سعدی (غزلیات)/مشتاق توام با همه جوری و جفایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (مشتاق توام با همه جوری و جفایی) از سعدی |
' |
مشتاق توام با همه جوری و جفایی | محبوب منی با همه جرمی و خطایی | |
من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم | در حضرت سلطان که برد نام گدایی | |
صاحب نظران لاف محبت نپسندند | وان گه سپر انداختن از تیر بلایی | |
باید که سری در نظرش هیچ نیرزد | آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی | |
بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت | دشنام تو خوشتر که ز بیگانه دعایی | |
جز عهد و وفای تو که محلول نگردد | هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی | |
گر دست دهد دولت آنم که سر خویش | در پای سمند تو کنم نعل بهایی | |
شاید که به خون بر سر خاکم بنویسند | این بود که با دوست به سر برد وفایی | |
خون در دل آزرده نهان چند بماند | شک نیست که سر برکند این درد به جایی | |
شرط کرم آنست که با درد بمیری | سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی |