گفت: میخواستیم تغییر رژیم بدهیم.
در پاسخ به اینکه این تغییر رژیم چگونه انجام میشد؟ منصوری گفت: با عمل پارتیزانی این کار را انجام میدادیم، همانند الجزایر و کوبا. ضمنا پس از شروع، دولتهای دیگر نیز به ما کمک میکردند.
در پاسخ به پرسش اینکه پارتیزانهای شما کی هستند؟ منصوری گفت: مخالفین دستگاه و مردم دور ما جمع میشوند.
شناسایی دیگر همدستان
پس از بازجوییها و بررسیها، بسیاری آگاهیهای دیگر درباره دیگر تروریستها به دست آمد. آشکار شد که دو تن دیگر از همدستان این گروه که با نامهای دیگر مهندس رضوی و ثابتیان شناخته شده بودند، نامهایشان محسن رضوانی و دکتر منوچهر ثابتیان است و محسن رضوانی در پاریس و دکتر منوچهر ثابتیان در انگلستان میباشند.
محسن رضوانی فرزند حسن، زاده ۱۳۱۶ خورشیدی در کرمانشاه است. وی در سال ۳۶ - ۱۳۳۵ دیپلم خود را از دبیرستان البرز گرفت و رهسپار انگلستان شد. با نامههای سفارت کبرای شاهنشاهی ایران در لندن سرانجام در رشته زمینشناسی و اقتصاد در یکی از دانشگاههای لندن نام نویسی کرد و از کمک هزینه دولت بهرهمند شد. تا اینکه در سال ۱۳۴۳ سرپرستی دانشجویان ایرانی در نامهای به وی یادآور شد که چون در امتحانهای سال گذشته شرکت نکرده است، اداره سرپرستی وی را دیگر دانشجو نمیشناسد و گذرنامه تحصیلی اش دیگر ارزشی ندارد و کمک هزینه دولتی نیز دیگر به وی پرداخته نخواهد شد. محسن رضوانی پس از دریافت این نامه به ایران بازگشت ولی دوباره راهی اروپا شد.
منوچهر ثابتیان، زاده ۱۳۰۶ خورشیدی، دیپلم خود را از دبیرستان البرز در سال ۱۳۲۵ گرفت و در آزمون فرستادن دانشجو به خارج پذیرفته شد و با بورس دولت، یعنی پول مردم ایران در فرانسه و سپس انگلستان در رشته جراحی نامنویسی کرد. دکتر منوچهر ثابتیان در سال ۱۳۳۳ خورشیدی نامهای از اداره سرپرستی دانشجویان در انگلستان دریافت کرد که وی ۸ سال است که در دانشگاه درس میخواند و دوره پزشکی خود را به پایان رسانیده است و به تهران آگاهی داده شده است که زمینه بازگشت وی را به ایران فراهم سازند. با نامهنگاریهای بی شمار به وزیر فرهنگ وقت، ثابتیان درخواست کرد که به وی پروانه داده شود که دوره فوق دکترا را نیز در انگلستان بگذراند تا "بتواند پس از ورود به ایران به مملکت خود خدمت بیشتری نماید." سرانجام با پافشاریهای ثابتیان درخواست وی پذیرفته شد. بدین چم که وی ۱۴ سال از ارز دولتی در خارج از کشور بهرهمند شد. دکتر منوچهر ثابتیان برای آنکه جوانان ایرانی که در کشورهای اروپایی درس میخواندند را با اندیشههای مائوییستی آشنا سازد، برآن شد که کمیتههای تندروی مائوییستی میان دانشجویان اروپا بنیاد سازد.[۹] بدین روی چندین بار به کشورهای اروپایی سفر کرد، ولی در آنجا میان ثابتیان و دانشجویانی که ضداندیشههای مائوییستی وی بودند ناسازگاری روی داد و ثابتیان به انگلستان بازگشت. در انگلستان ثابتیان توانست گروهی را گردآورد و این گروه با گروهی که در تهران بود، پیوسته کارهای ترور را هماهنگ میساختند.
قانون قدردانی از خدمات دلیران جانباخته
در روز شنبه ۱ آبان ماه ۱۳۴۴ قانون قدردانی از خدمات شجاعان شهید استوار دوم محمدعلی باباییان و استوار دوم آیتالله لشگری در یک ماده به تصویب مجلس سنا رسید.[۱۰]
ماده واحده - چون مراتب جانبازی و قدردانی شجاعان شهید استوار دوم محمدعلی باباییان و استوار دوم آیت الله لشکری در راه حفظ تاج و تخت سلطنت و صیانت کشور شاهنشاهی ایران مورد تأیید و تقدیر ملت ایران میباشد لذا از تاریخ بیستم فروردین ماه یک هزار و سیصد و چهل و چهار هر یک از شجاعان مذکور به درجه استوار یکمی مفتخر و از تاریخ شهادت کلیه حقوق و مزایایی که در صورت ادامه حیات و خدمت با درجه اعطایی در شغل مربوط به آنان تعلق میگرفت از بودجه وزارت جنگ ماهانه به عنوان مستمری برابر مقررات قانون استخدام نیروهای مسلح شاهنشاهی به وراث نامبردگان پرداخت میشود و همچنین به هر یک از فرزندان آنان در دوره تحصیلات ابتدایی ماهانه یک هزار و پانصد ریال و در دوره تحصیلات متوسطه ماهانه سه هزار ریال و در دوره تحصیلات عالیه ماهانه پنج هزار ریال به عنوان کمک هزینه تحصیلی از بودجه وزارت جنگ پرداخت خواهد شد.
قانون بالا مشتمل بر یک ماده پس از اظهار ملاحظات مجلس سنا در تاریخ روز شنبه اول آبان ماه ۱۳۴۴ در جلسه روز سه شنبه یازدهم آبان ماه یک هزار و سیصد و چهل و چهار شمسی به تصویب مجلس شورای ملی رسید - رییس مجلس شورای ملی - مهندس عبدالله ریاضی
سخنان سرهنگ ستاد منصور گرایلی شاهد رویداد در رادیو به مناسبت ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴
|
|
آیا مشکلی با شنیدن این پرونده دارید؟ راهنمای رسانه را ببینید. |
با درود بر شنوندگان محترم شما به مناسبت روز ۲۱ فروردین ماه اجازه میخواستم اشارهای داشته باشم به واقعه تیراندازی در کاخ مرمر، دفتر شاهنشاه آریامهر
گذشت زمان هر واقعهای را به فراموشی میکشاند. این وضع فراموشی بر اکثر جوامع بشری حاکم است و جامعه ما نیز نمیتواند از این قاعده برکنار باشد. فراموشی را جز با تذکر و زنده نگاه داشتن وقایع نمیتوان درمان کرد. یادآوری و تذکر وقایع تلاشی خواهد تا مانع شود که دیوار فراموشی بالا رود. لازمه این کار زنده نگه داشتن یادها و خاطره هاست. البته این کاری آسان نیست زیرا فراموشی از خصوصیات انسان است بخصوص ما ایرانیان. رخداد ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ یکی از حوادث تأسف بار فروردین ماه کاخ مرمر، دفتر شاهنشاه آریامهر است که در آن روز یک بار دیگر توطئه خارجی با همکاری عوامل خودفروخته داخلی خود توطئه سوء قصد به جان شاهنشاه آریامهر و ولیعهد نوجوان ایران را طرح ریزی نموده و تصمیم به اجرای آن داشتند. ولی تقدیر و مشیت الهی این توطئه خائنانه را همانند سایر توطئهها، از قبیل تیراندازی در دانشگاه تهران در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷، ناکام گذاشت و سرانجامی جز حسرت ناکامی و بدنامی بیشتر شرمساری برای خائنین خارجی و داخلی حاصلی در برنداشت. نقش پرارزش شاه در ایران برای خارجیان و عوامل سر سپرده آنها روشن و گویا بود. آنها بخوبی میدانستند که حضور شاه در قطب جامعه عامل اصیل و مقتدری است که موجب وحدت و یکپارچگی ملت و ارتش و در هر حال قائمه نظام قانونی و سیاسی ایران است و مادام که پادشاه در اریکه سلطنت قرار دارد، آنها علیرغم همه تلاشها و تجهیزات مادی و معنوی که در اختیار عوامل خود در ایران قرار دادند، موفقیتی برای تأمین نظرات آنها که ویرانی ایران جزئی از آن است، ببار نیاورد. و خائنین با دانستن این واقعیت که شاه سرِ ایران و ملت قوای مسلح است، به خیال خود به سراغ سر ایران میرفتند.
بطوری که میدانید، تشکیل هر سازمان یا وزارتخانه و یا مؤسسات و یا واحد نظامی به منظور انجام وظائف و مأموریتی است که به آن سازمان و واحد نظامی داده میشود. مأموریت گارد شاهنشاهی که جزیی از ارتش شاهنشاهی ایران بود، حفاظت شخص پادشاه، اعضای خانواده سلطنتی و حراست و نگهبانی از مقرّ زندگی آنان که کاخهای سلطنتی نامیده میشد، انجام میگرفت. در اجرای این مأموریت واحد گارد شاهنشاهی میبایستی حتی الامکان در نزدیکی کاخهای سلطنتی مستقر باشد و چون کاخهای سلطنتی در شهر در آن زمان در خیابان پاستور واقع شده بودند، لذا واحد گارد شاهنشاهی نیز در پادگان باغ شاه که نزدیک به خیابان پاستور و در نهایت نزدیک به کاخها بود، مستقر و تعویض عوامل نگهبانی به طور روزانه از این محل انجام میگرفت.
نگهبانان کاخهای سلطنتی را پاسدار و در جمع پاسداران نامیده میشدند. پاسدار اصطلاحی بود که به نگهبانان در حین نگهبانی کاخهای سلطنتی اطلاق میشد. بطور مثال میگفتند فلانی کجاست؟ گفته میشد در پاسداری کاخ شهر و یا کاخ سعدآباد است. افسران و سربازان گارد شاهنشاهی انتخابی بوده و در مورد سوابق خانوادگی آنها بررسیهای دقیق تری نسبت به سایر پرسنل واحدهای نظامی بعمل میآمد. عوامل پاسدار روزانه از دو واحد گارد شاهنشاهی، یکی گارد جاویدان و دیگری واحد وظیفه بر حسب نوبت تعیین و پس از حضور و غیاب و بازدید افسر ارشد نگهبان روز، با آرایش نظامی در حالیکه دسته موزیک در جلو و افسران نگهبان مجهز به شمشیر و سلاح کمری در جلوی واحد پاسدار قرار داشتند، به طرف خیابان پاستور و کاخهای سلطنتی حرکت میکردیم. در اواسط خیابان پاستور، مقابل اداره املاک پهلوی و در فاصله دویست متری کاخ شهر – توضیح اینکه کاخهای شهر مجموعهای بود از کاخ اختصاصی، کاخ مرمر، دفتر کار شاهنشاه آریامهر، کاخ والاحضرت غلامرضا، کاخ والاحضرت شمس، کاخ والاحضرت عبدالرضا، کاخ نخست وزیری، جمع اینها مجموعه کاخهای سلطنتی شهر بود- دسته موزیک مارش نظامی نواخته و بدین گونه حضور خود را به عوامل نگهبانی قدیم اطلاع و همزمان نگهبانان قدیم باستثنای پاسداران سر پست، در محلهای تعیین شده در چهارراه کاخ مستقر و همزمان چهارراه کاخ برای تعویض نگهبانان بسته میشد و عمل تعویض نگهبانی با تشریفات توسط افسران نگهبان جدید و قدیم انجام و عناصر نگهبانی جدید به محلهای تعیین شده حرکت و پاسداران قدیم آماده مراجعت به پادگان باغ شاه میشدند. و این کار بطور روزانه انجام میگردید.
روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ مطابق معمول همیشگی واحد پاسدار جدید با آرایش همیشگی به سمت خیابان پاستور و کاخهای شهر حرکت ولی در حوالی اداره املاک پهلوی توسط یکی از افسران نگهبان قدیم اطلاع داده شد که عناصر نگهبانی جدید بدون انجام تشریفات معموله به محل نگهبانی خود مراجعه و عمل تعویض مطابق معمول انجام نشود. در آن روز من با درجه ستوان یکمی یکی از افسران نگهبان جدید بودم که بایستی نگهبانی را از افسران قدیم تحویل میگرفتم. اوضاع و شرایط به نظر عادی نبود. افسران نگهبان را نگران و دررفت و آمد میدیدم. خود را به اتاق افسر نگهبان کاخ اختصاصی رساندم و یکی از افسران نگهبان قدیم به طور مختصر وضع را تشریح و در جریان حادثه قرار گرفتم. با کمک افسر دیگر به سرعت عناصر نگهبانی قدیم را تعویض و به بررسی اوضاع پرداختم. بلافاصله به کاخ مرمر رفتم، وضع را تقریباً غیرعادی و فرمانده گارد شاهنشاهی، سرتیپ هاشمی نژاد و سروان جهان بینی فرمانده واحد مراقبت مخصوص و یکی دو نفر دیگر از افسران را در محوطه کاخ مرمر در حال گفت و گو و رفت و آمد دیدم. ماجرا اینگونه اتفاق افتاده بود.
شاهنشاه آریامهر روزانه ساعت ۱۰ صبح از کاخ اختصاصی در معیت والاحضرت ولیعهد سواره و یا پیاده به طرف دفتر کار خود به کاخ مرمر میرفتند و پس از ورود به دفتر، والاحضرت ولیعهد به صورت انفرادی در همین مسیر مجدداً به کاخ اختصاصی مراجعت میکردند. ساختمان کاخ مرمر در مرکز محوطه وسیعی ساخته شده که حوض بزرگی در جنوب آن واقع شده بود. در قسمت جنوبی ساختمان کاخ مرمر، کاخ علیاحضرت ملکه مادر بود که درب آن به سمت خیابان سپه روبروی دانشکده افسری باز میشد. در قسمت شمال شرقی ساختمان دفتر کار علیاحضرت شهبانو و در قسمت شمال کاخ درب ورودی و اصلی کاخ، دفتر فرماندهی گارد شاهنشاهی و در قسمت غربی ساختمان آشپزخانه وزارت دربار قرار داشت. از درب اصلی کاخ، خیابانی به طرف ساختمان دفتر ادامه داشت که در نزدیکی دفتر به سه راهی منتهی میشد که شاهنشاه آریامهر روزانه سواره و یا پیاده از این سه راه گذشته و به دفتر میرفتند. در این سه راه یک نفر پاسدار از واحد وظیفه مسلح به مسلسل دستی ام – ۴۰ با بیست تیر فشنگ و یک خشاب یدکی ۴۰ تیر فشنگ، در قسمت شمال شرقی و شمال غربی ساختمان دفتر نیز دو نگهبان دیگر از واحد گارد جاویدان مسلح به همان سلاحها عهده دار پاسداری بودند.
مسلسلهای ام – ۴۰ را توضیحاً عرض کنم، مسلسلهایی بود که بعد از جنگ جهانی دوم از واحدهای آلمان به غنیمت گرفته بودند. اینها را به ارتش شاهنشاهی ایران داده بودند و ارتش شاهنشاهی ایران از این مسلسلهای دستی که بسیار هم قوی بود عناصر نگهبانی در نگهبانیها استفاده میکردند. بنابراین، عواملی که در کاخهای سلطنتی نگهبانی را به عهده داشتند همیشه مسلح بودند به مسلسلهای ام – ۴۰.
بنابراین، دو نفر دیگر نگهبان از واحد گارد جاویدان مسلح به همان سلاحها عهده دار پاسداری بودند. حدود یک ساعت قبل از ورود شاهنشاه به دفتر یک نفر درجه دار از واحد مراقبت مخصوص با لباس شخصی در ضلع جنوب شرقی حوض آب و یک نفر درجه دار از همان واحد در داخل کاخ محل دفتر نگهبانی را به عهده داشتند. بطوریکه اشاره شد، واحد وظیفهای که در آن زمان عهده دار پاسداری کاخ شهر بود، گردان سوم گارد شاهنشاهی، گروهانهای نهم، دهم و یازدهم بودند که به ترتیب روزانه یکی از این یگانها عهده دار نگهبانی بود. افراد گروهان ۱۱ در روز ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ عهده دار پاسداری کاخهای شهر بود. و سرباز خائن وظیفه شمس آبادی از گروهان مزبور بود که پاسداری سه راه یاد شده را به عهده داشت. و من به اتفاق افراد گروهان نهم مأمور تعویض عوامل پاسداری قدیم بودم و فرماندهان همیشه سعی داشتند از وجود سربازان ورزیده و خوب در پاسداری پستهای حساس استفاده نمایند. سه راه یاد شده یکی از محلهای حساس نگهبانی کاخ مرمر بود. حساسیت این محل این بود که راه عبور روزانه شاهنشاه از این محل بود و سرباز شمس آبادی یکی از سربازانی بود که با رفتار خود و انجام وظایف سربازی به نحو مطلوب و بخصوص مهارت در تیراندازی توجه فرمانده را به خود جلب و او نیز از وجود این سرباز چندین بار به طور مرتب در نگهبانی سه راه کاخ استفاده نموده بود. که این عمل خود اشتباه بزرگی بود و فرماندهان نمیبایستی سربازان را حتی برای دو بار در یک پست نگهبانی بگمارند و میبایستی مرتباً محل نگهبانی آنان را تعویض نمایند.
سازمانهای اطلاعاتی آن روز بعد از بررسیهای دقیق متوجه شدند که سرباز شمس آبادی از مدتها قبل مورد توجه و هدف توطئه کنندگان قرار گرفته و تماسهایی را با افراد خانواده وی برقرار کرده و سپس در ایام مرخصی که به شهرستان خود میرفته با وی نیز ارتباط برقرار نموده. و پس از جلب اعتماد او اطلاعاتی از نحوه پاسداری کاخ و محل نگهبانی خود و ساعات تعویض پستهای نگهبانی از وی کسب و او را بهترین عامل برای انجام این مأموریت تشخیص داده بودند.
بطوریکه اطلاع پیدا کردم، در روز ۲۱ فروردین ماه در ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه شاهنشاه در کاخ مرمر قرار ملاقات با رئیس ستاد ارتش فرانسه را داشتند. به دلایل نامعلوم، چند دقیقهای شاهنشاه دیرتر از موعد مقرر از کاخ اختصاصی خارج و فرمانده گارد شاهنشاهی ساعت دقیق ملاقات را به عرض شاهنشاه رسانید و ایشان با عجله بدون همراهی والاحضرت ولیعهد سوار بر اتوموبیل شده و به طرف کاخ مرمر حرکت مینمایند. تصور میکنم که سرباز از تأخیر و سرعت اتومبیل که در حال عبور از سه راهی بودند دچار اضطراب و نگرانی شده و انتظار نداشته که شاهنشاه اینگونه با سرعت از آن قسمت عبور بکنند که او بتواند نیت پلید خود را اجرا نماید. به هرحال، در ساعت ۱۰ صبح شاهنشاه با سرعت از سه راه معمولی عبور کرده و در جلوی حوض آب از اتومبیل پیاده میشوند و به سرعت به طرف درب کاخ حرکت میکنند.
سرباز شمس آبادی با حالت دو تلاش مینماید تا همزمان با پیاده شدن شاهنشاه از اتومبیل خود را به ایشان رسانیده و مأموریت خائنانه خود را انجام دهد. در اینجا شاهنشاه چند قدمی بیشتر با درب کاخ فاصله نداشته که مأمور مراقبت مخصوص روانشاد استوار بابائیان که در ضلع شرقی حوض آب قرار داشت متوجه حرکت دویدن و حالت تهاجمی سرباز مزبور شده و با سلاح کمری خود به او شلیک میکند. و سرباز شمس آبادی متقابلاً با یک رگبار مسلسل دستی او را از پای درآورده و همزمان با این عمل شاهنشاه سریعاً به داخل کاخ رفته و آقای حساسی پیش خدمت مخصوص درب را پشت سر شاهنشاه میبندد.
سرباز خائن شمس آبادی به درب نزدیک شده و شروع به تیراندازی به درب بسته کرده که گلولهای به دست آقای حساسی خورده بود که مدتها ایشان از تیری که خورده بود اظهار ناراحتی میکردند و معالجه انجام میشد. در این موقع استوار لشگری مأمور دیگری که در داخل هال بود به سرباز مهاجم شروع به تیراندازی میکند. و سرباز یادشده با یک رگبار دیگر مسلسل او را نیز از پای درمیآورد. و در اثر اصابت گلولههای شلیک شده از طرف استوار بابائیان در خارج کاخ و استوار لشگری در داخل کاخ تعادل سرباز بهم خورده و بدون کنترل شروع به تیراندازی به سقف و اطراف هال مینماید. در همان موقع نگهبان ضلع شمال غربی گروهبان سوم ساری، که از افراد گارد جاویدان بود در اثر شنیدن صدای تیراندازی به داخل هال کاخ وارد و با مشاهده وضعیت شروع به تیراندازی به سرباز معدوم میکند و او را کشته و به سزای عمل خائنانه اش میرساند. شاهنشاه پس از ورود به دفتر سریعاً درب دفتر را قفل کرده و از درب عقب دفتر به سمت بیرون کاخ حرکت میکنند.
تمام ماجرایی را که عرض کردم بیش از ۵ دقیقه طول نکشیده بود. در این موقع فرمانده گارد و افسران دیگر در محل حضور یافته و اقدامات بعدی را انجام دادند که شرح آن از حوصله این گفتار خارج است. دست تقدیر و مشیت الهی یک بار دیگر شاهنشاه را از دام توطئههای پلید بیگانگان و عوامل داخلی آنان نجات داد.
یادش کنید، احترامش کنید، که امروز دیگر در میان ما نیست. حقش را ادا کنید و باور کنید که کسی قدر شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی را آنطور که باید و شاید نشناخت.
یادش همیشه گرامی باد.
جاوید ایران زمین
سرفراز و برافراشته باد پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران
زنده باد مردم ایران
با احترام سرهنگ گرایلی
آغاز محاکمه تروریستهای کمونیست
روز چهارشنبه ۱۴ مهر ماه ۱۳۴۴ ساعت هشت و پانزده دقیقه نخستین نشست دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش به ریاست تیمسار سرتیپ تاجالدینی و کارمندی سرهنگ قضایی علی بهزادان و سرهنگ محمدحسن دانشی و سرهنگ پرویز اکرمی (علی البدل) و دادستانی تیمسار سرتیپ ضیاءالدین فرسیو معاون دادستان ارتش در اداره دادرسی ارتش برای رسیدگی به پرونده ۱۴ تن از تروریستهای رخداد کاخ مرمر برگزار شد.
در آغاز نشست به دستور رییس دادگاه یکا یک تروریستها خود را شناساندند: ۱- مهندس پرویز نیکخواه ۲- مهندس احمد منصوری تهرانی مقدم ۳- احمد کامرانی ۴- حسن شریف ۵- مهندس منصور پورکاشانی ۶- فیروز شیروانلو ۷- حسین اکبرنیای تهرانی ۸- پرویز وکیلی ۹- جواد شیخ زینالدین ۱۰- منوچهر فرموشی ۱۱- مهندس محسن رسولی ۱۲- اسفندیار نوایی ۱۳- منوچهر مقدم سلیمی ۱۴- محمد مجید کیانزاد
وکیلهای مدافع تروریستهای کمونیست: ۱- سرهنگ خلعتبری ۲- سرهنگ شاهقلی ۳- سرهنگ اللهیاری ۴- تیمسار سرتیپ ملکزاد ۵- تیمسار سرتیپ دکتر شایانفر ۶- سرهنگ سلطانی ۷- سرهنگ رستگار ۸- سرهنگ بهرهور ۹- سرتیپ بازنشسته سالم بودند
۱۸ مهر ماه دادستان در کیفرخواست با اشاره به ۱۴ سند و برهان برای چهار تن مهندس پرویز نیکخواه، احمد منصوری تهرانی مقدم و احمد کامرانی و حسن شریف با تکیه بر ماده ۳۱۹ قانون دادرسی و کیفر ارتش و ماده ۳۱۶ و ۳۱۷ همین قانون برای توطئه در سوءقصد به جان شاهنشاه[۱۱] و هموندی در دستهها و جمعیتها با مرام اشتراکی با تکیه بر ماده ۱ قانون مقدمین علیه امنیت و استقلال کشور درخواست اعدام کرد.[۱۲] برای تروریست رده سوم حسن شریف نیز با تکیه بر همین مادهها درخواست اعدام شد.
دادستان در کیفرخواست برای ده تروریست دیگر منصور پورکاشانی، فیروز شیروانلو، حسین اکبرنیای تهرانی، پرویز وکیلی، جواد شیخ زینالدین، بهمن فرهوشی، محسن رسولی، اسفندیار نوایی، منوچهر مقدم سلیمی و محمدمجید کیانزاد با تکیه بر ماده ۱ مقدمین علیه امنیت و استقلال کشور و هموندی در دسته یا سازمانی با مرام اشتراکی و ضدیت با حکومت مشروطه شاهنشاهی درخواست ۳ تا ۱۰ زندان کرد.
- پرویز نیکخواه تروریست رده نخست، زاده تهران به سال ۱۳۱۸ خورشیدی، دبیر دانشکده صنعتی تهران از بینادگذاران گروه مائوییست برای براندازی سامانه مشروطه شاهنشاهی ایران. نیکخواه روز ۴ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. پرویز نیکخواه در سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۳۱ در دبیرستان ادیب یکی از هموندان سازمان جوانان حزب منحله توده بود. پس از گرفتن دیپلم پرویز نیکخواه راهی انگلستان شد و پس از ورود به سازمان دانشجویان ایرانی و سپس به سازمان دانشجویان خارجی به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی پیوست و جزو هیات مدیره کنفدراسیون شد. نیکخواه برای شرکت در کنگره کنفدراسیون دانشجویان در انگلستان به سال ۱۹۶۰ به پاریس رفت. سال پسین در نشست کنگره لوزان [۱۳] شرکت جست. سپس با فراخوان اتحادیه بینالمللی دانشجویان شرقی در پراگ به آن کشور پرواز کرد و از آنجا با هزینه اتحادیه برای سه هفته رهسپار مسکو شد. هنگام بازگشت از مسکو به فراخوان سازمان دانشجویان رومانی به بخارست رفت و در سمینار دانشجویان شوروی و چین کمونیست، کوبا، مجارستان و آلمان شرقی شرکت کرد. نیکخواه مارکسیسم لنینسم را علم تکامل اجتماع میدانست و با فیروز شیروانلو و محسن رضوانی در انگلستان به این هوده میرسند که برای به دست آوردن پیشرفت در ایدههای سیاسی بایستی از تاکتیک مبارزههای پارتیزانی کشورهایی مانند کوبا و الجزایر و ویتنام شمالی بهرهگرفت تا بتوان به تغییر رژیم پرداخت. ولی از آنجا که چگونگی سیاسی و اجتماعی ایران برای این گروه مائوییست روشن نبود، نیکخواه و شیروانلو چندین بار به ایران سفر کردند. سال ۱۳۴۲ نیکخواه، منصوری، شیروانلو و پورکاشانی به ایران بازگشتند و کوشش نمودند که کسان دیگر را به تور بیاندازند و به آنها آموزش برای آشنایی با اندیشهها مائو و آموزشهای پاتیزانی برای کشتن دهند. اینان در کافه رستوران ریوییرا و تهران پالاس و خانه شیروانلو نقشههای برانداری رژیم شاهنشاهی را میکشیدند. در گام نخست این گروه چهار نفری با همکلاسیهای دبیرستان خود چون بهمن فرهوشی دیدار کردند و به آنان جزوهها و کتابهای مائوییستی کمونیستی دادند و بدین سان حسین اکبرنیای تهرانی و جواد شیخ زینالدین را به سوی خود کشیدند. از سوی دیگر نیکخواه با منوچهر مقدم سلیمی که او نیز همکلاسیهای دبیرستانش را به تور انداخت با اسفندیار نوایی به شمال و آذربایجان سفرکردند. این سفر برای شناسایی سرزمینهای راهبردی (سوقالجیشی) و بررسی زندگی کشاورزان و میزان پول و خرمن بود. این گروه یک دستگاه پلی کپی و دو دستگاه تایپ خریداری کردند و جزوههای اندیشه مانوییستی چون اختلاف چین و شوروی و جنگهای پارتیزانی؛ و آثار مائوتسه تونگ و ... را هنگام اعتصاب رانندگان تاکسی به همراه جارنامهای به چاپ رساندند و میان آنان پخش کردند که همان به آگاهی رساندن موجودیت یا بودن این گروه مائوییستی قلمدادشد. برای آموزش آدمکشی با هزینه کمتر چین کمونیست، الجزایر، کنگو، ویتنام شمالی و کوبا در بالای پهرست اینان قرارداشت. با همدستی محمدعلی صیرفی از انگلستان برای اینکه بنیه مالی خود را بالاببرند و رفت و آمدهایشان به چین و دیگر کشورهای وامانده کمونیستی را چهرهای قانونی دهند، شرکت بازرگانی یوشیج را با سرمایه پانسد هزار ریال ثبت کردند. نیکخواه از همه ریزهکاریهای رخداد شوم کاخ مرمر آگاهی داشت و وی کارگردان سوءقصد به جان شاهنشاه بود، با اینکه در بازجوییها ابراز داشت که با هرگونه ترور مخالف بوده است ولی با به یاد داشتن تز این گروه که اشغال نیروی دولت برای از میان برداشتن رژیم مشروطه شاهنشاهی و برقراری جمهوری دموکراتیک ملی خلق، آشکار شد که نیکخواه از همه توطئهها آگاهی داشته و رهبری آن را به دست داشته است. از خانه نیکخواه جزوهای کمونیستی، یک دستگاه استنسیل، دستگاه تایپ، ابزار چاپ و پلی کپی بدست آمد. افزون بر آن تز و نامههایی پیدا شد که نشان میدهد که تا چه اندازه وی سرسپرده اندیشههای مائو و ویرانسازی کشور ایران بوده است. نیکخواه در پیوند دادن کنفدراسیون دانشجویان ایرانی با سازمان دانشجویان چین کمونیست نقش بزرگی داشت و کارهای وی در خارج از کشور پیرامون دشمنی با رژیم مشروطه شاهنشاهی و پراکندن نوشتارهای سراسر دروغ و ناسزا و دشنام برای خوارکردن حکومت و دولت ایران دور میزد.
- احمد منصوری تهرانی مقدم تروریست رده دوم، زاده تهران به سال ۱۳۱۸، مهندس برق روز ۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. منصوری پس از بازگشت از انگلستان با پیوندهایی که پیشتر در بیرون از کشور برقرارکرده بود و با کسانی چون دکتر ثابتیان، محسن رضوانی، پرویز نیکخواه و فیروز شیروانلو تروریست رده ۶ پرونده، سازمانی با مرام و رویه کمونیستی با آرمان براندازی سامانه شاهنشاهی پارلمانی ایران و جایگزین کردن آن با حکومت کمونیستی با مدل مائو در چین بوجود آورد تا این سازمان با آموزش دستههای پارتیزانی بتواند دست به شورش مسلحانه زند و حکومت ایران را در دست گیرند. مهندس منصوری در سال ۱۳۴۲ در کارخانه صنعتی ارج استخدام شد. در اسفند همان سال با احمد کامرانی تروریست رده ۴ پرونده آشنا گردید و پس از شناسایی بیشتر پیشینه وی، کامرانی را با زمینه کارهای تروریستی دید و وی را به استخدام کارخانه ارج درآورد. در آغاز آشنایی با احمد کامرانی، کامرانی کسی به نام حسن شریف اهل کاشان را به منصوری شناساند. در پایان پاییز سال ۱۳۴۳ منصوری از کارخانه ارج کنارهگرفت و در سازمان T.A.T که دیدهوری (نظارت) بر پروژه مخابرات سنتو را به گردن داشت، کارگرفت و مامور شد که به تبریز برود. پیش از آن به مغازه رادیو سازی کامرانی رفت و گفتگو درباره سوءقصد به جان شاهنشاه را پیش کشید.
- حسن شریف تروریست رده سوم، زاده کاشان به سال ۱۳۱۰ خورشیدی، شماره شناسنامه ۱۰۳۹ ، دبیر دبیرستان رستاخیز در روز ۱۷ خرداد ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. شریف هموند حزب ایران بود و سپس به حزب مردم کاشان پیوست. پس از زمانی از هواداران جبهه ملی شد. حسن شریف آموزگار احمد کامرانی در کاشان بود و افزون بر این هر دو هموند حزب مردم کاشان بودند. در زمستان ۱۳۴۰ حزب مردم کمونیستها را از حزب بیرون انداخت و بدین سان احمد کامرانی و رضا شمسآبادی از حزب بیرون رانده شدند. اسفند ماه ۱۳۴۳ کامرانی و شمسآبادی به خانه حسن شریف رفتند و پیآمدهای سوءقصد به شاهنشاه را بررسی کردند.
- احمد کامرانی تروریست رده چهارم، زاده کاشان به سال ۱۳۱۸ خورشیدی و رادیوساز در روز ۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. احمد کامرانی با رضا شمس آبادی همشهری و دارای پیشینه دوستی پانزده ساله و هموندی در حزب مردم کاشان بود. پس ار رخداد شوم کاخ مرمر کامرانی در کاشان دستگیر شد و به تهران فرستاده شد. حزب مردم در سال ۱۳۴۱ همه کمونیستها را از جمله کامرانی و شمس آبادی را حزب بیرون کرد. کامرانی در زمستان سال ۱۳۴۱ از کاشان به تهران آمد و پس از گذراندن دوره کلاس رادیوی کانون فرهنگی پارس در ۸ بهمن ماه ۱۳۴۲ برای پیداکردن کار رادیوسازی به کارخانه ارج رفت و از سوی مهندس منصوری آزمایش شد و در بخش مونتاژ رادیو به کار گمارده شد. کار درخشان کامرانی، منصوری را برآن داشت که با وی دوستی آغاز کند و از وی حرف بِکِشد کامرانی از شرارتهای بزهکارانی که در کاشان میشناخت برای منصوری گفت و افزود که میتوان این کسان را برای مبارزه با دولت برانگیزد. کامرانی در پاسخ از زیر پا کشیهای منصوری از یکی از دوستان شرورش به نام رضا شمس آبادی میگوید. به کار کامرانی در کارخانه ارج در پایان سال ۱۳۴۳ به سبب کتک کاریهایی که به راه میانداخت پایان داده شد و در جوادیه مغازه تعمیرات رادیو بازکرد که پاتوق شمس آبادی نیز شد.
- منصور پورکاشانی تروریست و بزهکار رده پنجم زاده تهران به سال ۱۳۱۷ خورشیدی استاد دانشکده صنعتی تهران (پلی تکنیک) در روز ۴ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. پورکاشانی دانشآموخته در انگلستان و کمونیست دوآتشه همدست منصوری و شیروانلو که در برگردان کتابهای کمونیستی به زبان پارسی یاری و از حقوق ۲۵۰۰۰ ریالی خود ۱۰۰۰۰ ریال به سندوق ترور کمک میکرد. پورکاشانی پیشنهادکننده دستگاه فرستنده سیار برای پخش اخبار و گفتگوهای سیاسی بود. وی باور دارد که تنها از راه مبارزه پراکنده مسلحانه و یا بوجود آوردن انقلاب با جنگهای پارتیزانی مانند دو کشور سرمشق دنیا الجزایر و کوبا میتوان با دولت ایران جنگید تا حکومت کمونیستی مانند چین در ایران برقرارگردد. پورکاشانی گفت پس از رخداد کاخ مرمر وی با نیکخواه و منصوری در خانه شیروانلو گردآمدند و به بررسی رخداد و دستآوردهای آن پرداختند و برآن میشوند که همه جزوههای کمونیستی را پنهان سازند.
- فیروز شیروانلو تروریست رده ۶ دانشآموخته انگلستان پس از گفتگوهایی که در انگلستان با پرویز نیکخواه و محسن رضوانی و احمد کاتوزیان درباره برپایی یک "حزب اصیل" در ایران کرده بود، برای ارزیابی به راه انداختن انقلاب مسلح کمونیستی و بررسی چگونگی سیاسی و اجتماعی به ایران بازگشت و چندین بار در کوهنوردی و در خانه پورکاشانی و منصوری و کافهها با یکدیگر دیدار کردند. فیروز شیروانلو ماهانه یک هزار ریال برای چاپ کتابها و جزوههای کمونیستی به منصوری میداد.
- حسن اکبرنیای تهرانی تروریست رده هفتم زاده تهران به سال ۱۳۲۰ خورشیدی، دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا و آموزگار فرهنگ در روز ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. حسن اکبرنیای تهرانی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با بهمن فرهوشی (تروریست رده ۱۰) آشنایی داشت و هر دو در جبهه ملی همدست بودند. وی در دیدارهایی که برای کوهنوردی! داشتند با پرویز نیکخواه آشنا شد و پس از چندی به همراه نیکخواه و منوچهر مقدم سلیمی و بهمن فرهوشی و جواد شیخ زینالدین برای ۲۰ روز در بلندیهای الموت و گاوخونی رهسپار آن سرزمین شدند هوده گفتگوها و پرسشهای اینان از کشاورزان این بود که کشاورزان همه بیسواد هستند بنابراین مطالب و مسایل سیاسی را درک نمیکنند و بایستی راه حلی پیدا کرد تا از آن راه بتوان آنها را وادار به فهمیدن کرد. سرانجام اکبرنیای تهرانی زیر فشار گفتههای فرهوشی با خواندن کتابهایی چون: مرض بچگانه چپ روی؛ چه باید کرد؟ ؛ اصول مقدماتی فلسفه؛ چگونه میتوان یک کمونیست خوب شد؟ ؛ ماتریالیسم دیالکتیک؛ ماتریالیسم تاریخی، درباره اسلوب رهبری؛ جنگ ژاپن؛ جنگ طولانی؛ طرز صحیح برخورد با مردم؛ و چند جزوه دیگر مرام و رویه مائوییستی این گروه را پذیرفت و به آنها پیوست.
- پرویز وکیلی تروریست رده هشتم زاده نیشابور به سال ۱۳۱۲ خورشیدی کارمند سازمان آب تهران در روز ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. وکیلی در سال ۱۳۳۱ در دبیرستان ادیب درس میخواند. وی با پروپاگاندای عادل مجرب به هموندی حزب توده درآمد و با پرویز نیکخواه و منوچهر مقدم و مسعود هبرون که همگی در دبیرستان ادیب درس میخواندند آشنا شد. پس از بازگشت نیکخواه از انگلستان دوباره همدیگر را دیدند و اسفندیار نوایی را نیز به سوی خود کشیدند. پس از چهار بار دیدار و گفتگو نیکخواه برای وکیلی از کتاب فلسفه مارکسیستی خواند و بدین سان وکیلی که زمینه پیشین و گرایش داشت را وارد گروه تروریستی کرد.
- جواد شیخ زینالدین تروریست ردیف نهم زاده تهران به سال ۱۳۱۵ خورشیدی، مهندس معمار در روز ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. جواد شیخ زینالدین دوستی هشت ساله با فرهوشی داشت و کوهنوردی میکرد. در یکی از روزها در کوه از سوی فرهوشی با نیکخواه آشنا شد. در سفر ۲۰ روزه به بلندیهای الموت به همراه نیکخواه و فرهوشی، نیکخواه بر پایه برنامه از پیش نهاده شده، ناسازگاری و ناهماهنگیهای سیاسی چین کمونیست و اتحاد جماهیر شوروی و جنگهای پارتیزانی ویتنام شمالی را پیش کشید و با گیرایی سخنی که داشت به هواداری از اندیشههای مائو پرداخت. جواد شیخ زینالدین جزوههایی چون: مطالب بیشتری درباره اختلاف میان و رفیق تولیاتی؛ مسله استالین؛ بیایید بر اساس اعلامیه و بیانیه مسکو متحد شویم؛ لنینسم و رویزیونیسم و چندین کتاب دیگر را خواند و به گروه تروریستی منصوری برای براندازی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران و برقراری حکومت مائوییستی پیوست.
- بهمن فرهوشی تروریست ردیف دهم زاده کرمان به سال ۱۳۱۸ خورشیدی، دانشجو در روز ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. فرهوشی ششم ریاضی در دبیرستان ادیب با نیکخواه همکلاس بود. سال ۱۳۴۳ در یکی از برنامههای کوهنوردی، نیکخواه سخنرانی رسایی درباره سفرها و کارهایی که در انگستان و سایر کشورهای اروپای شرقی و روسیه و تظاهراتی که در انگلستان علیه دولت کرده بود ایراد کرد و چندین کتاب و جزوه را به فرهوشی داد: ۱- اختلاف میان ما و رفیق تولیاتی ۲- جنگهای چریکی ۳- ده مسله درباره استالین ۴- ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک ۵- رویزیونیسم ۶- آیینهای از رویزیونیسم مدرن ۷- حقیقتی درباره اینکه چگونه رهبران شوروی با هندوستان علیه چین متفق شدند ۸- دیکتاتوری دموکراتیک تودهای ۹- آموزش میلیونها وارث انقلاب پرولتاری. فرهوشی کتابها را خواند و سپس آنها را برای آگاهی بیشتر زینالدین و اکبرنیای تهرانی به آنان داد. با خواندن این کتابها، همه شیفته اندیشههای بیمار مائو شدند و برای برپایی گروههای پارتیزانی و یادگیری تاکتیک جنگهای پارتیزانی آماده گردیدند.
- محسن رسولی تروریست رده یازدهم زاده تهران به سال ۱۳۱۸ خورشیدی، مهندس برق شرکت شبرنگ در روز ۶ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ دستگیر شد. رسولی دانشجوی دانشگاههای انگلستان بود و در ناآرامیها، راهپیماییها و اعتصاب دانشجویان ایران دست داشت. وی همچنین هموند هیات مدیره انجمن دانشجویان ایرانی در انگلستان بود.[۱۴] وی همدست گروه چهار نفری و یکی از شریکهای شرکت بازرگانی یوشیج میباشد. رسولی در برگردان و تایپ جزوههای کمونیستی به زبان پارسی و گستراندن اندیشههای مائو با نیکخواه همکاری نزدیک داشت. محسن رسولی سرسپرده مرام کمونیستی بود و پیش از ورود به ایران و پس از ورود به ایران برای گسترش سازمان براندازی حکومت ایران و جایگزینی آن با حکومت کمونیستی قرار و آرام نداشت.
- اسفندیار نوایی تروریست رده دوازدهم زاده تهران به سال ۱۳۱۵ خورشیدی، کارمند سازمان آب تهران در روز ۱۹ اردیبهشت ماه دستگیر شد. نوایی در سال آموزشی ۱۳۳۲ - ۱۳۳۱ در دبیرستان ادیب با پرویز نیکخواه آشنا شد و پس از بازگشت نیکخواه از انگلستان در سال ۱۳۴۲ با وی دیدار کرد. کم کم دررفت و آمدها با اندیشههای مائوییستی نیکخواه آشنا گردید و تابستان همان سال با وی یک هفته برای گردش به ماسوله و پیرامون رفت. در درازای این یک هفته گفتگوها پیرامون مسایل سیاسی و اقتصادی و کتابها و جزوههای کمونیستی چون: ۱- جنگ پارتیزانی نوشته مائوتسه تونگ ۲- همزیستی مسالمت آمیز ۳- حقیقتی درباره اینکه چگونه رهبران شوروی با هندوستان علیه چین متفق شدهاند ۴- آیا یوگسلاوی یک کشور سوسیالیستی است؟ ۵- درباره مسله استالین ۶- ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی ۷- درباره جنگ طولانی ۸- مطالب بیشتری درباره اختلاف ما با رفیق تولیاتی ۹- جنگ پارتیزانی نوشته ارنست چه گوارا دور زد. نوایی بیشتر در کار تایپ جزوهها به نیکخواه یاری نمود و دیدارهای آنها بیشتر با بودن وکیلی در کافهها و سینماها انجام میشد. نشستهایی نیز در خانه نیکخواه و سپس با دیگر رفقا! برگزار میشد و نیکخواه با گفتگوها در زمینههای گوناگون و مسایل اجتماعی و سیاسی از دیدگاه کمونیستی رفقا را راهنمایی میکرد.
- منوچهر مقدم سلیمی تروریست رده سیزدهم زاده ابهر رود از توابع زنجان، کارمند موسسه فرانکلین در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۴ دستگیر شد. منوچهر مقدم سلیمی هنگامی که در دبیرستان ادیب درس میخواند به سازمان جوانان حزب توده پیوست.[۱۵] وی از سوی حسین شرفی یکی از دانش آموزان دبیرستان به حزب منحله توده شناسانده شد. در سالهای ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ اوج قدرت حزب توده و جبهه ملی در زمان نخست وزیری محمد مصدق مغول بزرگ زمیندار ایران، برای حزب توده اعلامیههای حزبی را پخش و روی دیوارها شعارنویسی میکرد. در سالهای ۱۳۳۰ - ۱۳۲۹ با پرویز نیکخواه در دبیرستان ادیب آشنا شد و پس از رفتن نیکخواه به انگلستان با وی نامهنگاری داشت. پس بازگشت نیکخواه از انگلستان، در کوهنوردیها با اندیشههای مائوییستی نیکخواه و جواد شیخ زینالدین و فرهوشی آشنا شد و قرار شد که هر اندیشهای را که با آن بزرگ شدهاند و میشناسند را دور بریزند و با اندیشههای نوین مائوییستی سازمانی نوین بنیاد نمایند. مقدم سلیمی با رسولی همدست شد و قرار گذاشتند که تا تاریخ سوءقصد به جان شاهنشاه شمار زیادی از کتابها و جزوههای چاپ شده را بخوانند و پخش کنند. منوچهر مقدم سلیمی در قریه چرگز زنجان دستگیر شد. با اینکه بسیاری از سندها و مدرکها و کتابها و جزوهها را وی یا پسرعمویش اصلان نابود کرده بودند، تقدیرنامهای از سوی حزب منحله توده در سپاس از کارهای تروریستی او به دست پلیس افتاد.
- محمد مجید کیانزاد تروریست رده چهاردهم زاده تهران به سال ۱۳۲۰ خورشیدی، دانشجوی دانشکده صنعتی تهران در روز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۴۴ دستگیر شد. کیانزاد هموند جبهه ملی بود و با بهمن فرهوشی زمانی که دانشجویان فریب مصدق را خورده بودند و دنبالهروی جبهه ملی شده بودند، آشنا شد. کیانزاد نردبان خیانت به کشور را با خواندن کتاب جنگهای پارتیزانی پیمود و با زمینهای که در جبهه ملی داشت با گروه چهار نفری همدست شد.
از روز ۲ آبان ماه ۱۳۴۴ در پانزدهمین نشست دادگاه، پدافند پایانی تروریستها آغاز شد. روز ۹ آبان ماه در بیستمین نشست دادگاه تیمسار سرتیپ فرسیو دادستان گفت که در پرونده رخداد شوم ۲۱ فروردین تروریستهای دیگری چون حسین ساعدی دست داشتهاند که اگر دستگیر شوند، محاکمه خواهند شد.
۱۰ آبان ماه ۱۳۴۴ پس از ۲۱ نشست دادگاه تروریستهای مائوییست وارد شور شد. ۱۱ آبان ماه رای دادگاه به آگاهی رسید :
- پرویز نیکخواه تروریست - زندان ابد
- احمد منصوری مقدم تهرانی - اعدام
- احمد کامرانی - اعدام
- حسن شریف - سه سال زندان موقت با اعمال شاقه از زمان بازداشت (۴ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- منصور پورکاشانی - ۸ سال زندان مجرد از زمان بازداشت (۴ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- بهمن فرهوشی - ۳ سال زندان مجرد از زمان بازداشت (۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- فیروز شیروانلو - ۱ سال زندان عادی از زمان بازداشت (۴ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- محسن رسولی - ۱ سال زندان عادی از زمان بازداشت (۶ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- منوچهر مقدم سلیمی - ۱ سال زندان عادی از زمان بازداشت (۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- حسین اکبرنیای تهرانی - شش ماه زندان عادی از زمان بازداشت (۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- جواد شیخ زینالدین - شش ماه زندان عادی از زمان بازداشت (۱۹ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- اسفندیار نوایی - شش ماه زندان عادی از زمان بازداشت (۱۹ اردیبهشت ماه ۱۳۴۴)
- پرویز وکیلی - بیگناه
- محمد مجید کیانزاد - بیگناه
دادگاه فرجامخواهی برنامهریزان سوءقصد به جان شاهنشاه
ساعت ۸ بامداد روز شنبه ۲۹ آبان ماه ۱۳۴۴ نخستین نشست دادگاه علنی تجدید نظر نظامی به ریاست تیمسار سرلشکر صلاحی عرب و به کارمندی سرهنگ گرامیان، سرهنگ روستاییان، سرهنگ شهرتاش، سرهنگ منجم زاده، سرهنگ حسن صفاکیش و به دادستانی تیمسار سرتیپ ضیاءالدین فرسیو در اداره دادرسی ارتش برگزار شد و دادرسی ۹ تن از بزهکاران دادگاه بدوی به جرم شرکت در سوءقصد به جان شاهنشاه و داشتن مرام و رویه اشتراکی آغاز شد.
روز ۲ آذر ماه دومین نشست دادگاه تجدید نظر برگزار شد و دادگاه به صلاحیت خود رای داد. پرویز نیکخواه و سپس احمد کامرانی به پرسشهای رییس دادگاه پاسخ دادند و از خود دفاع کردند.
۳ آذر ماه ۱۳۴۴ سومین نشست دادگاه برگزار شد و این بار منصور پورکاشانی زیر پرسشهای رییس دادگاه رفت. سپس شیروانلو درباره خود و تز نیکخواه از خود پدافند کرد.
روز پنجشنبه ۴ آذر ماه ۱۳۴۴ در دادگاه تجدید نظر نظامی نیکخواه به دفاع از خود ادامه داد و دادستان درباره پرونده سخنانی ایراد کرد.
پنجمین نشست دادگاه روز ۷ آذر ماه ۱۳۴۴ برگزار شد و این بار منصوری کوشش کرد که گزافگوییهای گذشته را جبران کند. دوباره نیکخواه به پرسشهای رییس دادگاه پاسخ داد و پافشاری کرد که تز وی تنها یک تز در اندیشهها و مغز او بوده است و به هیچ روی تز اجرایی نبوده است.
۸ آبان ماه ۱۳۴۴ دوباره بزهکاری منصوری بررسی شد و منصوری پافشاری کرد که گفتههای وی در پیشگاه اعلیحضرت شاهنشاه که این گروه برای تغییر رژیم از قدرتهای خارجی بهره خواهند گرفت در زمانی از دهان وی بیرون آمده که او در حال عادی وی نبوده است. تیمسار سرتیپ فرسیو دادستان دادگاه اعتراضهای وکیل مدافع را وارد ندانست. در پایان نشست تیمسار فرسیو در مصاحبهای با خبرنگاران مواردی از قانون مجازات تروریستها را که به آن در این دادگاه تکیه شده است را روشن ساخت.
۹ آبان ماه ۱۳۴۴ هفتمین نشست دادرسی ۹ تن از تروریستهای مائوییست برگزار شد و از منصوری درباره سفرهایش به کاشان و دیگر جاهای ایران پرسشهایی شد. در دادگاه گفته شد که کسانی که میروند و با ارز کشور تحصیل میکنند و بعد که آمدند برنامهای را که به زیان مملکت و ملت است اجرا کنند این وطن پرستی نیست، امروز ملت ایران فریب این گونه افراد را نمیخورد.
۱۰ آذر ماه ۱۳۴۴ هشتمین نشست شریف و کامرانی از خود دفاع کردند. در نشست روز پنجشنبه ۱۱ آذر ماه دادستان تیمسار سرتیپ فرسیو به تروریستها پاسخ داد. ۱۳ آذر ماه پورکاشانی و شیروانلو و دادستان سخن گفتند. ۱۴ آذر ماه یازدهمین نشست دادگاه دادستان پدافندهای تروریستها را رد کرد. دوازدهمین نشست در روز ۱۵ آذر ماه به پدافند مقدم سلیمی گذشت و سپس زمان به مهندس نیکخواه داده شد. ۱۶ آذر ماه ویژه پدافندهای پایانی نیکخواه و منصوری گردید. در نشست روز چهارشنبه ۱۷ آذر ماه منصوری پدافند از خود را به پایان رساند و آنگاه پدافندگر حسن شریف درباره وی سخنانی ایراد کرد و سپس شریف رشته سخن را به دست گرفت.
هفدهمین نشست دادگاه فرجام خواهی ساعت ۹ بامداد روز سه شنبه ۲۳ آذر ماه برگزار شد و فرهوشی و سپس منوچهر مقدم سلیمی به پدافند از خود پرداختند. در پایان دادرسان برای رای نهایی وارد شور شدند.
۲۳ آذر ماه ۱۳۴۴ خبرنگاران، فیلمبرداران، فرتورنگاران، خبرگزاریهای خارجی، تماشاچیان ساعت ۱۱ و نیم شب وارد سالن دادگاه شدند. ساعت ۱۱ و ۳۵ دقیقه تیمسار سرتیپ فرسیو دادستان به سالن دادگاه آمد و به خبرنگاران پیوست. در ساعت ۱۲ نیم شب بزهکاران نیز وارد سالن شدند و پشت سر پدافندگران خود قرارگرفتند. سرانجام پس از ۱۶ ساعت شور هیات دادرسان از شور بیرون آمد. ستوان یکم بهارفر دستور برپا داد و رییس و دادرسان دادگاه وارد سالن شدند. تیمسار سرلشکر صلاحی غرب از ستوان دوم احمد گنجوی خواست که حکم دادگاه تجدیدنظر را بخواند. بر پایه رای دادگاه تجدید نظر نظامی، نیکخواه از اعدام و حبس ابد رهایی یافت و به ده سال زندان محکوم شد. حکم اعدام مهندس منصوری و کامرانی بر جای ماند. منصوری و کامرانی درخواست فرجام کردند و این درخواست به شرف عرض همایونی خواهد رسید. به زمان زندان شیروانلو، رسولی و سلیمی افزوده شد. دادباختگان: شیروانلو از یک سال زندان به ۵ سال، مقدم سلیمی از یک سال به سه سال و رسولی از یک سال به سه سال تغییر یافت. پس از خواندن حکم رییس دادگاه پایان نشست را اعلام داشت و گفت متهمین میتوانند یا بگویند تسلیم رای دادگاه هستیم و یا فرجام میخواهیم. برخی فرجام خواستند و برخی در برابر نام خود نوشتند در مدت مقرر فرجام خواهیم خواست.
تیمسار سرلشکر صلاحی غرب به خبرنگاران گفت دادستان ارتش پس از خواندن رای دادگاه تجدید نظر حق فرجام خواهی دارد و متهمین نیز حق فرجام دارند و در این بار بر پایه قانون گزارش به پیشگاه شاهنشاه آریامهر داده خواهد شد و اگر پذیرفتند پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده میشود، دیوان عالی کشور یا رای را ابرام مینمایند و یا آن را از میان برمیدارد و به دادگاه تجدید نظر دیگری میفرستد. بدین سان در ساعت ۱ و سی دقیقه بامداد خواندن رای دادگاه به پایان رسید و بزهکاران تروریست مائوییست به زندان قصر برده شدند. تا پایان آذر ماه ۱۳۴۴ منصوری، کامرانی و پورکاشانی درخواست فرجام کردند.
گفتههای پرویز ثابتی رییس امنیت داخلی سازمان اطلاعات و امنیت کشور
پرویز ثابتی رییس شایسته اداره امنیت داخلی سازمان اطلاعات و امنیت کشور با کارآیی بیاندازه همه خائنین به کشور و انیرانیانی که برای براندازی سامانه شاهنشاهی ایران چه اسلامیون و چه تروریستهای سرسپرده بیگانه که دست به اسلحه بردند را شناسایی کرد. دانشجویان هموند کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در همه این سالها چون دستشان رو شده بود چنان تصویر هولناکی از سازمان اطلاعات و امنیت کشور که بقای ملت و کشور ایران بدان بسته بود ساختند و با همدستی بیش از ۴۰۰ سازمان به اصطلاح کنشگران حقوق بشر و سازمان عفو بین الملل به توهین و بی آبرو کردن حکومت و دولت ایران در جهان پرداختند. همه این سازمانها پس از به انجام رسیدن فتنه ۱۳۵۷ ناپدید شدند. همه کسانی که در آن زمان که مردم ایران در رفاه و آسایش و امنیت زندگی میکرد سینههایشان را برای زجر کشیدن مردم ایران جر دادند تا به امروز آنچه را که به ایران و ایرانی میگذرد را پنهان میدارند و وانمود میکنند که ایران در جمهوری اسلامی بهشت برین است.
پرویز ثابتی در کتاب خود مینویسد:
... در هر دستگاه اطلاعاتی حتی اگر هم بسیار مسلط باشند، از این قبیل اتفاقها پیش میآید. اتفاقا در مورد شبکهای که دست به ترور شاه در کاخ مرمر زد، یعنی گروه پرویز نیکخواه عضو کنفدراسیون ما اطلاعات زیادی داشتیم. نیکخواه، منصوری تهرانی و فیروز شیروانلو در انگلستان عضو کنفدراسیون بوده و در جناح مائوئیست کنفدراسیون فعالیت میکردند. موقعی که به ایران آمدند دستور مراقبت از آنها از ستاد به ساواک تهران داده شده بود. آنها در این زمان کارهای مطالعاتی میکردند تا ببینند زمینه برای فعالیتهای پارتیزانی چه موقع در کشور آمادهاست.
در این وسط فردی به نام کامرانی آمده بود و گفته بود که من یک سرباز وظیفه را در کاخ مرمر میشناسم که میتواند شاه را ترور کند. آن وقت منصوری آمده بود جریان را به نیکخواه گزارش داده بود و نیکخواه گفته بود که: "ما الان در آن موقعیت سازمانی نیستیم که بتوانیم از این قضیه بهرهبرداری کنیم.!" اما منصوری، کامرانی را تشویق کرده بود و او هم رفته بود، شمسآبادی را به تیراندازی به شاه تشویق کرده بود. شبکه بیشتر از ۱۴ نفر نبودند که همگی دستگیر شدند.
از آنجا که این تیراندازی در کاخ مرمر رخ داد، رکن ۲ ارتش دخالت کرد، یعنی ضداطلاعات ارتش، عاملین را دستگیر کرد. پرویز نیکخواه و احمد منصوری و سایرین موقعی که کارشان در آنجا تمام شد، تحویل ساواک داده شدند. اینها در ضداطلاعات ارتش بازجویی شدند. سپهبد عزیزالله کمال، رییس رکن ۲ ارتش به دستور شاهنشاه، منصوری را برده بود نزد ایشان، نه نیکخواه را. همه اشتباه مینویسند. جون روشن شده بود که نیکخواه در دستور ترور، دخالتی نداشته و گفته بوده: نه!! اما منصوری از طریق کامرانی، دستور اجرای آن را داده بود، نتیجتا منصوری را کمال نزد شاه میبَرَد و شاه از وی سوالاتی میکند.[۱۶]
آغاز پروپاگاند بینالمللی علیه شخص محمدرضا شاه پهلوی
منصوری در دادگاه اعترافی کرد که زمانی پس از آن مفهومش آشکار شد: منصوری از گفتگویی با شمسآبادی درباره کشتن نخست وزیر حسنعلی منصور نقل قول کرد. منصوری گفت اگر بخواهیم ایران را تغییر دهیم کشتن نخست وزیری چیزی را دگرگون نمیسازد، شاه باید از میان برداشته شود.
پس از آنکه سوءقصد به جان شاهنشاه در روز ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ به انجام نرسید، این ۱۴ تروریستی که در برابر دادگاه محاکمه شدند، از برپایی این دادگاه بهرهبرداری کردند تا ایده کشتن پادشاه را بگسترانند. همگی برنامه کشتن شاه را به گردن رضا شمسآبادی انداختند و همگی در برابر دادگاه گفتند که بیگناه هستند با وجود اینکه برنامهریزان این رخداد شوم بودند. هفت ماه پیش از اینکه رای دادگاه داده شود، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور پروپاگاندا به راه انداخت که در تهران دانشجویان بی گناه دستگیر و دادگاهی شدهاند. کنفدراسیون اطلاعیهای در خرداد ماه ۱۳۴۴ که از سوی هیات دبیران دستینه شده بود در سراسر دنیا به چاپ رساند. در مرکز این پروپاگاند شخص پادشاه ایران قرارداشت، که به عنوان قاتل، دیکتاتور، خونخوار، شکنجهگر، جلاد و دژخیم از وی یاد میشد:
- بر طبق اخبار روزنامههای جهان و اعلامیه دولت بار دیگر پنجههای سیاه سازمان امنیت به سراغ شش تن از عزیزترین برادران ما - اعضای کنفدراسیون و فعالین با سابقه فدراسیون بریتانیا رفته و آنها را در گوشه شکنجه گاهها به دست دژخیمان شاه سپردند. برادران دلیری که مبارزه مردانه آنان را در اروپا همگی به یاد داریم. ... اتهامات جعلی سازمان امنیت علیه این برادران دلیر از قبیل شرکت در توطئه قتل شاه و داشتن تماس با خارج حاکی از آن است که شاه این دَدِ آدم خوار و این ننگ بشریت، کمر به نابودی نسل جوان ایران بسته است و برای اطفای کینه وحشیانهای که نسبت به دانشجویان ایرانی در دل دارد حاضر است بسی جویهای خون جاری کند. .... فریادهایی که ۱۵ خرداد سدای غرش تانکها را در طنین خود محو کردند، دیروز از تپانچه بخارایی درآمده و امروز از دهانه مسلسل شمس آبادی برمیخیزد و فردا چون رعدی همه ایران را فراخواهد گرفت.... شاه سرزمین ما را به میدان تیر و شکنجه و زندان تبدیل کرده است به او اجازه ندهید که هر چه خواست بر سر برادران اسیر ما بیاورد. با تظاهرات و اعتصاب در جلب توجه افکار جهان کوشش کنید و چهره نفرت انگیز شاه را همچنان که هست با همه کراهت و زنندگی آن به دنیا نشان دهید. شما او را هر کجا که رفت رسوا کردید، در هر شهر گیتی که پاگذاشت عرصه را بر او تنگ ساختید، این بار نیز پنجههای او را که تا مرفق در خون فرزندان ایران رفته است به دنیا نشان دهید. نگذارید شاه جنایتی را که برای برادران دلیر ما خواب دیده در تاریکی دخمهها و پنهان از چشم مردم جهان انجام دهد.
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی برای گروه نیکخواه سمیناری در خرداد ماه ۱۳۴۴ در شهر دوسلدورف آلمان غربی با بودن ۵۰ تن از نمایندگان یکانهای اروپایی و کادرهای با تجربه کنفدراسیون برای رسیدگی به خط مشی کنفدراسیون برگزار کرد. [۱۷]
کنفدراسیون با دروغ و نیرنگ دستگیری تروریستهای مائوییست را به مساله رسانهها و افکار همگانی در جهان دگرگون ساختند. با پافشاریهای کنفدراسیون و با بی آبرو کردن حکومت و دولت ایران موسسه صلح راسل[۱۸] در تلگرافی به دولت شاهنشاهی ایران دستینه شده از سوی برتراند راسل فیلسوف انگلیسی خواهان آزادی بزهکاران شد. هم چنین با تلاش کنفدراسیون، سازمان عفو بینالمللی[۱۹] در نامهای به امیرعباس هویدا نخست وزیر نوشت که در پی تماس نمایندگان کمیته دفاع از دانشآموختگان ایرانی با شماری از نمایندگان حزب کارگر انگلیس در مجلس عوام آن کشور، ۴۹ نماینده مجلس عوام با یک نماینده مجلس لردها در نامهای به سفیر دولت شاهنشاهی ایران در انگلستان از سرنوشت تروریستهای مائوییست ابراز نگرانی کردند. به دنبال این شلوغ بازیها، کمیته انگلیسی دفاع از زندانیان سیاسی در ایران، با بودن نمایندگان مجلس، اتحادیههای کارگری و استادان دانشگاه برگزار شد.
اتحادیه دانشجویان عراقی، شورای سازمانهای آفریقایی، سازمان دانشجویان آفریقای غربی و اتحادیه دانشجویان قبرسی در انگلستان در نامه سرگشادهای به دستگیری تروریستها در ایران اعتراض کردند. در فرانسه کمیتهای با بودن بزرگانی چون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار، فرانسوار موریاک و لویی آراگون برای آزاد ساختن تروریستها برپاشد. این کمیته در جارنامهای که در روزنامه لوموند به چاپ رساند نگرانی خود را درباره خطری که جان تروریستها را تهدید میکرد ابراز داشت.
بر همین پایه دفتر فدراسیون بین المللی حقوق بشر در خرداد ماه ۱۳۴۴ در نامهای به امیرعباس هویدا نخست وزیر از دولت ایران خواست تا تروریستها بر پایه استانداردهای حقوق بشر دادگاهی شوند. در همین نامه پافشاری شده بود چنانچه رژیم ایران کارهای لازم در این زمینه را انجام ندهد از سازمان ملل متحد درخواست خواهد شد تا پیرامون چگونگی احترام به اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران دست به کار خواهد شد.
افزون بر این چندین سازمان دانشجویی همانند سازمان هوادار وحدت افریقا، فدراسیون دانشجویان آفریقای سیاه در فرانسه، اتحادیه ملی دانشجویان الجزایر، اتحادیه دانشجویان عرب در فرانسه، سازمان ملی دانشجویان مراکش، و اتحادیه ملی دانشجویان فرانسه با چاپ جارنامهها در روزنامهها و پخش آن در رسانهها و فرستادن تلگراف به بلندپایگان دولت ایران به دستگیری و دادرسی تروریستها اعتراض کردند.
در کشور بلژیک کمیتهای برای پدافند از تروریستهای مائوییست در ایران به سرکردگی آرون اشتین رییس کمیته بلژیکی دفاع از حقوق بشر برگزار شد. دانشجویان ایرانی در بلژیک نیز در سفارت شاهنشاهی ایران در بروکسل از خوردن دست کشیدند (اعتصاب غذا) و همه روزنامهها و رادیو و تلویزیون بلژیک در گزارشهای رسا و درازی این کار را به آگاهی همگان در کشور بلژیک و اروپا رساندند.
اتحادیه دانشجویی مراکش، آمریکای جنوبی، پرتقال، هاییتی، لیبی و یونانی در بلژیک و نیز سازمان دانشجویان بروکسل به گردآوری پول برای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی برای کمک به پیشبرد کنشهای آنان علیه دولت ایران و شخص شاه و دفاع از تروریستها در ایران پرداختند. این گروهها و دستهها و اتحادیهها با فرستادن نامه و تلگراف به دبیرکل سازمان ملل متحد، صلیب سرخ بینالمللی، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و سازمان عفو بین المللی خواهان آزادی تروریستها شدند.
در ایتالیا و اتریش، دانشجویان هموند کنفدراسیون از خوردن خوراک خودداری کردند و به پخش جارنامهها و راه پیمایی در برابر کنسولگریهای ایران پرداختند. هم چنین از بلندپایگان سیاسی و فرهنگی و نیز سازمانهای صنفی و سندیکایی دستینههایشان را گردآوری کردند تا به پشتیبانی از تروریستهای کاخ مرمر از آن بهرهبرداری کنند.
در بسیاری از شهرهای آلمان مانند مونیخ، اشتوتگارت، ماینز، کارلسروهه، فرانکفورت، هامبورگ، کیل، گیسن، بن، برانشوایگ، فرایبورگ، زاربروکن، توبینگن و دیگر شهرها دانشجویان کنفدراسیون تظاهرات بی شماری برپاکردند، مصاحبه با روزنامهها انجام دادند، به کنسولگریهای ایران نامه نوشتند، با سازمانهای دانشجویی آلمانی و خارجی و کلیساها و اتحادیههای کارگری در گفتگو را باز کردند و خواهان حق شرکت ناظران بینالمللی در دادگاه و فرستادن هیاتی از سوی صلیب سرخ جهانی به ایران شدند.
کنفدراسیون در آمریکا در شهرهای نیویورک، لس آنجلس، سانفرانسیسکو و سن خوزه راه پیماییهایی برگزار کرد و رسانهها و رادیو و تلویزیون امریکا خبر راه پیمایی دانشجویان ایرانی را گزارش کردند. هیات اجراییه سازمان دانشجویان ایرانی در امریکا در تلگرامی به لیندون جانسون پرزیدنت امریکا نوشت:
- به نام دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا مایلیم نظر شما را به توقیف هفت تن از دوستانمان در تهران که یکی از آنها به نام پرویز نیکخواه تصور میشود در زیر شکنجه کشته شده است جلب نماییم. اتهامات وارده به آنها شرکت در حادثه سوءقصد به شاه و تمایل به نظریات افراطی کمونیستیهای چینی، نمونههای عادی اتهامات رژیمهای دیکتاتوری است و ناشی از روح کارتیسم این رژیمها میباشد.....اگر دولت آمریکا مایل به اتحاد با رهبران تحصیل کرده آینده ایران است باید گفت که این سیاست با کوشش آن دولت در حفظ رژیم ایران به طور یقین با شکست روبروست. چنانچه دولت امریکا بر خلاف میل مردم ایران به پشتیبانی از دولت فعلی ایران ادامه دهد، این سیاست در آینده نیز با شکست روبرو خواهد شد. ما معتقدیم اگر مبارزه به خاطر استقلال و آزادی در یک کشور به نام فعالیتهای کمونیستی قلمداد شود، در این صورت بنابر ادعای دولت ایران همه میهنپرستان ایرانی به این جرم محکوم هستند....
شلوغ بازیها و نیرنگها و دروغهای کنفدراسیون افکار عمومی جهان را به ایران و نمایندگان پارلمانها و شخصیتهای بینالمللی را به اعتراض در برابر رژیم شاه کشاند. برای نمونه ۴۴ تن از نمایندگان پارلمان ایتالیا در نامهای به رییس مجلس سنا و رییس مجلس شورای ملی از سرنوشت دستگیرشدگان ابراز نگرانی کردند.
در نامهای که سفیر ایران مهر ماه ۱۳۴۴ در پاسخ به ۵۰ تن از نمایندگان پارلمان آن کشور نوشت یادآور شد که شکنجه دستگیرشدگان شایعهای بیش نیست و بلندپایگان ایرانی به سوءقصد به جان اعلیحضرت همایونی رسیدگی میکنند و هر بزهکاری بر پایه قوانین ایران بر پایه عدل محاکمه خواهد شد. در پایان به شما اطمینان میدهیم که نگرانی شما درباره این شایعهها بی پایه است. هم چنین نمایندگان مجلس سنا و شورای ملی در پاسخ به منشی کمیته انگلیسی دفاع از زندانیان سیاسی در ایران نوشتند که ایران پیوسته به مفاد حقوق بشر پای بند بوده و بر پایه موازین قضایی ایران دادرسی عادلانه برای هر فرد تضمین شده است. با رسیدن این نامهها لحن کمیته فرانسوی دفاع از زندانیان سیاسی ایران دگرگون شد و ابراز داشتند که در ایران بر پایه موازین حقوق بشر دادرسی خواهد شد.
کنفدراسیون با خواندن این پاسخها دست به چنان جنجالی زد که در تاریخ همانند ندارد. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی کنفرانسهای مطبوعاتی برگزار کردند و رژیم را دروغگو خواندند و عربده سر دادند که دستگیر شدگان رویداد ۲۱ فروردین سوءقصد به جان شاهنشاه ایران زیر شکنجههای هولناک هستند و رژیم برای جلوگیری از بودن خبرنگاران و دیدهبانان بینالمللی، نشست دادگاهها و تاریخ برگزاری دادرسی را پنهان میدارد و پس از ماهها دستگیری گروه نیکخواه، هنوز نمیدانیم چه میگذرد. سرانجام در همین کوششهای پیوسته دانشجویان کنفدراسیون برای بدنام کردن رژیم، کنفدراسیون یک برنامه دست کشیدن از خوردن را در دو گام سازمان داد. گام نخست چند روزی دست کشیدن از خوراک در کشورهای امریکا و اروپا و گام دوم دست کشیدن از خوردن در کارلسروهه آلمان غربی بدون چهارچوب زمانی. روز ۳ مهر ماه ۱۳۴۴ هیات دبیران کنفدراسیون جهانی دانشجویان خبر اعتصاب غذا را با برگزاری یک مصاحبه با روزنامههای آلمانی و خارجی و با بودن شهردار کارلسروهه و نمایندگان یکانهای کشوری کنفدراسیون را در جهان پخش کردند. روزنامههای پرتیراژ جهان نوشتارهای بی شماری چاپ کردند و تلویزیون آلمان نیز فیلم اعتصاب غذا را در برنامه اخبار پرایم تایم ساعت ۸ شب پخش کرد.
در مهر ماه ۱۳۴۴ دادرسی علنی ۱۴ تروریست مائوییست در سالنی که گنجایش ۲۰۰ تن تماشاچی را نیز داشت در کنار باشگاه افسران برگزار شد. ۱۱ آبان ماه ۱۳۴۴ رای دادگاه به آگاهی همگان رسید. در درازای بیست و یک نشست دادگاه علنی ۱۴ تروریست مائوییست روزنامه نگاران ایرانی و خارجی بودند و پروتکل دادرسیها در روزنامههای کشور به چاپ رسید.
با این هوچی گریها کنفدراسیون از سازمان ملل متحد درخواست کرد تا به زیرپاگذاشتن حقوق بشر در ایران رسیدگی کند و برای نجات جان تروریستهای کاخ مرمر هر کاری که میتوانند انجام دهد. روشن بود که کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد نمیتواند به چگونگی زندان و زندانی سیاسی در کشوری بپردازد مگر آنکه یکی از کشورهای هموند سازمان ملل این درخواست را رسما به سازمان ملل بدهد. کنفدراسیون نیز با آگاهی از این، در آذر ماه ۱۳۴۴ تلگرافی به همه کشورهای هموند سازمان ملل متحد فرستادند:
- کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی به نام دانشجویان ایران در سراسر جهان و از طرف ۴۵ نماینده آنان منتخب کشورهای اروپایی که روز دوشنبه ۳ آبان ماه ۱۳۴۴ برابر با ۲۵ اکتبر ۱۹۶۵ ساعت ۱۲ نیمروز دست به اعتصاب غذای دایمی زدهاند تا رسیدگی کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد را نسبت بر نقض مکرر حقوق بشر در ایران و به ویژه نسبت به محاکمه غیرقانونی ۱۴ روشنفکر ایرانی در یک دادگاه نظامی جلب کنند، و با توجه به اینکه حقوق بشر سازمان ملل برای اقدام به این امر درخواست رسمی یک دولت بشر دوست را لازم میداند، کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی از شما میخواهد که به نام بشریت و برای نجات جان میهن پرستان و اعتصاب کنندگان رسیدگی به این امر را از کمیسیون مزبور درخواست کنید. ملت ایران و زندانیان سیاسی بی شمار به کمک فوری شما چشم دوختهاند.
در این زمان دیگر کسی در این باره نگفت که این به اصطلاح روشنفکران که دستگیر شدهاند، برنامهریزان کشتن شاه ایران بودند. کسی هیچ نگفت که دادرسی علنی انجام شده است و حقایق رو شدهاند. به جای آن، این قاتلان به عنوان زندانیان سیاسی به جهانیان فروخته شدند که تنها برای اندیشههای کمونیستی اشان به زندان افتادهاند و نه برای توطئه کشتن شاه ایران.
روز پسین دکتر جان پیتر هامفری رییس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد تلفنی به آگاهی هیات دبیران کنفدراسیون کنفدراسیون رساند که اوتانت دبیرکل سازمان ملل به درخواست کنفدراسیون رسیدگی خواهد کرد. روز چهارشنبه ۱۲ آبان ماه ۱۳۴۴ دو تلگرام از سوی سازمان ملل و سازمان عفو بینالمللی به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی فرستاده شد:
- دبیرکل سازمان ملل متحد برای جلب توجه دولت ایران به مساله موجود به نام شخص خود اقدام لازم به عمل خواهد آورد. هافمری
- سازمان عفو بین المللی در انتظار گزارش مشترک وکلای آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی درباره محاکمه فارغالتحصیلان میباشد. پس از دریافت گزارش نامبرده ما همه امکانات خود را از راه دستگاههای سازمان ملل به کار خواهیم بست. در این فاصله به دانشجویان ایرانی پیشنهاد میکنیم که اعتصاب غذای خود را در کمال سرافرازی تعلیق نمایند. - سازمان عفو بین المللی
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی از این واکنش سازمان ملل متحد و عفو بینالملل به هذیان گویی افتاد و در یکی از جزوههایش چنین نوشت: هم وطن! محمدرضا شاه میهن ما را دربست در اختیار امپریالیسم قرارداده است او برای دفاع از "دنیای آزاد" - دنیای آزادی که نمونه ددمنشیهایش را در ویتنام، کوبا و سن دومینیک دیدهایم زحمتکشان ایران را بر باد میدهد. برای خرسندی اجنبی دلیران ایران را به بند میکشد. مصدق را زندانی میکند، دکتر فاطمی و خسرو روزبه را تیرباران میکند و مهندس بازرگان را به زندان میافکند و ادعا میکند که اینها سد راه او هستند...محمدرضا شاه شش میهن پرست ایرانی را به بند کشید، برای اینکه نمونه کوبا، سن دومینیک ، الجزایر و ویتنام را در پیش دارند. او خوب فهمیده است که جوانان ایران در تکاپو هستند...او پرویز نیکخواه، منصوری، شیروانلو، رسولی کامرانی و پورکاشانی را زندانی کرد که این "فکر" را از بین ببرد....محمدرضا شاه از مردم جدا است و از آنان ترس دارد. این بار نیز یورش محمدرضاشاه با شکست روبرو شد او خواست این "موج نو" را درهم شکند...با زندانی کردن این جوانان با فکر جنگ پارتیزانی درافتاد و در جریان مبارزهاش با "فکر قهر و جنگ پارتیزانی" این ایده را بیشتر میان مردم برد...
گسترش پروپاگاند بینالمللی علیه شاهنشاه ایران از سوی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی
پنجمین کنگره کنفدراسیون در دی ماه ۱۳۴۴ در شهر اشتوتگارت آلمان غربی برگزار شد.[۲۰] در این کنگره پیامهایی به لوییجی کاوالیری حقوقدان ایتالیایی، برتراند راسل فیلسوف انگلیسی و ژان پل سارتر نویسنده فرانسوی فرستاده و از کوشش آنان برای پشتیبانی از گروه تروریست نیکخواه سپاسگزاری شد. این کنگره نامهای به محمد مصدق [۲۱] و به ۱۴ تروریست مائوییست دستگیر و زندانی شده[۲۲] و هم چنین پیامی به ۵ برنامهریز سوءقصد به جان شاهنشاه فرستاد و کار آنان را گرامی داشت.[۲۳]
کنگره پنجم همه دانشجویان درون و بیرون کشور را فراخواند تا کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور را چون سکویی برای کوششهایشان در به فعل درآوردن تئوریهای براندازی و آدم کشی بدانند و در جستجوی راههای نوین برای مبارزه جنبش دانشجویی و پی بردن به درونمایه اندیشههای کنفدراسیون مبارزه را کارآتر سازند. اوج سرمستی و پیروزی در پنجمین کنگره تلگرافی بود که از سوی ۵ تن تروریست مائوییست گروه نیکخواه به کنگره فرستاده شد:
- از فعالیت شما در مورد رهایی ما از سرنوشتی که سزاوار آن نبودیم قلبا تشکر میکنیم. با تمام وجود خود را در خدمت به میهن قراردادهایم. امید است کسانی که از آزادی برخوردارند در راه تحقق بخشیدن به هدف مشترکمان گام بردارند.
برای نزدیکی بیشتر به خمینی و دار و دستهاش، هیات دبیران کنفدراسیون پس از شرکت در سمینار کنفرانس بینالمللی دانشجویان که تیر ماه ۱۳۴۵ در عراق برگزار شده بود به دیدار خمینی رفت و پشتیبانی کنفدراسیون دانشجویان را از مبارزات روحانیون مترقی به ویژه شخص خمینی اعلام داشت. خمینی نیز با مژده دادن پول به کنفدراسیون و نهادن چهارچوب اسلام برای کارهای کنفدراسیون پذیرش رهبری کنفدراسیون را اعلام داشت. در گزارش نخستین دیدار هیات دبیران کنفدراسیون چنین آمده است:
- مذاکرات حضرت آیتالله خمینی با دبیر کنفدراسیون جهانی در روز ۲۵ ژوئن برابر با ۴ تیرماه [۱۳۴۵] در نجف اشرف پیرامون نحوه همکاریهای آینده روحانیون با دانشجویان صورت گرفت و حضرت آیتالله در مورد تمایل کنفدراسیون برای همکاری و تماس با مدارس علمیه قم و سایر مدارس مذهبی موافقت خود را بیان داشتند. از طرف دبیر کنفدراسیون اطلاعات لازم درباره کنفدراسیون و فعالیتهای آن در جنبههای مختلف در اختیار حضرت آیتالله گذاشته شد. حضرت آیتالله ضمن اظهار تاسف از وضع میهن و ظلم و غارتی که به جمیع طبقات صورت میگیرد، اشاره به زندانی شدن عده کثیری از میهنپرستان کردند و فرمودند که این مبارزات را باید توسعه داده و تمام ملت را در آن شرکت داد. حضرت آیتالله خمینی مرجع تقلید مسلمانان جهان توسط آقای ماسالی دبیر کنفدراسیون خطاب به دانشجویان ایرانی چنین بیان داشتند:
- دانشجویان باید متحدا به مبارزات خود ادامه دهند و مردم ستمدیده ایران و آنچه بر آنان میگذرد را فراموش نکنند. آینده مملکت بدست جوانان سپرده میشود و در حفظ و حراست آن نباید غفلت کنند و ما روحانیون با شما در این راه همراه هستیم و بر اساس احکام اسلام با شما همکاری میکنیم
در پایان سال ۱۳۴۵ هاینریش لوبکه پرزیدنت آلمان غربی از شاهنشاه ایران دعوت کرد که از آلمان دیدار کند و این سفر برای روز ۶ خرداد ماه ۱۳۴۶ برنامه ریزی شد.[۲۴] در آستانه ورود شاهنشاه و شهبانو به آلمان کنفدراسیون نامهای به پرزیدنت آلمان نوشت و از وی خواست که دعوت خود را از شاهنشاه پس بگیرد و به کارهایی که از سوی کارگزاران آلمان علیه دانشجویان کمونیست در آلمان انجام میشود را بازایستاند. از این نامه سدهزار کپی پخش شد و بارها و بارها دوباره چاپ و پخش شد. این سرآغاز پروپاگاندهای بی شرمانه از سوی کنفدراسیون علیه شاهنشاه ایران شد. با نزدیک شدن سفر شاهنشاه به آلمان غربی، بهمن نیرومند با خبرنگاری به نام اولریکه ماینهوف دیدار کرد و دستآورد این دیدار نامه سرگشاده از سوی اولریکه ماینهوف به علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی بود. در این نامه اولریکه به آگاهی شهبانوی ایران میرساند که علیاحضرت در ناز و لوکس زندگی میکند در جایی که ایرانیان همه از گرسنگی و بیماری در حال مرگ هستند. "...خوراک کشاورزان مهدیآباد آب و کاه است و ۱۵۰ کیلومتر دورتر از تهران کشاورزان علیه مبارزه با ملخ شورش کردهاند زیرا ملخ تنها خوراک آنان است". شاه ایران به جای اینکه درآمد نفت را برای عمران کشور ایران هزینه کند، برای شهبانو جواهر میخرد. اولریکه ماینهوف برای اثبات نوشتههایش مینویسد "همه این حقایق در نامه من در کتاب "ایران یک مدل کشور در حال توسعه یا دیکتار غرب" نوشته بهمن نیرومند در آلمان به چاپ رسیده در آلمان در ماه مارس ۱۹۶۳ میباشد".
روز ۶ خرداد ماه شاهنشاه و شهبانو وارد آلمان شدند و از چندین شهر آلمان دیدن کردند. روز ۱۲ خرداد ماه ۱۳۴۶ شاهنشاه و شهبانو به برلین غربی وارد شدند. در آنجا کنفدراسیون تظاهراتی سازمان داده بود، به هنگام این تظاهرات دانشجوی آلمانی به نام بنواونه زورگ با شلیک گلوله یک پلیس آلمان غربی به نام کارل هاینس کوراس کشته شد. کنفدراسیون با پروپاگاند کوشش کردند که در ایران این رویداد را به گردن ساواک و غیرمستقیم به گردن شاه ایران بیاندازند. در سال ۲۰۰۹ میلادی پس از بررسی آرشیو سازمان مخفی آلمان شرقی آشکار شد که کارل هاینس کوراس برای این سازمان جاسوسی میکرده است، و کشتن بنواونه زورگ از سوی کمونیستهای آلمان شرقی سازمان داده شده بود.[۲۵]
پس از برگزاری کنگره هشتم کنفدراسیون در فرانکفورت مصطفی خمینی در نامهای به کنفدراسیون در شهریور ماه ۱۳۴۷ چگونگی همکاری آینده خمینی با دادن پول و جان را با کنفدراسیون روشن کرد.[۲۶]
در این میان پرویز نیکخواه از مردم ایران پوزش خواست و از زندان آزاد شد و در گفتگوهایی با رسانههای همگانی دست کنفدراسیون را رو کرد و از کنفدراسیون درخواست کرد که دست از ویران سازی کشور بردارند و در راه سازندگی و پیشرفتهای شتابان میهن گام بردارند.
در شهریور ۱۳۴۷ اتحاد جماهیر شوروی از شاهنشاه دعوت کرد از آن کشور بازدید بفرمایند. در پاسخ به همه این رویدادهای سازنده برای کشور ایران، نمایندگان کنفدراسیون برای بار دوم در شهریور ماه ۱۳۴۸ به دیدار خمینی در نجف شتافتند.
در سال ۱۳۴۹ خیانت به کشور از سوی کنفدراسیون به اوج خود رسید، اشغال سرکنسولگری ایران در سانفرانسیسکو ۱ تیر ماه ۱۳۴۹ و پس از آن در ۹ خرداد ماه ۱۳۴۹ اشغال کنسولگری ایران در مونیخ و دست کشیدن از خوراک خوردن همراه با جنجال در رسانههای اروپایی و امریکایی.
امیرعباس هویدا نخست وزیر نامهای به کنفدراسیون نوشت و از همه دانشجویان خواست که دست از دشمنی با کشور و ملت ایران بردارند و همه آنان را به دیدار ایران پیشرفته و مدرن فراخواند. کنفدراسیون در ۲۷ امرداد ماه ۱۳۴۹ نامهای به امیرعباس هویدا نخست وزیر ایران فرستاد و فراخوان دولت را نپذیرفت و دولت ایران را تهدید به بدنام کردن در سراسر گیتی کرد.
کنفدراسیون آغاز به کارشکنیهای گسترده و بدنام کردن دولت ایران نمود، در بسیاری از شهرهای آلمان دست به پخش اعلامیه، برگزاری نمایش عکس، در خیابانهای آلمان تاتر تیرباران شدن و فرتورنگاری از آن و پخش کردن آن در سراسر دنیا زد. کنفدراسیون در آلمان غربی به اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد، شهردار سانفرانسیسکو و بلندپایگان واتیکان تلگرافهایی نوشت و به دستگیریی دانشجویان ایرانی در سانفرانسیسکو اعتراض کرد. باور کنفدراسیون این بود که آنها میتوانند قوانین هر کشور و قوانین بین المللی را زیر پا بگذارند و نباید به جزای کارشان برسند. دانشجویان ایرانی در پراگ، استکهلم و لوزان باز هم هوچی گریهای خود را در روزنامههای این کشورها به چاپ رساندند. در استانبول در برابر کنسولگری ایران تظاهرات کردند. در هلسینکی پایتخت فنلاند رسوایی بار آوردند که چرا شاهنشاه ایران به آن کشور سفر خواهد کرد. در اوتاوا کنفدراسیون کمیته پدافند از زندانیان سیاسی برپا کرد. هموندان کنفدراسیون در رم با سندیکاهای کارگری آن کشور پیوند برقرار کردند و دوباره به اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد تلگراف زدند. ۱۸ آذر ماه ۱۳۴۹ کنفدراسیون سفارت ایران در وین را اشغال کرد و اعتصاب غذا کرد. هم چنین دست کشیدن از خوردن را کنفدراسیون در رم و پاریس و لندن آغاز کرد.
دولت ایران سرانجام در ۲۱ آذر ماه ۱۳۴۹ با ورود دیدهوران بینالمللی در دادگاهی که برپا شده بود و هم چنین ورود هیاتی برای بازدید از زندانها و چگونگی بودن زندانیان در زندانها را پذیرفت. در اسفند ماه ۱۳۴۹ ژنرال سیاوش بهزادی دادستان نظامی ارتش، کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی را با تکیه بر قانونی که در سال ۱۳۱۰ در زمان شاهنشاهی رضا شاه بزرگ از مجلس شورای ملی گذشته بود که مرام اشتراکی یا کمونیستی را علیه امنیت و استقلال کشور میدانست، غیرقانونی اعلام کرد و همه رسانهها و نمایندگی دولت شاهنشاهی ایران در خارج از کشور به آگاهی رساندند که دانشجویان هموند کنفدراسیون تا ۱ فروردین ماه ۱۳۵۰ زمان دارند که از کنفدراسیون بیرون بیایند و نمایندگی دولت شاهنشاهی ایران را آگاه سازند. با این کار پیگرد قانونی دانشجویان تروریست از میان برداشته میشود وگرنه بودن در کنفدراسیون سه تا ده سال زندانی خواهد داشت.
در سال ۱۳۵۰ برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران که قراربود پس از پیروزی انقلاب شاه و مردم در فروردین ماه ۱۳۴۲ برگزار شود ولی به سبب فتنه زمینداران بزرگ ایران خانواده قاجار و همدستانشان اسلامیون به سردستگی شیخ روح الله خمینی به زمانی دیگر فرافکنده شده بود، برای هفته سوم مهر ماه از ۲۰ تا ۲۷ مهر ماه ۱۳۵۰ برنامهریزی شد. آماده سازی جشنها از سال ۱۳۳۵ خورشیدی آغاز گردیده بود. جشنهای بنیاد دوهزار و پانسدمین سال شاهنشاهی ایران با فراخوان از ۶۴ پرزیدنتها و پادشاهان کشورهای روی کره زمین، در بنیاد و سرپرستی کمیتههای ایران شناسی و کمیته برگزاری جشنها در کشورشان به یک پروژه بین المللی دگرگون شد. هزینه جشنهای شاهنشاهی که سرفرازی هر ایرانی بود از سوی کارخانهداران، صاحبان صنایع، سران و بزرگان کشور و همه مردم ایران از هر صنف و درآمدی فراهم شد. [۲۷]
تنها کسانی که نه تنها در این جشن بزرگ شرکت نکردند و علیه برگزاری این جشنها جنگیدند، هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور بودند. برای این کار چهار گام را کنفدراسیون برداشت:
- - پروپاگاند علیه برگزاری جشنها میان دانشجویان بیرون از کشور و تماس با رسانههای گروهی و ایرانشناسان برای جلوگیری از برگزاری جشنها
- - برگزاری نشستها و سخنرانیها، نمایشگاههای فرتور، پخش جارنامهها، برپایی کنفرانسهای مطبوعاتی و نمایش تاتر و برنامههای هنری در جلوگیری از برگزاری جشنها
- - پروپاگاند درباره زندانیان سیاسی و نوشتن فراخوان در جلوگیری از برگزاری جشنها
- - فراهم ساختن پهرست نام پادشاهان و پرزیدنتها و سران دیگر کشورها و همه کسانی که به جشنهای ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران فراخوانده شده بود و نوشتن نامه به آنان که به ایران نروند
همه کوششهای کنفدراسیون علیه جشنهای سرفرازی ایرانیان بیهوده بود. همه ایران شناسان، پادشاهان، پرزیدنتها در این جشنهای ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران شرکت کردند، هم چنین حضرت نیکلای پادگورنی صدر هیات رییسه اتحاد جماهیر شوروی و دیگر میهمانان ملت ایران در تهران و تخت جمشید با مردم ایران، شکوه و بزرگی تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران را جشن گرفتند. بزرگترین جشن در روز ۲۶ مهر ماه ۱۳۵۰ در گشایش استادیوم ورزشی آریامهر از سوی شاهنشاه آریامهر و شمار بسیاری از میهمانان جشنها با بودن سدهزار تن از مردم ایران انجام یافت که کنفدراسیون از آن چیزی نگفت. حکومت اسلامی نیز همه جا نوشت استادیوم در سال ۱۳۵۳ بازشد.[۲۸]
پس از آنکه کنفدراسیون نتوانست از برگزاری جشنها جلوگیری کنند برآن شد که درباره جشنها پروپاگاندای دروغ بنماید. همانند "ضیافت تخت جمشید با شماری از شاهزادگان و امرای عرب برگزار شد"، جشنها میلیاردها دلار هزینه برده است، مردم ایران از جشنها دور نگاه داشته شدند و حق نداشتند که در جشنها شرکت کنند. کنفدراسیون جشنهای باشکوه ایران را به یک شام در تخت جمشید پایین آوردند که از پاریس آورده شده بود.[۲۹] کنفدراسیون جشنهای شاهنشاهی ایران را که در درازای یک هفته در سراسر ایران با موزیک و پایکوبی مردم و آذینهای خیره کننده خیابانها و دست افشانی مردم تا پاسی از شب را پنهان کردند و درباره آن دروغ نوشتند.
آدمکشی گسترده در ایران از سوی کنفدراسیون
کنفدراسیون پس از آزادی نیکخواه و پس از نزدیکی ایران و شوروی و پس از نزدیک شده ایران و چین سرگردان و حیران با اندیشههای درهم و شکسته بر جای ماند. دیگر نه راهی به شوروی داشتند و نه راهی به چین، تنها راهی که برای کنفدراسیون ماند همدستی با خمینی، سپردن رهبری کنفدراسیون به خمینی و زیر پرچم اسلام و به نام اسلام با اسلحههای وارداتی از فلسطین و لیبی به کشتن بزرگان کشور و ایجاد ترس در مردم پرداختند. یورش به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل و کشتن ژاندارمها و افسران و مردم روستا، کشتن سپهبد فرسیو، ترور تیمسار سرلشکر سعید طاهری، برنامه ربودن علیاحضرت شهبانو و ولیعهد، کشتن مستشاران امریکایی در ایران، بمب گذاری در تاکسی، خیابانها، پاسگاه پلیس، کارخانهها، کشتن مردم بیگناه در خیابان از برنامههای آزادی خواهی کنفدراسیون شد.
گاهنامه خیانت - برنامه ویرانی کشور
کنگره یا سمینار | تاریخ | دستآورد |
---|---|---|
سوءقصد به جان شاهنشاه ایران | ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ | کشته شدن دو افسر گارد جاویدان شاهنشاهی و دستگیری ۱۴ تن از دانشجویان تروریست مائوییست کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور |
کنگره پنجم - اشتوتگارت | دی ماه ۱۳۴۴ | مبارزه پارتیزانی - نامه به مصدق، نامه به ۱۴ تروریست گروه نیکخواه و پیام کنفدراسیون به نیکخواه و منصوری و رسولی |
کنفرانس دانشجویان چپ -عراق | تیر ماه ۱۳۴۵ | نخستین دیدار با خمینی در نجف - خمینی بر پایه اسلام همکار کنفدراسیون شد |
سمینار گراتس - اتریش | آذر ۱۳۴۵ | جهانوطنی کمونیستها و تنها راه رهایی، براندازی امپریالیسم و برقراری صلح در گیتی |
کنگره ششم فرانکفورت | دی ماه ۱۳۴۵ | نامه به پرزیدنت آلمان در جلوگیری از سفر شاهنشاه به آلمان، چاپ فرتورهای دروغین مانند فرتوری از بم در ۱۰۰ سال پیش به نام اینجا تهران است |
سمینار فلورانس | فروردین ماه ۱۳۴۶ | ایران باید همانند کوبا، الجزایر، ویتنام شود |
سفر شاهنشاه به آلمان غربی | خرداد ماه ۱۳۴۶ | کشته شدن بنواونه زورگ از سوی جاسوس آلمان شرقی کارل هاینس کوراس |
سمینار ششم - ریچیونه ایتالیا | شهریور ماه ۱۳۴۶ | اهمیت پروپاگاندا و آموزش در فرهنگ تودهای ابزاری برای از میان برداشتن اثرات فرهنگ استعماری |
سمینار هفتم - لندن | آبان ماه ۱۳۴۶ | علیه دیکتاتوری ناسیونال فاشیستی حاکم بر سرنوشت ملت ایران از پای نخواهیم نشست |
کنگره هفتم فرانکفورت | دی ماه ۱۳۴۶ | سازمان انقلابی حزب توده منشعب شد - کنگره در کشمکش فرورفت |
کنگره جهانی ویتنام برلین | بهمن ماه ۱۳۴۶ | ویتنام نمونه حکومتی برای ایران - اهمیت انقلاب ویتنام و تاثیر آن در سرنوشت جنبشهای آزادیبخش - نبرد ویتنام فاکتور مهم برای اتحاد همه نیروهای مترقی ضدامپریالیستی |
کنگره هشتم - فرانکفورت | اردیبهشت ماه ۱۳۴۷ | نامه مصطفی خمینی به کنفدراسیون - وعده پول و همکاری |
کنگره نهم - کلن | دی ماه ۱۳۴۷ | بنیاد سازمان انقلابی حزب توده ایران در خارج از کشور - بریدن سیاست سازشکارانه و گزیدن راه انقلاب و مبارزه مسلحانه - نهمین کنگره کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) دعوت حکومت شوروی از شاه ایران را به شدت محکوم میکند - تشکیل کمیته پنهانی ایران برای یافتن همدست در میان دانشجویان دانشگاههای ایران و ناآرام کردن دانشگاهها - دستگیری گروه تروریستی بیژن جزنی و فرستادن وکیل و دیدهور برای محاکمه ۲۱ تن در میان آنها شیخ طالقانی (آیت الله) |
سمینار یازدهم - آگسبورگ آلمان غربی | خرداد ماه ۱۳۴۸ | منظور از مبارزه علیه امپریالیست عبارت از مبارزه علیه امپریالیسم جهانی به رهبری ایالت متحده و سوسیال امپریالیسم شوروی است |
دومین دیدار کنفدراسیون با خمینی | شهریور ماه ۱۳۴۸ | کنفدراسیون باید از روحانیون مبارز و مردم فلسطین پشتیبانی کند |
کنگره دهم - کارلسروهه | دی ماه ۱۳۴۸ | نزدیکی ایران و شوروی و گشایش ذوب آهن ایران - کتک کاری بر سر رهبری کنفدراسیون - مرگ بر امپریالیسم امریکا و شوروی |
آزادی پرویز نیکخواه از زندان | زمستان ۱۳۴۸ | پوزش از مردم ایران - پوزش بسیاری از دانشجویان پشیمان شده از مردم ایران - ایران پیشرفته پس از انقلاب شاه و مردم |
کنگره یازدهم - فرانکفورت | اردیبهشت ماه ۱۳۴۹ | ارتجاع و مرتجع یعنی کسانی که با کنفدراسیون نیستند - وضع ایران هولناک و مبارزه خلقها باید انجام شود - اشغال سفارت خانهها و کنسولگریهای دولت شاهنشاهی ایران |
اشغال کنسولگری ایران در مونیخ | خرداد ماه ۱۳۴۹ | دزدیدن پاسپورتها و خراب کردن کنسولگری |
اشغال سرکنسولگری ایران در سانفرانسیسکو | تیر ماه ۱۳۴۹ | دزدیدن پاسپورتها و ویران ساختن کنسولگری |
اشغال سفارت ایران در وین | آذر ماه ۱۳۴۹ | دزدیدن پاسپورت و ویران سازی سفارتخانه |
جنگ مسلحانه تروریستها در سیاهکل | ۱۱ بهمن ماه ۱۳۴۹ | کشتن دو ژاندارم و رییس خانه انصاف سیاهکل - ربودن اسلحههای پاسگاه - کشتن ۶ افسر ژاندارمری و زخمی کردن ۱۱ تن |
کنگره دوازدهم - فرانکفورت | اسفند ماه ۱۳۴۹ | هم سدایی همه گروههای تروریستی چپ و راست در براندازی حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران - پروپاگاند برای جمهوری تودهای چین - کنفدراسیون مسئول گرفتن حق مردم ایران با جنبشهای دانشجویی دموکراتیک و ضدامپریالیستی است. مبارزات کنفدراسیون در سوی فراهم ساختن حقوق صنفی، اجتماعی و سیاسی مردم ایران است که از سوی رژیم نقض میشود. |
دعوت جمهوری خلق چین از والاحضرت اشرف پهلوی | بهار ۱۳۵۰ | نامه سرگشاده کنفدراسیون به جمهوری کمونیستی چین |
ترور سپهبد فرسیو | ۱۸ فروردین ماه ۱۳۵۰ | |
برنامه ترور و خرابکاری در جشنهای ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران | ۱۷ تا ۲۶ مهر ماه ۱۳۵۰ | با آگاهی سازمان اطلاعات و امنیت کشور، بمبگذاری و مسموم کردن آب آشامیدنی و... بی کنش شد |
کنگره سیزدهم - فرانکفورت | دی ماه ۱۳۵۰ | درد جانکاه کنفدراسیون از پیشرفتهای ایران - آغاز جنگهای چریکی |
ترور سرتیپ طاهری رییس زندانهای کشور | ۲۲ امرداد ماه ۱۳۵۱ | کشتن سرتیپ طاهری با شلیک پنج گلوله |
کنگره چهاردهم - فرانکفورت | ۱۴ دی ماه ۱۳۵۱ | پیام کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور به خمینی |
برنامه ربودن علیاحضرت شهبانو و ولیعهد | ۱۰ مهر ماه ۱۳۵۲ | منوچهر مقدم سلیمی از گروه نیکخواه و شکوه میرزادگی و ۱۰ تن دیگر دستگیر شدند |
کنگره پانزدهم - فرانکفورت | ۱۲ دی ماه ۱۳۵۲ | پیام مجاهدین خلق به کنفدراسیون و پیام درود کنگره پانزدهم به مجاهدین خلق |
اشغال سفارت ایران در بروکسل | ۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۳ | پایین آوردن فرتور شاهنشاه و بالابردن فرتور گلسرخی و کرامت دانشیان دو تروریست آدم ربا |
اشغال سفارت ایران در لاهه | ۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۳ | پایین آوردن فرتور شاهنشاه و بالابردن فرتور گلسرخی و کرامت دانشیان دو تروریست آدم ربا |
اشغال سفارت ایران در استکهلم | ۱۹ فروردین ماه ۱۳۵۳ | پایین آوردن فرتور شاهنشاه و بالابردن فرتور گلسرخی و کرامت دانشیان دو تروریست آدم ربا |
کنگره شانزدهم - فرانکفورت | ۱۸ دی ماه ۱۳۵۳ | همآوازی در بدنام کردن رژیم و براندازی مشروطه شاهنشاهی از ایران |
کنگره هفدهم | فرستادن کنفدراسیونیها برای آموزش تروریستی به فلسطین و یمن جنوبی و لیبی - اشغال سفارتهای ایران در اروپا | |
اشغال سفارت ایران در لندن | خرداد ماه ۲۵۳۴ شاهنشاهی | دزدیدن پاسپورتهای ایرانی برای رفت و آمد تروریستهای ایرانی و خارجی برای دیدن دورههای تروریستی در لبنان، لیبی، کوبا، آلبانی، فلسطین و چند کشور وامانده دیگر. |
اشغال آژانس خبرگزاری پارس در پاریس | بهمن ماه ۲۵۳۴ شاهنشاهی | دزدیدن پاسپورتهای ایرانی |
اشغال سفارت ایران در بن آلمان غربی | بهمن ماه ۲۵۳۴ شاهنشاهی | دزدیدن پاسپورتهای ایرانی |
اشغال سفارت ایران در ژنو | ۲۵۳۴ شاهنشاهی | دزدیدن پاسپورتهای ایرانی |
کنگره هجدهم | ۲۵۳۵ شاهنشاهی | ترور و بمب گذاری در سراسر کشور در سالهای ۱۳۵۲ ، ۱۳۵۳ ، ۲۵۳۴ شاهنشاهی، ۲۵۳۵ شاهنشاهی، ۲۵۳۶ شاهنشاهی |
آتش زدن سینما رکس آبادان | ۲۸ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی | سوزاندن بیش از ۴۴۴ تن ایرانی |
نیز نگاه کنید به
بن مایهها
- ↑ گارد جاویدان شاهنشاهی
- ↑ غلتیدن واژهای پارسی است و نباید با حروف تازی نوشته شود.
- ↑ پس از فتنه شوم سال ۲۵۳۷ شاهنشاهی، کنفدراسیونیها استوار ساری زابلی را دستگیر و اعدام کردند.
- ↑ سپاسنامه پارسی تقدیرنامه است
- ↑ فیروز شیروانلو - مدتی قائممقام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ریاست واحد هنری دفتر شهبانو فرح پهلوی را بر عهده داشت. سرهنگ شیروانلو، پدر فیروز در ساواک مترجم زبان روسی بود. فیروز با بورس تحصیلی ساواک به انگلستان رفت و به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور پیوست.
- ↑ قانون تقدیر و تحسین از خدمات و فداکاری استواران شهید محمدعلی باباییان و آیتالله لشکری
- ↑ ذوب آهن ایران
- ↑ اعتراف منصوری در پیشگاه شاهنشاه برگرفته از پروتکل دادگاههای نظامی میباشد. در این دادگاه منصوری گفت که وی مالیخولیا دارد و آنچه را که به اعلیحضرت گفته داستانی ساخته و پرداخته ذهن بیمار او بیش نیست.
- ↑ کنفدراسیون اروپایی - کنگره نخست هایدلبرگ ۲۹ - ۲۶ فروردین ۱۳۳۹ برابر با ۱۸ - ۱۵ آوریل ۱۹۶۰
- ↑ قانون قدردانی از خدمات شجاعان شهید استوار دوم محمدعلی باباییان و استوار دوم آیتالله لشگری
- ↑ قانون آیین دادرسی و کیفر ارتش - سوء قصد نسبت به حیات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی یا والاحضرت همایون ولایتعهد - هر کسی که نسبت به حیات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی یا والاحضرت همایون ولایتعهد سوء قصد نماید پس از دادرسی و ثبوتبزه محکوم به اعدام است.
- ↑ قانون مجازات مقدمین بر علیه امنیت و استقلال مملکت
- ↑ کنگره دوم لوزان ۱۵ - ۱۰ دی ۱۳۴۱ برابر با ۳۱ دسامبر ۱۹۶۲ تا ۵ ژانویه ۱۹۶۳
- ↑ کنفدراسیون دانشجویان ایرانی
- ↑ سازمان جوانان حزب توده
- ↑ عرفان قانعی، در دامگه حادثه، گفتگویی با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک، شرکت کتاب، لس آنجلس، ۲۵۷۰ شاهنشاهی ص.۱۶۱ - ۱۵۸
- ↑ کنفدراسیون دانشجویان ایرانی آغاز همکاری با خمینی - آموزش نظامی در کشورهای کمونیستی سمینار دوسلدرف خرداد ۱۳۴۴ برابر با ژوئن ۱۹۶۵
- ↑ Bertrand Russel Peace Foundation - England
- ↑ Amensty Internation
- ↑ کنگره پنجم کنفدراسیون اشتوتگارت ۱۰ - ۴ دی ۱۳۴۴ برابر با ۳۱ - ۲۵ دسامبر ۱۹۶۵
- ↑ نامه کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور به محمد مصدق در باره سوءقصد به شاهنشاه در کاخ مرمر - کنگره پنجم دی ۱۳۴۴
- ↑ نامه کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور به چهارده تن متهمین کاخ مرمر در توطئه سوءقصد به جان شاهنشاه - کنگره پنجم دی ۱۳۴۴
- ↑ پیام کنفدراسیون دانشجویان ایرانی به رفقا پورکاشانی، رسولی، شیروانلو، منصوری و نیکخواه برنامهریزان سوءقصد به شاهنشاه در کاخ مرمر دی ۱۳۴۴
- ↑ سفر محمدرضا شاه پهلوی به آلمان فدرال ۶ خرداد ۱۳۴۶ - ۱۴ خرداد ۱۳۴۶
- ↑ کنفدراسیون - دیدار شاهنشاه آریامهر از آلمان غربی خرداد ماه ۱۳۴۶
- ↑ نامه مصطفی خمینی به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج برای همکاریهای آینده ۸ شهریور ۱۳۴۷
- ↑ جشنهای ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران
- ↑ جشنهای ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران/استادیوم آریامهر
- ↑ جشنهای ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران/سران دیگر کشورها در تخت جمشید