سعدی (باب چهارم در تواضع)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (باب چهارم در تواضع) از سعدی |
' |
- ز خاک آفریدت خداوند پاک
- یکی قطره باران ز ابری چکید
- جوانی خردمند پاکیزه بوم
- شنیدم که وقتی سحرگاه عید
- شنیدستم که از راویان کلام
- فقیهی کهن جامهای تنگدست
- یکی پادشهزاده در گنجه بود
- شکر خندهای انگبین میفروخت
- شنیدم که فرزانهای حق پرست
- سگی پای صحرا نشینی گزید
- بزرگی هنرمند آفاق بود
- کسی راه معروف کرخی بجست
- طمع برد شوخی به صاحبدلی
- ملک صالح از پادشاهان شام
- یکی در نجوم اندکی دست داشت
- به خشم از ملک بندهای سربتافت
- ز ویرانهی عارفی ژنده پوش
- گروهی برآنند از اهل سخن
- عزیزی در اقصای تبریز بود
- یکی را چو سعدی دلی ساده بود
- شنیدم که لقمان سیهفام بود
- شنیدم که در دشت صنعا جنید
- یکی بربطی در بغل داشت مست
- شنیدم که در خاک وخش از مهان
- کسی مشکلی برد پیش علی
- گدایی شنیدم که در تنگ جای
- یکی خوب کردار، خوش خوی بود
- چنین یاد دارم که سقای نیل