رده:غزلیات سعدی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)
صفحهها در ردهٔ «غزلیات سعدی»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۷۰۲ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)س
- سعدی (غزلیات)/سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
- سعدی (غزلیات)/سهل باشد به ترک جان گفتن
- سعدی (غزلیات)/شادی به روزگار گدایان کوی دوست
- سعدی (غزلیات)/شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
- سعدی (غزلیات)/شب دراز به امید صبح بیدارم
- سعدی (غزلیات)/شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
- سعدی (غزلیات)/شب فراق نخواهم دواج دیبا را
- سعدی (غزلیات)/شب فراق که داند که تا سحر چندست
- سعدی (غزلیات)/شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
- سعدی (غزلیات)/شراب از دست خوبان سلسبیلست
- سعدی (غزلیات)/شرطست جفا کشیدن از یار
- سعدی (غزلیات)/شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
- سعدی (غزلیات)/شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
- سعدی (غزلیات)/شورش بلبلان سحر باشد
- سعدی (غزلیات)/شکست عهد مودت نگار دلبندم
- سعدی (غزلیات)/شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
- سعدی (غزلیات)/صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی
- سعدی (غزلیات)/صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست
- سعدی (غزلیات)/صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
- سعدی (غزلیات)/صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
- سعدی (غزلیات)/صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
- سعدی (غزلیات)/صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
- سعدی (غزلیات)/صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
- سعدی (غزلیات)/طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
- سعدی (غزلیات)/طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
- سعدی (غزلیات)/عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست
- سعدی (غزلیات)/عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
- سعدی (غزلیات)/عشق در دل ماند و یار از دست رفت
- سعدی (غزلیات)/عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
- سعدی (غزلیات)/عقبازی نه من آخر به جهان آوردم
- سعدی (غزلیات)/عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
- سعدی (غزلیات)/عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
- سعدی (غزلیات)/عمری به بوی یاری کردیم انتظاری
- سعدی (غزلیات)/عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
- سعدی (غزلیات)/عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
- سعدی (غزلیات)/عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
- سعدی (غزلیات)/عیب یاران و دوستان هنرست
- سعدی (غزلیات)/عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
- سعدی (غزلیات)/غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
- سعدی (غزلیات)/غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
- سعدی (غزلیات)/فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
- سعدی (غزلیات)/فراق دوستانش باد و یاران
- سعدی (غزلیات)/فراق را دلی از سنگ سختتر باید
- سعدی (غزلیات)/فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
- سعدی (غزلیات)/فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
- سعدی (غزلیات)/فریاد من از فراق یارست
- سعدی (غزلیات)/قیامت باشد آن قامت در آغوش
- سعدی (غزلیات)/قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
- سعدی (غزلیات)/لاابالی چه کند دفتر دانایی را
- سعدی (غزلیات)/ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم
- سعدی (غزلیات)/ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
- سعدی (غزلیات)/ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
- سعدی (غزلیات)/ما در خلوت به روی خلق ببستیم
- سعدی (غزلیات)/ما دل دوستان به جان بخریم
- سعدی (غزلیات)/ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم
- سعدی (غزلیات)/ما را همه شب نمیبرد خواب
- سعدی (غزلیات)/ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
- سعدی (غزلیات)/ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن
- سعدی (غزلیات)/ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
- سعدی (غزلیات)/ما گدایان خیل سلطانیم
- سعدی (غزلیات)/ماه رویا روی خوب از من متاب
- سعدی (غزلیات)/ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام
- سعدی (غزلیات)/مبارکتر شب و خرمترین روز
- سعدی (غزلیات)/متقلب درون جامه ناز
- سعدی (غزلیات)/متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
- سعدی (غزلیات)/مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
- سعدی (غزلیات)/مجنون عشق را دگر امروز حالتست
- سعدی (غزلیات)/مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
- سعدی (غزلیات)/مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
- سعدی (غزلیات)/مرا تا نقره باشد میفشانم
- سعدی (غزلیات)/مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
- سعدی (غزلیات)/مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
- سعدی (غزلیات)/مرا خود با تو چیزی در میان هست
- سعدی (غزلیات)/مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
- سعدی (غزلیات)/مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
- سعدی (غزلیات)/مرا راحت از زندگی دوش بود
- سعدی (غزلیات)/مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
- سعدی (غزلیات)/مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
- سعدی (غزلیات)/مرحبا ای نسیم عنبربوی
- سعدی (غزلیات)/مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید
- سعدی (غزلیات)/مشتاق توام با همه جوری و جفایی
- سعدی (غزلیات)/مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
- سعدی (غزلیات)/مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
- سعدی (غزلیات)/معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
- سعدی (غزلیات)/من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
- سعدی (غزلیات)/من از آن روز که دربند توام آزادم
- سعدی (غزلیات)/من از این جا به ملامت نروم
- سعدی (غزلیات)/من از تو روی نپیچم گرم بیازاری
- سعدی (غزلیات)/من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
- سعدی (غزلیات)/من از دست کمانداران ابرو
- سعدی (غزلیات)/من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
- سعدی (غزلیات)/من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
- سعدی (غزلیات)/من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
- سعدی (غزلیات)/من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
- سعدی (غزلیات)/من با تو نه مرد پنجه بودم
- سعدی (غزلیات)/من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
- سعدی (غزلیات)/من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
- سعدی (غزلیات)/من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
- سعدی (غزلیات)/من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم
- سعدی (غزلیات)/من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
- سعدی (غزلیات)/من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
- سعدی (غزلیات)/من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
- سعدی (غزلیات)/من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود
- سعدی (غزلیات)/من چون تو به دلبری ندیدم
- سعدی (غزلیات)/منم این بی تو که پروای تماشا دارم
- سعدی (غزلیات)/منم یا رب در این دولت که روی یار میبینم
- سعدی (غزلیات)/مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
- سعدی (غزلیات)/مپرس از من که هیچم یاد کردی
- سعدی (غزلیات)/مپندار از لب شیرین عبارت
- سعدی (غزلیات)/مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
- سعدی (غزلیات)/مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
- سعدی (غزلیات)/مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
- سعدی (غزلیات)/مگر نسیم سحر بوی یار من دارد
- سعدی (غزلیات)/میان باغ حرامست بی تو گردیدن
- سعدی (غزلیات)/میل بین کان سروبالا میکند
- سعدی (غزلیات)/میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
- سعدی (غزلیات)/میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم
- سعدی (غزلیات)/ناچار هر که صاحب روی نکو بود
- سعدی (غزلیات)/نبایستی هم اول مهر بستن
- سعدی (غزلیات)/ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
- سعدی (غزلیات)/ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
- سعدی (غزلیات)/ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی
- سعدی (غزلیات)/نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
- سعدی (غزلیات)/نشان بخت بلندست و طالع میمون
- سعدی (غزلیات)/نشاید که خوبان به صحرا روند
- سعدی (غزلیات)/نشاید گفتن آن کس را دلی هست
- سعدی (غزلیات)/نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
- سعدی (غزلیات)/نشنیدهام که ماهی بر سر نهد کلاهی
- سعدی (غزلیات)/نظر از مدعیان بر تو نمیاندازم
- سعدی (غزلیات)/نظر خدای بینان طلب هوا نباشد
- سعدی (غزلیات)/نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
- سعدی (غزلیات)/نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
- سعدی (غزلیات)/نه از چینم حکایت کن نه از روم
- سعدی (غزلیات)/نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
- سعدی (غزلیات)/نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
- سعدی (غزلیات)/نه دسترسی به یار دارم
- سعدی (غزلیات)/نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
- سعدی (غزلیات)/نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
- سعدی (غزلیات)/نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
- سعدی (غزلیات)/نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
- سعدی (غزلیات)/نگفتم روزه بسیاری نپاید
- سعدی (غزلیات)/نگویم آب و گلست آن وجود روحانی
- سعدی (غزلیات)/هر آن ناظر که منظوری ندارد
- سعدی (غزلیات)/هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری
- سعدی (غزلیات)/هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
- سعدی (غزلیات)/هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
- سعدی (غزلیات)/هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
- سعدی (غزلیات)/هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
- سعدی (غزلیات)/هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
- سعدی (غزلیات)/هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
- سعدی (غزلیات)/هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
- سعدی (غزلیات)/هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
- سعدی (غزلیات)/هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
- سعدی (غزلیات)/هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
- سعدی (غزلیات)/هر که بی او زندگانی میکند
- سعدی (غزلیات)/هر که بی دوست میبرد خوابش
- سعدی (غزلیات)/هر که خصم اندر او کمند انداخت
- سعدی (غزلیات)/هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
- سعدی (غزلیات)/هر که را باغچهای هست به بستان نرود
- سعدی (غزلیات)/هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
- سعدی (غزلیات)/هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
- سعدی (غزلیات)/هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
- سعدی (غزلیات)/هر که می با تو خورد عربده کرد
- سعدی (غزلیات)/هر که نازک بود تن یارش
- سعدی (غزلیات)/هر که نامهربان بود یارش
- سعدی (غزلیات)/هر که هست التفات بر جانش
- سعدی (غزلیات)/هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
- سعدی (غزلیات)/هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
- سعدی (غزلیات)/هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
- سعدی (غزلیات)/هرگز این صورت کند صورتگری
- سعدی (غزلیات)/هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
- سعدی (غزلیات)/هرگز نبود سرو به بالا که تو داری
- سعدی (غزلیات)/هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
- سعدی (غزلیات)/هزار سختی اگر بر من آید آسانست
- سعدی (غزلیات)/هزار عهد کردم که گرد عشق نگردم
- سعدی (غزلیات)/هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
- سعدی (غزلیات)/هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید
- سعدی (غزلیات)/همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
- سعدی (غزلیات)/همه چشمیم تا برون آیی
- سعدی (غزلیات)/همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
- سعدی (غزلیات)/همیزنم نفس سرد بر امید کسی
- سعدی (غزلیات)/وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
- سعدی (غزلیات)/وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
- سعدی (غزلیات)/وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
- سعدی (غزلیات)/وقتها یک دم برآسودی تنم
- سعدی (غزلیات)/وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
- سعدی (غزلیات)/وه که در عشق چنان میسوزم
- سعدی (غزلیات)/وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
- سعدی (غزلیات)/پای سرو بوستانی در گلست
- سعدی (غزلیات)/پروانه نمیشکیبد از دور
- سعدی (غزلیات)/پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به
- سعدی (غزلیات)/پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
- سعدی (غزلیات)/پیش رویت قمر نمیتابد
- سعدی (غزلیات)/پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
- سعدی (غزلیات)/پیوند روح میکند این باد مشک بیز
- سعدی (غزلیات)/چرا به سرکشی از من عنان بگردانی
- سعدی (غزلیات)/چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
- سعدی (غزلیات)/چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل
- سعدی (غزلیات)/چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
- سعدی (غزلیات)/چشم که بر تو میکنم چشم حسود میکنم