تفاوت میان نسخه‌های «دو انقلاب به بهای یک انقلاب - یک تیر و دو نشان»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
 
خط ۱: خط ۱:
 +
{{سرصفحه پروژه
 +
| عنوان =  [[فقط و فقط شاه]]
 +
[[ایرانیان شاه می خواهند و چپی‌ها جمهوری]]
 +
| قسمت =
 +
| قبلی = [[چرا کمونیست‌ها و چپی‌ها از مشروطه شاهنشاهی می ترسند؟]]
 +
| بعدی = [[جمهوری اسلامی در دو جبهه جنگ]]
 +
| یادداشت =
 +
}}
  
  
 
+
'''دو انقلاب به بهای یک انقلاب - با یک تیر دو نشان'''
با یک تیر دو نشان
 
  
 
ایرانیان همواره بازرگانان خردمندی بودند. در بازار می‌شنویم که فروشنده‌ها فریاد می‌زنند یکی بپرداز و دو تا ببر. آنچه که برای هندوانه صادق است برای انقلاب نیز حکم می‌کند. از سال ۱۳۴۷ خورشیدی، کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور دیدند که قتل‌ها و آدم کشی هایشان دیگر اثری ندارد، به نجف رفتند  با خمینی گفتگو کردند که چگونه می‌توانند با همدستی با یکدیگر شاه ایران را براندازند. خمینی شرط و شروطی گذاشت و گفت همه چیز باید اسلامی باشد و زیر بیرق اسلام انجام یابد. چپی‌ها نیز گفتند با این ما هیچ گونه مشکلی نداریم. چپی‌ها دریافتند که سوسیالیسم و اسلام یک هدف را دنبال می‌کنند، بدان چم که مردم زیر فشار و سرکوب شده ایران را آزاد سازند. در واقع در ایران فشار و سرکوبی وجود نداشت و ملت ایران خوش و خرم زندگی اشان را می‌کردند اما آزاد ساختن و آزاد شدن به گوش خوش آیند بود. رسانه‌های غربی داستان سرایی کردند و نوشتند در ایران بیش از سد هزار زندانی سیاسی وجود دارد که در زندان‌های شاه زیر شکنجه هستند و شبانه روز رنج می‌کشند.  
 
ایرانیان همواره بازرگانان خردمندی بودند. در بازار می‌شنویم که فروشنده‌ها فریاد می‌زنند یکی بپرداز و دو تا ببر. آنچه که برای هندوانه صادق است برای انقلاب نیز حکم می‌کند. از سال ۱۳۴۷ خورشیدی، کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور دیدند که قتل‌ها و آدم کشی هایشان دیگر اثری ندارد، به نجف رفتند  با خمینی گفتگو کردند که چگونه می‌توانند با همدستی با یکدیگر شاه ایران را براندازند. خمینی شرط و شروطی گذاشت و گفت همه چیز باید اسلامی باشد و زیر بیرق اسلام انجام یابد. چپی‌ها نیز گفتند با این ما هیچ گونه مشکلی نداریم. چپی‌ها دریافتند که سوسیالیسم و اسلام یک هدف را دنبال می‌کنند، بدان چم که مردم زیر فشار و سرکوب شده ایران را آزاد سازند. در واقع در ایران فشار و سرکوبی وجود نداشت و ملت ایران خوش و خرم زندگی اشان را می‌کردند اما آزاد ساختن و آزاد شدن به گوش خوش آیند بود. رسانه‌های غربی داستان سرایی کردند و نوشتند در ایران بیش از سد هزار زندانی سیاسی وجود دارد که در زندان‌های شاه زیر شکنجه هستند و شبانه روز رنج می‌کشند.  

نسخهٔ ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۷

چرا کمونیست‌ها و چپی‌ها از مشروطه شاهنشاهی می ترسند؟ فقط و فقط شاه

ایرانیان شاه می خواهند و چپی‌ها جمهوری

جمهوری اسلامی در دو جبهه جنگ


دو انقلاب به بهای یک انقلاب - با یک تیر دو نشان

ایرانیان همواره بازرگانان خردمندی بودند. در بازار می‌شنویم که فروشنده‌ها فریاد می‌زنند یکی بپرداز و دو تا ببر. آنچه که برای هندوانه صادق است برای انقلاب نیز حکم می‌کند. از سال ۱۳۴۷ خورشیدی، کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور دیدند که قتل‌ها و آدم کشی هایشان دیگر اثری ندارد، به نجف رفتند با خمینی گفتگو کردند که چگونه می‌توانند با همدستی با یکدیگر شاه ایران را براندازند. خمینی شرط و شروطی گذاشت و گفت همه چیز باید اسلامی باشد و زیر بیرق اسلام انجام یابد. چپی‌ها نیز گفتند با این ما هیچ گونه مشکلی نداریم. چپی‌ها دریافتند که سوسیالیسم و اسلام یک هدف را دنبال می‌کنند، بدان چم که مردم زیر فشار و سرکوب شده ایران را آزاد سازند. در واقع در ایران فشار و سرکوبی وجود نداشت و ملت ایران خوش و خرم زندگی اشان را می‌کردند اما آزاد ساختن و آزاد شدن به گوش خوش آیند بود. رسانه‌های غربی داستان سرایی کردند و نوشتند در ایران بیش از سد هزار زندانی سیاسی وجود دارد که در زندان‌های شاه زیر شکنجه هستند و شبانه روز رنج می‌کشند.

اسلامیست‌ها نیز گفتند که حکومت مشروطه غیرقانونی است، قوانین اسلام محترم شمرده نشده است، و ایرانیان سهم پول نفت خود را باید دریافت دارند. حقیقت چیز دیگری بود، ایرانیان در رفاه به سر می‌بردند، آموزش و پرورش رایگان بود و دانش آموزان به رایگان در دبستان و دبیرستان خوراک می‌خوردند که مبادا دچار کمبود ویتامین و بدخوراکی باشند. دانشجویان پول توجیبی دریافت می‌کردند و به رایگان در دانشگاه‌ها درس می‌خواندند و با ۱۰ ریال بهترین خوراک‌ها با دسر و نوشابه به شکم هایشان می‌زدند. رشد اقتصاد ایران دو رقمی بود، زیرا که درآمد به دست آمده از فروش نفت و گاز در عمران و آبادانی کشور و رفاه ملت هزینه می‌شد.

شمار زندانیان سیاسی، یعنی همان تروریست‌های آموزش دیده در کمپ‌های فلسطین و لیبی و کوبا و چین، از دو هزار و پانصد تن بیشتر نبود و حقیقت اینکه همه این تروریست‌ها پیش از انقلاب از زندان بیرون آمدند و پست‌های کلیدی در حکومت مشروطه را در دست گرفتند. پس از انقلاب شوم این تروریست‌ها در همین حکومت پست‌های بالا را اشغال کردند. برخی نیز با ماموریت از رژیم اسلامی به خارج از کشور آمدند و در برون مرز زندگی‌های لوکس و مرفهی دارند و در رسانه‌ها بیتوته کرده‌اند و برای مردم ایران انقلاب را تجزیه تحلیل می‌کنند مانند سازاگاراها و نوری زاده‌ها و روزنامه نگاران. این سندی است که آنچه که کنفدراسیون برای رسانه‌های خارجی دیکته می‌کرد، که هزاران تن اعدام شده‌اند و دست و پا بریده شده‌اند و حیوانات وحشی به آنان تجاوز کرده است، دروغی بیش نبود و نیست.

شوربختانه این پروپاگاندهای پیوسته و شدید از سوی روزنامه نگاران ایرانی برای خمینی کار را بدانجا رساند، که کسی در سیستم سیاسی ایران اصلا وجود نداشت، از وی کسی ساختند و نقش شاهنشاه ایران در قانون اساسی مشروطه را به وی دادند. برای نمونه این روزنامه نگاران خاین نوشتند که تنها خمینی است که این حق را دارد نخست وزیر جدید برگزیند. خمینی نیز نخست وزیر را برگزید، با آنکه کشور نخست وزیری داشت که شاهنشاه ایران او را برگزیده بود و مجلس شورای ملی به وی رای اعتماد داده بود. تروریست‌های همدست خمینی یعنی مجاهدین، توده‌ای،چریک فدایی، جبهه ملی و نهضت آزادی و موتلفه اسلامی و دیگر گروهک‌ها با کلاشینکف در صدد دستگیر کردن نخست وزیر ایران برآمدند.

چپی‌ها و خمینی با یکدیگر کار را قسمت کردند. خمینی برای اسلام و اسلام و جامعه و برقراری شریعت و اقتصاد را نیز چپی‌ها در دست گرفتند. بدین سان که چپی‌ها آغاز کردند که سیاست سوسیالیستی خود را پیاده کنند یعنی بانک‌ها را مصادره کردند، کارخانه‌ها، کارگاه‌ها، دفتر‌های فنی و مهندسی، خانه‌های ملت ایران، دارایی‌هایی که برای مردم ایران ویژه شده بود را مصادره کردند.

خمینی نیز با نوشتن فرمان‌ها و به عنوان دولت کارهای ویران سازی ایران را آغاز کرد. مهدی بازرگان که نقش نخست وزیر را داشت، نقش خود را چنین تعبیرکرد که همواره جبهه ملی میان نقش نخست وزیر و شاه تفسیر کرده بود. یعنی قدرت دولت در دست نخست وزیر است و شاه مانند عروسکی است که قانون‌هایی را که نخست وزیر روی میزش قرار می‌دهد باید توشیح نماید. خمینی اما نقش شاه را برای خودش چنین تعبیر کرد که شاه مانند دیکتاتوری است که همه تصمیم‌ها را می‌گیرد، و اکنون او یعنی خمینی دیکتاتوری خودش را بر پا می‌کند.

این کار سبب تضاد و کشمکش شد، چپی‌ها یک انقلاب سوسیالیستی و یک جمهوری سوسیالیستی می‌خواستند و اسلامیست‌ها یک انقلاب اسلامی می‌خواستند و یک جمهوری اسلامی. راه حل برای این بن بست را قرار شد که به اصطلاح قانون اساسی نوینی بیاورد. برای خمینی روشن بود که در این به اصطلاح قانون اساسی، آخوندها باید رل رهبری را به عهده داشته باشند و قدرت در دست آنها باشد، و پایه را بر امامت نهاد که امام تا ظهور امام دوازدهم که غیب شده است باید مردم را که شعور ندارند رهبر باشد.

سوسیالیست‌ها که از مارکس و لنین پیروی می‌کنند، می‌گویند دین تریاک مردم است و دین تنها برای این وجود دارد که مردم را گیج کنند تا سرمایه داران یا کاپیتالیست‌ها، مردم را سرکوب کنند و تاراج کنند. برای سوسیالیست‌ها پایان دادن به دین، یک پایه بزرگ در آزاد ساختن خلق است.

تفاوت میان سوسیالیست‌های ایرانی در این اندیشه بودند که مارکسیست لنینست انتقاد از دین تنها به مسیحیت مربوط است و این درباره اسلام صدق نمی‌کند و چنان می‌پنداشتند که می‌توان اسلام و سوسیالیسم را با یکدیگر ترکیب و تلفیق کرد.

به اصطلاح قانون اساسی که خمینی و همدستانش نوشتند، سندی است که این ترکیب و تلفیق میان اسلام و سوسیالیسم شدنی نیست. به اصطلاح قانون اساسی رژیم همه قدرت را به رهبر اسلامی می‌دهد. یعنی ما یک دیکتاتوری آخوندی داریم در جایی که در رژیم سوسیالیستی دیکتاتوری پرولتاریا سرکار است. در جمهوری اسلامی قوانین اسلامی حکم می‌کند و در جمهوری سوسیالیستی قوانینی حکم می‌کند که حزب کمونیست می‌نویسد. برای مردم این دو فرم دیکتاتوری مطلق است و جمهوری اسلامی و جمهوری سوسیالیستی دشمن مشروطه هستند.

در حکومت مشروطه قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب است و نه در دست آخوند. در حکومت مشروطه پارلمان قوانین را می‌نویسد که در آن پارلمان نمایندگان مردم می‌نشیند که با انتخابات آزاد برگزیده شده‌اند. یعنی هیچ پیش گزینشی از سوی حزبی یا دار و دسته‌ای وجود ندارد. مردم بر اساس شایستگی کسانی که خود را کاندید می‌کنند به آنان رای می‌دهند و این قلب دمکراسی است. در حکومت مشروطه آداب یک دین قانون نمی‌باشند. یا قانون یک حزب، قانون نیست. این به ویژه برای کشور ایران اهمیت دارد. ایران کشوری است که با اقوام و ادیان گوناگون هزاران سال است که وجود دارد. در ایران شاهنشاهی همواره آزادمنشی واحترام به همه دین‌ها وجود داشت. و در جشن‌های بزرگداشت ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی ایران، آریامهر شاهنشاه ایران نمایندگان همه دین‌های گیتی را به ایران دعوت فرمودند به نشان تولرانس و آشتی و احترام میان همه دین‌ها و آداب و رسوم مردمان سراسر گیتی.

کسانی که در سبوتاژ این جشن‌های ایرانی توطیه کردند، مجاهدین خلق و چریک فدایی و بقیه چپی‌ها و اسلامیست‌ها بودند که می‌خواستند این جشن‌ها را به روزنامه به عنوان یک پارتی لوکس جلوه دهند و واقعیت جشن‌ها و دستاورد این جشن‌ها را نگذاشتند به آگاهی مردم برسد. خمینی گفت این جشن بی الله هاست و علیه اسلام است. برای خمینی تولرانس دینی وجود ندارد. (آب نوشیدنی شیراز را نیز زهرآلود کنند)

فضل الله نوری با پشتیبانی محمدعلی سلطان قاجار و ارتش روسیه، اسلام را وارد قانون اساسی مشروطه کرد. این بزرگترین خویشکاری ملت ایران است که قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی را به ویرایش نخستین آن بازگردانند.

فلسطینی‌ها سهم بزرگی در به دست آوردن قدرت از سوی خمینی داشتند. در کمپ‌های یاسر عرفات ، تروریست‌های کنفدراسیونی آموزش کشتن مردم ایران را دیدند و در میدان ژاله، فلسطینی‌ها از بام خانه‌های پیرامون این مینی میدان به مردم ایران و سربازان ارتش شلیک کردند و آنان را به قتل رساندند، و در اعدام بزرگان کشوری و لشکری و ملت ایران رکورد شکستند. خمینی برای این پیروزی و به دست گرفتن قدرت با همدستی فلسطینی‌ها، به انان قول داد که فلسطینی‌ها را در جنگ با اسراییل پشتیبانی کند. از زمانی که رژیم اسلامی راه اندازی شد، میلیاردها دلار از پول نفت ایران به حساب فلسطینی‌ها می‌رود.

رژیم اسلامی حزب اله و حماس و حوتی‌ها را ساخت و تا بن دندان مسلح کرد. تظاهراتی که امروز ما در دانشگاه‌های سراسر امریکا می‌بینیم، دقیقا همانگونه سازمان یافته است که آن زمان کنفدراسیون شورش‌ها را در دانشگاه‌ها و سازمان‌ها ترتیب داد. ما اکنون برای بار دوم یک شبکه سازمان یافته از سوی چپی‌ها و اسلامیست‌ها را می‌بینیم، که کوشش می‌کنند جهانیان را به سوی فلسطینی‌ها بکشند، و علیه حکومت امریکا برانگیزند مانند سال ۵۷ که این چپی‌ها و اسلامیست‌ها تظاهرات علیه شاهنشاه ایران را سازمان دادند.

پایان این چپی/ اسلامی چگونه خواهد بود بهترین اطلاعات را مردم ایران می‌توانند بدهند. سیستم اقتصادی که چپی‌ها در ایران راه انداختند، به ویرانی و ورشکستگی اقتصاد پایدار و قدرتمند ایران انجامید. همه مهمترین تصمیم‌های اقتصادی از سوی کارشناسان اقتصادی گرفته نمی‌شود بلکه از سوی ایدیولوگ‌های چپی گرفته می‌شود. در مبارزه با سرمایه داری، با مصادره کردن بانک‌ها و کارخانه‌های صنعتی و کشاورزی و اعدام یا فراری دادن مالکین آنها، دانش اقتصادی که چگونه این چرخ‌های بزرگ به چرخد و تولید کالا کند و درآمد نماید ویران گردید.

با راه اندازی جهاد کشاورزی مانند مدل شوروی، سیستماتیک کشاورزی کهن ایران و سیستم آبیاری هزاران ساله ایران را خشکاندند. برنامه کشاورزی ایران از سوی ایولوگ‌های کمونیست راه اندازی بدون اینکه آگاهی از کشور ایران و سیستم کشاورزی و تجربه برزگران ایران داشته باشند. با بریدن درختان جنگل‌های هزاران ساله ایران، گروهی میلیاردر شدند، برنامه بیابان زدایی دولت مشروطه را تعطیل کردند و کویر ایران که با درخت‌های نوغان به جنگلی سبز دگرگون شده بود را سوزاندند و نابود کردند.

مدل اقتصادی سوسیالیستی که شوروی را ورشکسته ساخت، و کوبا و ونزویلا و بلوک شرق را ورشکسته نمود، در ایران نیز سندیت یافت که اقتصاد سوسیالیستی کارا نیست. با همه اینها شگفت آور است که چپی‌های برون مرز برای جمهوری سوسیالیستی پروپاگاند می‌کنند.

درباره حزب‌های سوسیال دمکرات در غرب، هنوز وجود دارند، این حزب‌ها آن اندازه به اقتصاد و اجتماع آن کشورها آسیب وارد آورده‌اند که مردم از آنان روی گردان شده‌اند و از این حزب‌ها بیرون می‌آیند.

انقلاب سوسیالیستی ایران مانند انقلاب سوسیالیستی شوروی شکست خورد. هم چنین انقلاب اسلامیستی در ایران شکست خورد. بهترین نمونه، همین حجاب اجباری است و گرفتن حقوق انسانی از بانوان ایران است. اسلام می‌گوید که زن باید در خانه بنشیند و بچه بیاورد و به آشپزخانه و اتاق خواب به عنوان سکس اوبجت برود. همه امکانات که بانوان ایران در مشروطه شاهنشاهی از آن برخوردار بودند و می‌توانستند با بالاترین مقام‌ها پیشرفت کنند در دانش و قضاوت و دادستانی و ارتش و پلیس و وزارتخانه‌ها و مجلس شورا و مجلس سنا و مدیریت کارخانه‌ها و بانک‌ها را از بانوان ایران گرفتند.

جامعه بی طبقه توحیدی که خمینی می‌خواست در ایران بر پا سازد از سوی بانوان ایران و مردان ایران پذیرفته نشد و رد شد و به دور انداخته شد. ایرانیان در راستای جامعه پیشرفته غربی می‌خواهند گام بردارند و بر آن هستند که در ایران همانند وابستگانشان در اروپا و امریکا زندگی کنند، یعنی بازگشت به پنجاه سال پیش آنچه را که داشتیم آن احترام و آزادی و مدرنی و رفاه و شادمانی و امید .

هم چنین فرزندان این ملایان همه در کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا زندگی می‌کنند و از مدل اسلامی جامعه ایران انزجار دارند. ملایان از ترسشان افغانی‌های وحشی و یاغی را وارد ایران کرده‌اند که مردم ایران را کنترل نمایند و کتک بزنند و بی احترامی کنند. قاجاریان بیگانگانی بودند که بر ایران سلطه یافتند، وضعیت ایران نیز مانند زمان قاجار است که بیگانگان دوباره قدرت را در ایران به دست گرفته‌اند. این بر همگان روشن است که ملایان روز به روز قدرت بیشتری به پاسداران انقلاب اسلامی وا می‌سپارند و ایران را به یک دیکتاتوری نظامی دگرگون می‌سازند تا بمانند. این دیکتاتوری نظامی در ایران، در اروپا دوستانی یافته است زیرا که اروپاییان قول‌هایی به پاسداران داده‌اند. بهای این قرار و مدارها را ملت ایران می‌پردازد. کسانی که می‌خواهند که پاسداران در پهرست تروریست‌ها بیاورند، شوربختانه با کسانی چون جوزف بورل سرپرست سیاست خارجی اتحادیه اروپا روبرو می‌شوند. جوزپ بورل همند حزب سوسیال دمکرات کاتاکلان است که رابطه تنگاتگ با چپ بین الملل و چپ ایرانی در اروپا دارد.

این دو انقلاب اسلامی و سوسیالیستی در ایران، هر دو شکست خورده هستند و ملایان تنها با کمک پاسداران و با سرکوب وحشیانه ملت ایران تا اینجا خود را سر پا نگاه داشته‌اند. این بود دستاورد همه دروغ‌ها و حرامزداگی‌هایی که روزنامه نگاران ایرانی در روزنامه‌های پرتیراژ کیهان و اطلاعات و آیندگان به خورد شما ملت ایران دادند. تنها راه برای رهایی از این ننگ و دروغ و فساد و دزدی و قتل و سرکوب و تجاوز، برقرارساختن حکومت مشروطه شاهنشاهی ایران است و قانون اساسی مشروطه شاهنشاهی را بر جایگاه اعتبارش بنشانیم.

جاوید شاه