رده:غزلیات سعدی
نسخهٔ تاریخ ۴ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۰:۴۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی 'رده:غزلیات' ایجاد کرد)
صفحهها در ردهٔ «غزلیات سعدی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۷۰۲ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)س
- سعدی (غزلیات)/بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
- سعدی (غزلیات)/بس که در منظر تو حیرانم
- سعدی (غزلیات)/بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
- سعدی (غزلیات)/بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
- سعدی (غزلیات)/بلبلی بیدل نوایی میزند
- سعدی (غزلیات)/بنده وار آمدم به زنهارت
- سعدی (غزلیات)/بندهام گر به لطف میخوانی
- سعدی (غزلیات)/به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند
- سعدی (غزلیات)/به تو مشغول و با تو همراهم
- سعدی (غزلیات)/به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد
- سعدی (غزلیات)/به حسن دلبر من هیچ در نمیباید
- سعدی (غزلیات)/به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
- سعدی (غزلیات)/به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
- سعدی (غزلیات)/به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
- سعدی (غزلیات)/به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
- سعدی (غزلیات)/به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
- سعدی (غزلیات)/به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
- سعدی (غزلیات)/به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
- سعدی (غزلیات)/بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی
- سعدی (غزلیات)/بهست آن یا زنخ یا سیب سیمین
- سعدی (غزلیات)/بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
- سعدی (غزلیات)/بوی گل و بانگ مرغ برخاست
- سعدی (غزلیات)/بکن چندان که خواهی جور بر من
- سعدی (غزلیات)/بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
- سعدی (غزلیات)/بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
- سعدی (غزلیات)/بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
- سعدی (غزلیات)/بی تو حرامست به خلوت نشست
- سعدی (غزلیات)/بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
- سعدی (غزلیات)/بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
- سعدی (غزلیات)/بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
- سعدی (غزلیات)/بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
- سعدی (غزلیات)/تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
- سعدی (غزلیات)/تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
- سعدی (غزلیات)/تا حال منت خبر نباشد
- سعدی (غزلیات)/تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
- سعدی (غزلیات)/تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
- سعدی (غزلیات)/تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
- سعدی (غزلیات)/تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
- سعدی (غزلیات)/تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
- سعدی (غزلیات)/تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
- سعدی (غزلیات)/تا کیم انتظار فرمایی
- سعدی (غزلیات)/ترحم ذلتی یا ذا المعالی
- سعدی (غزلیات)/تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی
- سعدی (غزلیات)/تفاوتی نکند قدر پادشایی را
- سعدی (غزلیات)/تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
- سعدی (غزلیات)/تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
- سعدی (غزلیات)/تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
- سعدی (غزلیات)/تو با این لطف طبع و دلربایی
- سعدی (غزلیات)/تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
- سعدی (غزلیات)/تو خون خلق بریزی و روی درتابی
- سعدی (غزلیات)/تو در کمند نیفتادهای و معذوری
- سعدی (غزلیات)/تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
- سعدی (غزلیات)/تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
- سعدی (غزلیات)/تو را سریست که با ما فرو نمیآید
- سعدی (غزلیات)/تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
- سعدی (غزلیات)/تو را نادیدن ما غم نباشد
- سعدی (غزلیات)/تو مپندار کز این در به ملامت بروم
- سعدی (غزلیات)/تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
- سعدی (غزلیات)/تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
- سعدی (غزلیات)/تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
- سعدی (غزلیات)/توانگران که به جنب سرای درویشند
- سعدی (غزلیات)/جان من جان من فدای تو باد
- سعدی (غزلیات)/جان ندارد هر که جانانیش نیست
- سعدی (غزلیات)/جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
- سعدی (غزلیات)/جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
- سعدی (غزلیات)/جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
- سعدی (غزلیات)/جمعی که تو در میان ایشانی
- سعدی (غزلیات)/جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
- سعدی (غزلیات)/جور بر من میپسندد دلبری
- سعدی (غزلیات)/حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
- سعدی (غزلیات)/حدیث یا شکرست آن که در دهان داری
- سعدی (غزلیات)/حسن تو دایم بدین قرار نماند
- سعدی (غزلیات)/حناست آن که ناخن دلبند رشتهای
- سعدی (غزلیات)/حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام
- سعدی (غزلیات)/خانه صاحب نظران میبری
- سعدی (غزلیات)/خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
- سعدی (غزلیات)/خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
- سعدی (غزلیات)/خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
- سعدی (غزلیات)/خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
- سعدی (غزلیات)/خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
- سعدی (غزلیات)/خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست
- سعدی (غزلیات)/خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
- سعدی (غزلیات)/خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
- سعدی (غزلیات)/خطا کردی به قول دشمنان گوش
- سعدی (غزلیات)/خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
- سعدی (غزلیات)/خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
- سعدی (غزلیات)/خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
- سعدی (غزلیات)/خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
- سعدی (غزلیات)/خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
- سعدی (غزلیات)/خنک آن روز که در پای تو جان اندازم
- سعدی (غزلیات)/خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد
- سعدی (غزلیات)/خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
- سعدی (غزلیات)/خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
- سعدی (غزلیات)/خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
- سعدی (غزلیات)/خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
- سعدی (غزلیات)/خوش میرود این پسر که برخاست
- سعدی (غزلیات)/خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
- سعدی (غزلیات)/خوشا و خرما وقت حبیبان
- سعدی (غزلیات)/خوشست درد که باشد امید درمانش
- سعدی (غزلیات)/خیال روی توام دوش در نظر میگشت
- سعدی (غزلیات)/دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
- سعدی (غزلیات)/دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
- سعدی (غزلیات)/در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
- سعدی (غزلیات)/در من این عیب قدیمست و به در مینرود
- سعدی (غزلیات)/در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- سعدی (غزلیات)/در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن
- سعدی (غزلیات)/در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
- سعدی (غزلیات)/درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
- سعدی (غزلیات)/دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
- سعدی (غزلیات)/دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
- سعدی (غزلیات)/دست با سرو روان چون نرسد در گردن
- سعدی (غزلیات)/دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
- سعدی (غزلیات)/دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
- سعدی (غزلیات)/دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
- سعدی (غزلیات)/دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست
- سعدی (غزلیات)/دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
- سعدی (غزلیات)/دل پیش تو و دیده به جای دگرستم
- سعدی (غزلیات)/دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
- سعدی (غزلیات)/دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
- سعدی (غزلیات)/دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
- سعدی (غزلیات)/دلم خیال تو را ره نمای میداند
- سعدی (غزلیات)/دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
- سعدی (غزلیات)/دلی که دید که غایب شدست از این درویش
- سعدی (غزلیات)/دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
- سعدی (غزلیات)/دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
- سعدی (غزلیات)/دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم
- سعدی (غزلیات)/دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
- سعدی (غزلیات)/دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
- سعدی (غزلیات)/دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
- سعدی (غزلیات)/دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
- سعدی (غزلیات)/دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
- سعدی (غزلیات)/دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
- سعدی (غزلیات)/دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
- سعدی (غزلیات)/دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
- سعدی (غزلیات)/دولت جان پرورست صحبت آموزگار
- سعدی (غزلیات)/دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
- سعدی (غزلیات)/دیدار تو حل مشکلاتست
- سعدی (غزلیات)/دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
- سعدی (غزلیات)/دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
- سعدی (غزلیات)/دیدم امروز بر زمین قمری
- سعدی (غزلیات)/دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
- سعدی (غزلیات)/دیدی که وفا به جا نیاوردی
- سعدی (غزلیات)/دیر آمدیای نگار سرمست
- سعدی (غزلیات)/دیگر به کجا میرود این سرو خرامان
- سعدی (غزلیات)/دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
- سعدی (غزلیات)/ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
- سعدی (غزلیات)/راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
- سعدی (غزلیات)/رفتی و نمیشوی فراموش
- سعدی (غزلیات)/رفتی و همچنان به خیال من اندری
- سعدی (غزلیات)/رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
- سعدی (غزلیات)/رفیق مهربان و یار همدم
- سعدی (غزلیات)/رها نمیکند ایام در کنار منش
- سعدی (غزلیات)/روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
- سعدی (غزلیات)/روز وصلم قرار دیدن نیست
- سعدی (غزلیات)/روزگاریست که سودازده روی توام
- سعدی (غزلیات)/روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
- سعدی (غزلیات)/روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
- سعدی (غزلیات)/روی بپوش ای قمر خانگی
- سعدی (غزلیات)/روی تو خوش مینماید آینه ما
- سعدی (غزلیات)/روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
- سعدی (غزلیات)/ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
- سعدی (غزلیات)/ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
- سعدی (غزلیات)/ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
- سعدی (غزلیات)/ز من مپرس که در دست او دلت چونست
- سعدی (غزلیات)/ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
- سعدی (غزلیات)/زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
- سعدی (غزلیات)/زلف او بر رخ چو جولان میکند
- سعدی (غزلیات)/زنده بی دوست خفته در وطنی
- سعدی (غزلیات)/زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
- سعدی (غزلیات)/زنده کدامست بر هوشیار
- سعدی (غزلیات)/زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
- سعدی (غزلیات)/زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام
- سعدی (غزلیات)/زینهار از دهان خندانش
- سعدی (غزلیات)/ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
- سعدی (غزلیات)/ساقی بده آن شراب گلرنگ
- سعدی (غزلیات)/ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
- سعدی (غزلیات)/ساقی سیمتن چه خسبی خیز
- سعدی (غزلیات)/ساقیا می ده که مرغ صبح بام
- سعدی (غزلیات)/سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان
- سعدی (غزلیات)/سخت زیبا میروی یک بارگی
- سعدی (غزلیات)/سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
- سعدی (غزلیات)/سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
- سعدی (غزلیات)/سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
- سعدی (غزلیات)/سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
- سعدی (غزلیات)/سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
- سعدی (غزلیات)/سرمست بتی لطیف ساده
- سعدی (غزلیات)/سرمست درآمد از خرابات
- سعدی (غزلیات)/سرمست درآمد از درم دوست
- سعدی (غزلیات)/سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
- سعدی (غزلیات)/سرو ایستاده به چو تو رفتار میکنی
- سعدی (غزلیات)/سرو بستانی تو یا مه یا پری
- سعدی (غزلیات)/سرو بلند بین که چه رفتار میکند
- سعدی (غزلیات)/سرو سیمینا به صحرا میروی
- سعدی (غزلیات)/سرو چمن پیش اعتدال تو پستست
- سعدی (غزلیات)/سروبالایی به صحرا میرود
- سعدی (غزلیات)/سروقدی میان انجمنی
- سعدی (غزلیات)/سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید
- سعدی (غزلیات)/سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
- سعدی (غزلیات)/سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
- سعدی (غزلیات)/سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات