سعدی (باب چهارم در تواضع)/یکی قطره باران ز ابری چکید

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (باب چهارم در تواضع) (یکی قطره باران ز ابری چکید)
از سعدی
'


یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد