سعدی (غزلیات)/سرمست درآمد از درم دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (سرمست درآمد از درم دوست) از سعدی |
' |
سرمست درآمد از درم دوست | لب خنده زنان چو غنچه در پوست | |
چون دیدمش آن رخ نگارین | در خود به غلط شدم که این اوست | |
رضوان در خلد باز کردند | کز عطر مشام روح خوش بوست | |
پیش قدمش به سر دویدم | در پای فتادمش که ای دوست | |
یک باره به ترک ما بگفتی | زنهار نگویی این نه نیکوست | |
بر من که دلم چو شمع یکتاست | پیراهن غم چو شمع ده توست | |
چشمش به کرشمه گفت با من | در نرگس مست من چه آهوست | |
گفتم همه نیکوییست لیکن | اینست که بیوفا و بدخوست | |
بشنو نفسی دعای سعدی | گر چه همه عالمت دعاگوست |