سعدی (غزلیات)/دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست) از سعدی |
' |
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست | گر دردمند عشق بنالد غریب نیست | |
دانند عاقلان که مجانین عشق را | پروای قول ناصح و پند ادیب نیست | |
هر کو شراب عشق نخورده ست و درد درد | آنست کز حیات جهانش نصیب نیست | |
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات | خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست | |
صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود | ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست | |
گر دوست واقفست که بر من چه میرود | باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست | |
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من | فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست | |
ز خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز | کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست | |
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری | هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست |