سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی دانشگاه تهران ۱۵ بهمن ۱۳۲۷
سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی کاخ مرمر ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ | اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر | انحلال حزب توده ایران ۱۶ بهمن ۱۳۲۷ |
سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی دانشگاه تهران ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ - سوءقصد به جان شاهنشاه ایران، به هنگام ورود اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران در ساعت سه پس از نیمروز پانزدهم بهمن ماه ۱۳۲۷ سالروز بنیاد نهادن دانشگاه تهران به دست مبارک رضا شاه بزرگ و جشن استقلال دانشگاه روی داد. این سوقصد یکی از بزرگترین نمودهای خیانت به کشور و نموداری از اندیشههای پلید تندروهای دست راستی و دست چپی علیه یگانگی ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. ناصر میرفخرایی از عوامل حزب توده با رولوری که در دست داشت پنج گلوله به سوی شاهنشاه شلیک کرد. بخت با مردم ایران بود که به جان شاهنشاه آسیبی وارد نیامد. پس از اینکه ارتش شوروی وادار به بیرون رفتن از خاک ایران شد و آذربایجان دوباره بخشی از ایران شد و پس از آنکه بوجود آوردن کمپانی نفتی شوروی و ایران در مسکو از سوی شاهنشاه جلوگیری شد، استالین در اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی دشمنی را دید که باید از میان برداشته شود. سوقصد به جان محمدرضا شاه پهلوی یورشی بود که این دشمن از میان برداشته شود تا ایران را دوباره زیر کنترل شوروی درآید. شاهنشاه اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی در کتاب ماموریت برای وطنم رویداد سوءقصد را چنین بیان میکنند:
- یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالیانه دانشگاه شرکت میکردم، روی داد. در آن روز لباس نظامی بر تن داشتم، و هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم، و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان سدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد. با این که به ظاهر عجیب جلوه میکند سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج گردید. شخصی که به من سوءقصد کرده و به عنوان عکاس به آن محل راه یافته بود، دو متر بیشتر با من فاصله نداشت و لوله تپانچه خود را به سینه من قراول رفته بود. من و او هر دو، روبروی هم قرار گرفته بودیم و کسی نزدیک ما نبود که بین ما حائل باشد و از این رو میدانستم که هیچ مانعی برای این که تیرش به هدف برسد، در پیش نداشت. عکسالعملی که در آن لحظه فراموش نشدنی از خود نشان دادم هنور در خاطرم هست. فکر کردم که خود را بر روی او بیاندازم ولی فورا متوجه شدم که اگر به طرف او جستن کنم نشانهگیری او را آسان خواهم کرد و اگر فرار کنم از پشت سر هدف قرار خواهم گرفت. ناچار فورا شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم تا مطابق یک تاکتیک نظامی طرف را در هدفگیری گمراه کنم. ضارب مجددا گلوله دیگری شلیک نمود که شانه مرا زخمی کرد. آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد و خارج نشد، و من احساس کردم که دیگر خطری متوجه من نیست و زندهام. ضارب با غضب بسیار اسلحه را بر زمین زد و خواست فرار کند ولی از طرف افسران و اطرافیان من محاصره شد و متاسفانه به قتل رسید و محرکین اصلی او درست معلوم نشدند. بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته، و در عین حال نشانههایی از تماس او با حزب منحله توده به دست آمد. نکته جالب توجه آن که معشوقه او دختر باغبان سفارت انگلستان در تهران بود. ... خون از زخمهای من مانند فواره میجست ولی به خاطر دارم که در حالت میل داشتم به انجام مراسم آن روز بپردازم ولی ملتزمین من مانع شدند و مرا به بیمارستان بردند و در آنجا به بستن زخمهایم پرداختند. ...
پنج گلوله از چند قدمی به شاهنشاه شلیک شد و گلوله ششم در لوله رولور گیر کرد. در این زمان سرتیپ صفاری رییس شهربانی با هفت تیر خود به پای فخرآرایی تیری زد و فخرآرایی به زمین افتاد. فخرآرایی رولورش را به زمین پرتاب کرد. در همین هنگام از میان افسران گارد تیر دیگری به فخرآرایی شلیک شد که وی را به سختی زخمی کرد. دانشجوی بیگانهای از چکسلواکی! خودش را به فخرآرایی رساند تا از زنده بودن یا کشته شدن وی اطمینان یابد که وی نیز دستگیر شد. فخرآرایی به بیمارستان شهربانی برده شد. بر روی تخت بیمارستان یافتند که فخرآرایی با یک لنگه جوراب نایلونی زنانه کاردی را به پای خود بسته بود تا در زمان مناسب کارد را نیز به کار ببرد. در بیمارستان با همه کوششهای پزشکان که وی را زنده نگاه دارند، ناصر فخرایی مرد. از فخرآرایی دو کارت خبرنگاری به دست آمد، یکی از سوی « روزنامه فریاد ملت » در سال ۱۳۲۴ خورشیدی و دیگری از سوی روزنامه پرچم اسلام که درست در بامداد ۱۵ بهمن ماه روز سوءقصد صادر شده بود. روز پسین ۱۶ بهمن ماه دکتر فقیهی شیرازی مدیر روزنامه پرچم اسلام که کارت خبرنگاری ناصر فخرآرایی را در بامداد ۱۵ بهمن صادر کرده بود دستگیر شد. ناصر فخرآرایی هموند حزب توده بود و در دفترچه خاطرات خود با سرفرازی نوشته است: "من عضو حزب توده که مترقیترین احزاب ایرانست و به وسیله شورویها پشتیبانی میگردد میباشم...."
از سوی دیگر شاهنشاه را به همراه سرهنگ دفتری رییس دژبانی کشور سوار خودرویی کردند تا به بیمارستان ارتش ببرند، باز هم بخت با مردم ایران بود که راننده خودرو به یکی از خیابانهای بن بست دانشگاه تهران پیچید و ناچار شد دور بزند و دوباره به سوی دانشکده حقوق بازگردد که دکتر منوچهر اقبال وزیر بهداری، خودرو را بازایستاند و سوار شد و کنار شاهنشاه نشست. خودرو به بیمارستان ارتش رسید، شاهنشاه و دکتر اقبال از خودرو پیاده شدند و دکتر اقبال دریافت که پزشکانی که کشیک هستند، پزشکان دیگری میباشند و نه کسانی که باید در آن روز در بیمارستان باشند. همانگونه که بررسیها نشان داد، پزشکان هموند حزب توده در این روز به کار گماشته شده بودند. این نشان میدهد که این سوءقصد کار یک تن نبود بلکه توطئه بزرگ و گستردهای برنامه ریزی شده بود. پس از آنکه دکتر اقبال غیرعادی بودن وضعیت بیمارستان را دید، خود شاهنشاه را جراحی کرد و پروانه نداد که کسی از پزشکان کشیک تودهای به شاهنشاه نزدیک شوند. یکی از گلولهها که به پشت و شانه شاهنشاه خورده بود و آنجا گیر کرده بود، زمانی دیگر، در یکی از سفرهای شاهنشاه به ایالات متحده امریکا در پادگان نظامی بیرون کشیده شد.
پخش خبر سوءقصد به جان شاهنشاه در تهران و شهرستانها چنان ناآرامی در همگان بوجود آورد که همانند آن را در تاریخ ایران کمتر میتوان یافت. همه از پیر و جوان، زن و مرد به خیابانها ریختند و با بیتابی چشم به راه رسیدن مژده تندرستی شاهنشاه بودند. در شهرستانهای دور و نزدیک مردم به تلگرافخانهها هجوم آورده بودند و میخواستند هر چه زودتر از جریان سوءقصد آگاه شوند. در آن میان، تنها کارگردانان سازمان حزب توده وابسته به شوروی بودند که با خیال راحت از برنامه شومی که در پیش داشتند، بیش از ده هزار تن از افراد حزبی را برای برگزاری مراسم یادبود مزدور و سرسپرده بیگانه تقی ارانی در امامزاده عبدالله شهر ری گردآورده بودند و درست در همان لحظههایی که شاهنشاه در دانشگاه تهران در کاخ دانش و فرهنگ کشور خود مورد سوءقصد قرار گرفته بود، تودهایها سخنان پرشور بر سر گور ارانی ایراد میکردند و آوازهای انقلابی میخواندند.
دولت محمد ساعد نخست وزیر که پس از سقوط کابینه عبدالحسین هژیر (۲۳ خرداد - ۱۶ آبان ۱۳۲۷) از روز ۲۵ آبان ماه بر سر کار آمده بود در اعلامیه ایی که از رادیو تهران پخش شد، ملت ایران را از تندرستی و از میان رفتن خطر از جان شاهنشاه آگاه نمود. شاهنشاه که از نگرانی مردم آگاهی داشتند، ساعت ۱۹ یکشنبه در بستر بهبودی از رادیو تهران، پیامی برای ملت ایران فرستادند که سبب آرامش خاطر مردم شد:[۱]
- هم میهنان عزیز،
- بعد از سپاسگزاری بی پایان از فضل و رحمت الهی که مرا از خطر سوءقصد حفظ فرمود، از اینکه در این موقع عموم طبقات اهالی با خلوص کامل برای سلامت من ابراز احساسات نمودهاند، مراتب رضایت و خشنودی خود را اظهار میدارم. البته انتظار من همین بود، زیرا به شهادت تاریخ مردم کشور ما در مقام حفظ شئون ملی هیچ وقت دستخوش اغراض بدخواهان نگردیده و غریزه ذاتی خود را که خلوص و صمیمیت است به منصه ظهور رسانیدهاند. اگر چه چند روزی به واسطه این حادثه مجبور به استراحت و معالجه هستم، اما بدیهی است که اینگونه حوادث خللی به استحکام عقیده و ثبات من در راه خدمت به وطن وارد نمیسازد، بلکه در حفظ مملکت و تأمین رفاه و آسایش مردم ثابتتر بوده و از ایثار جان نیز در صورت لزوم دریغ نخواهمنمود. امیدوارم برای رسیدن به کمال مطلوب، با فضل و یاری خداوند تعالی همه وقت ما را حافظ و پشتیبان باشد، و هممیهنان عزیز هم برای ایجاد وحدت کامل و تقویت حس صمیمیت از انجام وظایفی که بر عهده دارند کوتاهی و فروگذار ننمایند.
دولت ساعد پس از آنکه مدرکها و اطلاعات در پیوند با سوءقصد به شاهنشاه از سوی حزب توده را بدست آورد، حزب توده وابسته به شوروی را رسما غیرقانونی اعلام نمود. بیدرنگ فرمانداری نظامی در پایتخت برقرار شد و کارهای دولت شتابان در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. کلوبهای حزب توده در سراسر ایران و روزنامه حزبی از سوی مامورین انتظامی بسته شد. شماری از رهبران حزب در دادگاههای نظامی محاکمه شدند و به سبب خیانت و وطنفروشی و جرمهایی که ردشدنی نبودند و در درازای سالها به آن دست زده بودند به زندان افتادند. شماری دیگر از سران حزب که به خارج از کشور گریخته بودند، در نبودنشان دادرسی و به اعدام محکوم شدند. با وجود این، حزب توده از فعالیت خود دست نکشید و از آن پس سازمانهای پنهانی دایر کرد و به اصطلاح حزبی به زیر زمین رفت و چشم به راه فرصت مناسب نشست تا بار دیگر در پهنه سیاست ایران نخشی را که در برابر استالینیسم و دیپلماسی بریتانیا بر عهده گرفته بود به اجرا درآورد.
آقای دکتر اقبال سرپرست وزارت کشور در مجلس شورای ملی روز ۱۶ بهمن ۱۳۲۷ درباره سوءقصد نسبت به اعلیحضرت همایونی ابراز تاسف کرد و تاثر دولت را از این توطئه بیان کرد.
بیانات آقای دکتر اقبال سرپرست وزارت کشور و ابراز تاسف و تاثر دولت از سوءقصد نسبت به اعلیحضرت همایونی
رئیس - آقای دکتر اقبال بفرمایید
دکتر اقبال(سرپرست وزارت کشور) - اولا دولت بی اندازه از واقعهای که دیروز در محوطه دانشگاه اتفاق افتاده متاثر است (نمایندگان - ملت ایران متاثر است) و مطمئن هستم که ملت ایران مخصوصا آقایان نمایندگان مجلس ایران که به منزلهٔ مظهر ملت ایران هستند بادولت همآهنگ هستند (نمایندگان - صحیح است) قبلا اجازه میخواهم قبل از اینکه مطالبی گفته شود و صحبتهایی از طرف دولت به عرضتان برسانم مختصری از جریان دیروز که خود بنده شاهد و ناظر بودم باستحضار آقایان برسانم دیروز در ساعت ۳ بعداز ظهر بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بمحوطه دانشگاه تشریففرما شدند و بعد از ادای مراسم احترام از طرف گارد سلطنتی نسبت به هئیت دولت و استادان دانشگاه اظهار تفقد فرمودند و عازم ورود به دانشگاه بودند در همین موقع یک نفر خیانتکار و خائن به کشور با مدارکی که الان باستحضار آقایان خواهم رساند جلوآمد و با هفتتیر خودش بسمت اعلیحضرت شاهنشاه شلیک کرد، سه تیر اول بکلاه ایشان اصابت کرد که خوشبختانه نتیجه گرفته نشد نمایندگان الحمدلله بعدا از آن اعلیحضرت همایونی یک تکانی خوردند و یک تیر از گونه راست وارد شد از لب قسمت راست رد شد که خراشی وارد کرده ولی اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی بهیچوجه خونسردی خودشان را از دست ندادند و بلافاصله بنده و سرهنگ دفتری اعلیحضرت همایونی را گرفتیم و بردیم به مریضخانه یوسفآباد خوشبختانه جراحت هیچ قابل اهمیت نبود پانسمان شد و تشریففرما شدند به کاخ سلطنتی اغلب آقایان آنجا تشریف آوردند و شرفیات شدند و جناب آقای رئیس مجلس هم شرفیاب شدند و مشاهده کردند که الحمدالله در کمال صحت و سلامتی هستند امروز صبح هم که بنده شرفیاب شدم حالت مزاجیشان بسیار خوب بود و دیشب هم باکمال خوبی استراحت کردهاند و اما راجع بجریان شخصی که این عمل را مرتکب شدهاست دیروز بنا بوضعیتی که در مملکت بود و حدسیاتی که زده میشد از طرف مامورین انتظامی در محوطه دانشگاه نهایت مراقبت را کردهبودند و برای کارتهای ورودی خیلی دقت میکردند و بالاخره این شخص هم که وارد آنجا شدهاست شخصی است که بنام ناصر حسین فخرآرائی است دیروز یعنی تاریخ ۲۷/۱۱/۱۵ که آقایان ملاحظه میفرمایند از روزنامه پرچم اسلام یک کارتی رفتهاست فورا گفتهاست تاریخش ۲۷/۱۱/۱۵ دیروز صبح و ضمن سوالاتی که از مدیر روزنامه پرچم اسلام که دیروز توقیف شدهاست گردیده اظهار کردهاست که این شخص سابقا مریض من بودهاست و دیروز آمدهاست بااصرار و ابرام که به او کارت بدهم البته این اظهارات او است و بعدا تحقیقاتی که بشود به استحضار آقایان و ملت ایران خواهدرسید یک کارت دیگری در جیبش پیداشدهاست که کارت خبرنگاری است به امضای مدیر روزنامه فریاد ملت تاریخ البته این ندارد سجلش هم که در توی جیبش پیداکردهاند یک شخصی است که در ۱۲۹۹ متولد شدهاست در تهران آقای ناصر نام خانوادگی فخرآرائی متولد ۱۲۹۹ این هویت شخصی است که دیروز به بزرگترین مقامات مقدس ملی ایران سوءقصد کردهاست (نمایندگان - صحیح است) یک کارت دیگری هم در اوراقش پیداشدهاست که عضو اتحادیههای کارگران چاپخانهاست و عضویت آنجا را داشتهاست واین هم ورقهاست علاوه بر اینها کتابچهای در منزلش پیداشدهاست و در ضمن این تحقیقات معلوم شده که این شخص یک عیالی دارد که ضمن بازجوییهایی که شده خیلی اظهار تنفر از رفتار این شخص کردهاست از بابت رفتاری که میکردهاست اینجا یک کتابچهایست که خاطرات خودش را در آنجا نوشتهاست البته مفصل است و وقت آقایان را میگیرد ولی بعضی چیزهایش را اگر اجازه میفرمایید بخوانم؟ (بفرمایید) شرح حال خودش را مینویسد که من یک شخص خیلی پستی بودهام در زندگانی و خیلی شرور بودم و بالاخره رفتم در زندان شهربانی مدتی آنجا بودم و مینویسد که ادامه اعمال زشت به زندانم افکند و مدتها در زندان به سر میبردم و بعد از خود این سوال را میکردم آیا کسی اگر عملی به این کوچکی را مرتکب شود این مجازات را برای او قائل بشوند دزدیها و جنایات چگونه مجازاتی خواهدداشت بعد از زندان که بیرون میآید مدتی فکر میکند که برود خدمت سربازی را چون مشمول بوده انجام بدهد بعد از آنجا که میآید میآید تا یک پاساژش یعنی یکی از قسمتهایش اینست که اینجا یادداشت شدهاست و مینویسد که من روزنامههای ارگان احزاب را میخواندم در جلسات سخنرانیها و بحث و انتقادهای آن شرکت میکردم مرامنامه هر یک از آنها را بادقت بااعمال و افعالشان میسنجیدم تا بلکه حقیقت امر تااندازهای برایم مکشوف گردد منتهی از دور قیافه تماشاچی بخود گرفته ناظر جریان بودم و همه را نسبت بهم میسنجیدم و نسبی دربارهشان قضاوت میکردم و بالاخره پس از مدتی در حزب توده ایران اسمنویسی کرده و به یکی از حوزههای آزمایشی معرفی گردیدم بعقیده من این اقدامی که از طرف ستاد ارتش و وزارت جنگ و بالاخره شاه برعلیه افراد وطن پرست و عزیز و ناراضی و حساس آذربایجانی صورت گرفت بزرگترین خیانتی بود که به روحیه افراد ملت وارد آوردند.
- اعلامیه دولت راجع به برقراری حکومت نظامی و انحلال حزب توده ایران
با بررسیها و بازجوییهایی که انجام شد، روشن شد که در رابطه با حزب توده بوده است و دولت برآن شد که اعلامیه دولت راجع به برقراری حکومت نظامی و انحلال حزب توده ایران را در مجلس شورای ملی به آگاهی ملت برساند
دکتر اقبال - مدتی است بعضی عناصر خائن و مفسدهجو برای ایجاد ناامنی و اختلال دست به فعالیتهای تحریکآمیر و خطرناک زده و از هیچ نوع اقدام برای ارعاب عامه و ایجاد نگرانی در مردم فروگذار نمینمایند بطوری که اگر کانونهای فتنه و فساد به نیات پلید و خیانتکارانه خود موفق میشدند امنیت و تمامیت مملکت را متزلزل ساخته و بنیان ملیت را منهدم و کشوری را که دارای قرنها تاریخ درخشان است دستخوش اختلال و هرج و مرج نموده و بالنتیجه استقلال چند هزار ساله ما را نابود میساختند دامنه این اغراض و تحریکات متاسفانه بحدی توسعه یافته و تجری مفسدین و خائنین بجایی رسید که حتی از توهین و اسائه ادبب مقدسترین مقام عالی مملکت و انتشار و اشاعه اکاذیب و اراجیف تحریکآمیز خودداری نکرده در انهدام بنیان ملت و افنای مملکت بی باکانه اقدام نمودهاند (صحیح است) این بی باکیها و خیانتکاریهای عناصر ناپاک در روز ۱۵ بهمن ماه بحد اعلا رسیده بطوری که یکی از خائنین بطرف مقدسترین مقامات ملی یعنی ذات مبارک اعلیحضرت شاهنشاهی که نماینده قومیت و پایه استقلال مملکت هستند (صحیح است) سوءقصد و با رولور حمله نمود که بحمدالله مشیت الهی برحفظ اساس استقلال مملکت تعلق گرفته وبطرز معجزه اسائی خطر متوجه ذات مبارک ملوکانه نگردید (نمایندگان - الحمدالله) اوضاع و احوال کنونی مملکت اینطور نشان میدهد که نه تفقدات بی پایان شاهانه و نه بردباری دولت در برابر اقدامات خطرناک خائنین از فساد و خطرات خانمان بر باد ده مغرضین جلوگیری نمینماید.
با مشاهده این اوضاع دولت برای حفظ مصالح عالیه کشور در جلسه فوق العاده ۱۵ بهمن ماه تصویب نمود که از آن تاریخ بموجب قانون مصوب ۲۷ سرطان ۱۳۲۹ قمری در شهر تهران و حومه حکومت نظامی برقرار گردد مامورین مربوط طبق موازین قانون فوق از هرگونه افساد و تحریکات جدا ممانعت نموده و در کشف توطئه خائنانه و دستگیری محرکین و مسببین اقدام و اهتمام لازم بعمل خواهند آورد. نخستوزیر - محمد ساعد
اعلامیه دولت
- از چند سال به این طرف در داخل کشور عناصر مفسدهجویی به اسم حزب توده ایران دور هم جمع شده یک عده مردمان سادهلوح را با کلمات فریبنده اغفال و هرروز ایجاد اغتشاش و هرج و مرج نموده و در صدد واژگون کردن بنیان و اساس کشور بودن و از هیچگونه آزار و قتل و غارت در مازندران و گیلان و آذربایجان فروگذار نکرده و حتی موقعی هم درصدد تجزیه قسمتی از کشور برآمدند صحیح است گزارشهای رسیده حاکی است که اینک صرف نظر از اغفال مردمان ساده به ترویج مرام اشتراکی در بین نوباوگان و دانشجویان شروع کرده و زمینه انقلاب را در کشور فراهم میسازند بنابراین دولت برای حفظ تمامیت و استقلال کشور و جلوگیری از هرگونه مفسده و آشوب حزب مزبور را منافی استقلال کشور تشخیص و دستور میدهد سازمان حزب مزبور در تمام کشور منحل و افراد خائن که مدارک لازم برعلیه آنها موجود است طبق مقررات قوانین مربوطه تحت تعقیب قرار گرفته و مجازات شوند.
باریابی نمایندگان مجلس شورای ملی به پیشگاه همایونی
روز ۱۸ بهمن ماه ۱۳۲۷ نمایندگان مجلس شورای ملی به پیشگاه شاهنشاه باریافتند و شاهنشاه در سخنانی فرمودند:[۲]
- غیر از تکرار حرفهایی که در دو روز گذشته گفتهام، مطلب تازه دیگری ندارم که به آقایان بگویم. به نظر من در راه انجام وظیفه این تصادف به هیچ وجه اهمیت نداشت و تغییری هم در اراده ما نخواهدداد. عقیده من این است که کسانی که پرچمدار استقلال کشور هستند، بدون هیچگونه تزلزلی باید در حفظ آن پرچم مجاهدت نمایند، همانطوری که در جنگها پرچمداران در حفظ خود میکوشند و اگر حادثهای برای آنها رخ دهد بدون اینکه در روحیه افراد تزلزلی راه یابد دیگری پرچم را به دست میگیرد.
- به نظر من باید همه دارای این روحیه و ایمان باشند و هیچگونه تزلزل خاطری در حفظ استقلال کشور به خود راه ندهند و از هر گونه مبارزهای در راه عظمت و ترقی کشور شانه خالی نکنند.
- شاید این واقعه درسی بوده برای کشور ما که همیشه این هدف و سیاست را داشتهباشیم که در مملکت نظم اجتماعی روی اصل تشویق خدمتگزاران و تنبیه خائنین قرارگیرد. اشخاصی که فکر میکنند از هرج و مرج استفاده میکنند در اشتباه هستند، زیرا آشفتگی نه به نفع آنها خواهدبود و نه به مصلحت کشور. مملکت ما دارای استقلال چند هزار ساله است و نباید بگذاریم در زمان ما استقلال آن از دست برود. در هر حال من در وظیفه خود کوشا خواهم بود. همانطور که عدهای برای از بین بردن مملکت ما کوشش میکنند، من هم برای حفظ استقلال ایران مجاهدت مینمایم و اضافه میکنم که با این پیشامد از مشی فکری و عقیده کلی خود هرگز منحرف نخواهمشد. در این دو روزه خیلیها با من صحبت کردهاند که نسبت به گمراهان تصمیمات سخت و شدید گرفتهشود، ولی من در عین حال که عقیده به تنبیه خیانتکار دارم و به لزوم جلوگیری از هرج و مرج معتقدم، نظرم این است و عقیده راسخ دارم که تأمین زندگی و آسایش مردم باید همانطور که مکرر گفتهام، در سرلوحه کارها قرار گیرد.
- این را بگویم که پاک کردن داخل کشور از آشوبطلبان کافی نیست، باید با ایجاد کار زندگی آنها را هم تأمین کرد. من امیدوارم همه طبقات به هم نزدیک شوند و مخصوصاً روی سخنم با آنهایی است که در ناز و نعمت زندگی میکنند. این طبقه باید از ناز و نعمت خود کم کنند تا سایرین هم به نسبت بتوانند از مواهب زندگی استفاده نمایند. در هر حال هدف من بر دو چیز قرار گرفتهاست: حفظ استقلال کشور و تأمین زندگی و آسایش مردم.
- سازمان اجتماع و فطرت بشر ایجاب میکند که میان خادم و خائن تفاوت باشد. کسی که به کشور و جامعه خیانت کرده یا از انجام وظیفه فرار نموده باید مجازات شود، داغ رسوایی بر پیشانی او نقش بندد، نقاب سالوس و ریا از چهرهاش برداشتهشود و دست توانای عدالت بر سر او فرود آید. کسی که به جامعه و کشور خدمت کرده، مصالح اجتماع را بر مصلحت شخصی خود ترجیح داده و برای میهن عنصری مفید بوده، باید تشویق شود، هالهای از احترام و تکریم پیرامون نام او را احاطه کند و مورد تقدیر واقع گردد. اگر این دو اصل در اجتماع متزلزل گردد، ناموس طبیعت متزلزل شده و حس فداکاری و فعالیت در افراد ضعیف و نابود خواهدشد. تمام صحنههای تاریخ و حوادثی که در جهان اتفاق میافتد دلیل بارز این حقیقت است.
- متأسفانه باید اعتراف کرد که در سالهای اخیر در کشور ما این دو اصل حکمفرما نبوده و بسیاری از خیانتها به صورت خدمت جلوهگر شده، نقاب تظاهر و تزویر بعضی چهرهها را پوشانده و بالنتیجه هرج و مرج که تیشه بر ریشه کشور میزند در همه جا و همه کارها نمایان و نافذ شدهبود.
- اگر خائنین گرفتار و مجازات میشدند و طفیلیهای مخرب و مضر به استقلال کشور در نخستین وهله سرکوب میگشتند، این همه خون ایرانی بر خاک نمیریخت. بنیان اقتصاد ملی و آرامش و نظم کشور این طور مختل نمیشد و دشمنان عظمت و آزادی ایران هرگز فرصت نمیکردند که دسیسهچینی کنند و نقشههای موحش و خانمانسوز طرح نمایند و فکر جمعی سادهلوح را آشفته ساخته، جریان پیشرفت کشور را متوقف نموده، قوا و اوقات دولت را مصروف جلوگیری از خطرهای متوالی سازند و سپس توسعه صنایع نوزاد کشور را متوقف نمایند. اگر آمار کاملی داشتیم، معلوم میشد در این چند سال با مؤسسات صنعتی کشور چه کردهاند و دامنه خرابکاریها تا چه اندازه وسیع بوده و چه صدماتی به سرمایه عمومی ملت وارد شدهاست.
- در کشوری که هوچیبازی حکمفرما باشد، هیچوقت محصول اجتماع بهتر و بیشتر از محصول چند سال اخیر ایران نخواهدبود.
- در سالهای اخیر حیات کشور، استقلال کشور و سعادت ملت در معرض خطر کسانی بود که برای اقناع جاهطلبی خود حاضرند دنیایی را به آتش بسوزانند و ملتی را قربانی کنند.
- به هر حال گذشته گذشت و اینک در برابر آینده هستیم. وظایف اساسی و حیاتی ما در مقابل چشم ما نمایان است و این دو اصل حیاتی در رأس همه وظایف اجتماعی قرار دارد: تشویق خادم و مجازات خائن.
- یکی از نتایج عدم رعایت این دو اصل به هم خوردن توازن در زندگانی افراد ملت است که متأسفانه معدودی در کمال رفاه و تنعم به سر میبرند و اکثریت ملت گرفتار مضیقه و عسرت هستند. این وضع که در همه نقاط کشور هویدا است، مولود چیست؟
- این وضع مولود عواملی است که باید یکایک آنها را از میان برداشت. مقررات پر پیچ و خم اقتصادی، رواج اختلاس و دزدی از اموال عمومی، شیوع ارتشاء، رواج قاچاق، حاتمبخشی از بیتالمال و جلب دوست و رفیق به وسیله غارت خزانه دولت و جیب ملت، تراکم سرمایهها در معاملات نامشروع از قبیل سفتهبازی و ترقی دادن مصنوعی قیمت اراضی، متوقفشدن توسعه صنایع، خرابکاری در کارخانهها، اینها همه دست به دست هم داده و این فاصله بزرگ و هراسانگیز را میان دو طبقه غنی و فقیر ایجاد کردهاست. عدم نظم و امنیت اجتماعی در این زمینه عاملی مؤثر بوده و میدان یافتن خائنین به دولت و ملت سبب قسمت عمده این تفاوت زندگی مردم شدهاست. هر چه بوده و هر علت و جهتی داشته، متأسفانه امروز با این وضع نامطلوب مواجه هستیم که باید جداً با آن مبارزه کرد و در صدد تأمین رفاه مردم بود.