مصاحبه علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی با خبرنگاران در کانون کارآموزی تبریز در بازدید اعلیحضرتین از استان آذربایجان شرقی ۳ شهریور ۲۵۳۵ شاهنشاهی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شهبانو فرح پهلوی پرتال علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی

سخنرانی‌ها و پیام‌ها و بیانات و مصاحبه‌های علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی

بنیاد شهبانو فرح پهلوی
شهبانو فرح پهلوی از جذام خانه "بابا باغی" بازدید می‌کند ۲۵۳۵ شاهنشاهی
شهبانو فرح پهلوی از جذام خانه "بابا باغی" بازدید می‌کند ۲۵۳۵ شاهنشاهی

مصاحبه علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی با خبرنگاران در کانون کارآموزی تبریز در بازدید اعلیحضرتین از استان آذربایجان شرقی ۳ شهریور ماه ۲۵۳۵ شاهنشاهی


زنان نباید از حضور در محافل سیاسی خجالت بکشند

علیاحضرت شهبانو در مصاحبه‌ در تبریز از سفر به آذربایجان شرقی ابراز کردند و فرمودند: مخصوصاً خوشوقتم که توانستم پس از چند سال، پیشرفت‌ها و ترقیات این منطقه را با چشم ببینم و از نزدیک تا آن‌جا که امکان دارد با مردم تماس داشته باشم.

پس از ۱۳ سال سفر به آذربایجان شرقی

علیاحضرت شهبانو که در کانون کارآموزی تبریز با خبرنگاران سخن می‌گفتند فرمودند: مدت‌ها است که به آذربایجان نیامده بودم، ۱۳ سال پیش بود که به آذربایجان سفر کردم. با وجودی که حس می‌کنم تمام نقاط این مملکت، مملکت من است، با این همه طبیعی است که یک حس بخصوصی نسبت به آذربایجان دارم برای اینکه اجداد من در این‌جا به دنیا آمده‌اند.

اکنون که در این کانون کارآموزی هستم بسیار خوشوقتم، برای اینکه کانون کارآموزی سال‌ها است که در سراسر ایران فعالیت دارد ولی متأسفانه به دلیل برخی اشکالات در فلسفه این مراکز و اشکالات مختلفی که از لحاظ مدیریت داشته، بطوری که شاید و باید اداره نمی‌شد و من خوشوقتم که بعد از اینکه این کانون‌ها را به وزارت بهداری و بهزیستی سپردم، روحیه جدیدی در آن‌ها دمیده و امروز باعث خوشوقتی من است که بعد از این تغییر و تحول، امروز این مرکز را ببینم چون این مراکز باید مراکز انسان‌سازی باشد و این کارگاه‌هایی که ما دیدیم و این محیط فکری که در این‌جا هست، از این افراد چه دختر و چه پسر، چه پیر، چه جوان که به دلایل مختلفی معلولین اجتماعی شده‌اند، افرادی سالم و سازنده بسازند.

بازدید از مرکز جذامیان باباباغی تبریز

مراکز باباباغی تبریز مربوط به جذامیان که دیدم یکی از مراکزی بود که واقعاً باعث خوشوقتی من شد و باید بگویم ده دوازده سال پیش که من به این‌جا آمدم از غصه گریه‌ام گرفت ولی این دفعه از خوشحالی اشک در چشمانم جمع شد برای اینکه ابداً با دوازده سال پیش قابل مقایسه نبود. اولین برخورد من با جذامیان دوازده سال پیش صورت گرفت و محیط واقعاً بسیار ناراحت کننده‌ای بود. در آنوقت غیر از چند کشیش و راهبه خارجی تقریباً هیچ پزشک و پرستار ایرانی در آن‌جا نبود. محلی بود که بیماران به وضع بسیار بدی در یک محل نامناسب بسر می‌بردند. این منظره را هیچوقت فراموش نمی‌کنم. شاید به دلیل اینکه سعی می‌کنم واقعاً برای این بیماران یک راه حل اجتماعی پیدا بشود. در آن وقت افرادی که با من بودند هر یک مقداری شیرینی با خود آورده بودند و یکی از آن‌ها شیرینی را از قوطی درآورد و جلوی آن‌ها پرت کرد، مثل اینکه حیوان هستند. به هر حال خوشبختانه می‌بینیم که پس از این چند سال نه تنها این محیط از لحاظ ظاهری عوض شده، بلکه از حیث درمان و باطن هم بسیار تغییر کرده. چنانچه دیدید، پزشکان زیادی در آن‌جا (باباباغی) بودند و اصولاً در آینده فرق خواهد کرد که این بیماران مثل بیماران دیگر در بیمارستان‌های سراسر کشور باشند و به این شکل با خانواده‌های شان نیایند چون بچه‌های سالم این‌ها متأسفانه در اجتماع قبول نمی‌شوند و باید در این مراکز نگهداری شوند، چه این کار صحیح نیست. پس قدم بزرگی برداشته شده که انشاءالله در آینده هم بهتر خواهد شد. یادم می‌آید که چند سال پیش با کمک فروغ فرخ زاد و ابراهیم گلستان فیلمی تهیه شد به نام «خانه سیاه است». دلم می‌خواهد فیلم دیگری تهیه شود به نام «خانه آنقدر سیاه نیست.»

شرکت زنان در کارهای سیاسی و اجتماعی

زنان ما باید بدانند که از شرکت در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی ترس نداشته باشند، چون یک مقدار به علت نداشتن عادت و یک مقدار هم به دلیل خجالت از ظاهر شدن در محافل سیاسی است که از شرکت در این فعالیت‌ها خودداری می‌کنند. دلیل خوب این کار را ما امروز در آذربایجان می‌بینیم. زنان قبلاً سه نفر کاندیدا داشتند و امروز نزدیک به یکصد نفر دارند. به دلیل اینکه برایشان توضیح داده شد و تفهیم شد که شرکت آن‌ها در انجمن‌های دمکراتیک برای مشارکت در مسائلی است که مربوط به زندگی خودشان، مربوط به شهرستان و یا استان‌شان است و اکنون خانم‌های ما همه صاحب نظرند چون در کانون‌های حزب از مطالب مختلف صحبت می‌شود. از مطالب شهری، از مطالب اجتماعی، از مطالب مملکتی و بین‌المللی. آن‌ها هم بجای اینکه بمانند و فقط منتظر باشند، که یک کسی بیاید و این مسائل را برای‌شان حل کند، یا اینکه خودشان را بدون قدرت ببینند، بهتر است در انجمن‌های دمکراتیک سهیم و شریک بشوند و نماینده‌ای برای حل مشکلات نه تنها زن‌ها بلکه، محله‌شان، محیط‌شان و شهرشان باشند. زیرا این مشارکت به اجتماع کمک می‌کند.

کاری که خانم‌ها می‌توانند بکنند این است که به خانم‌های دیگر توضیح بدهند که اصولاً این انجمن چه مسئولیت‌ها و فعالیت‌هایی دارد و مسئولیت این خانم‌ها در آینده چه خواهد بود. مطمئناً خانم‌ها خیلی علاقمند خواهند بود که در بر طرف کردن مشکلات منطقه‌شان شرکت بکنند. اصولاً من دلم نمی‌خواهد که از گروه بخصوصی صحبت بکنم، بخصوص فقط مسائل زنان، چون مسائل مملکتی مربوط به تمام طبقات است چه جوان، چه پیر، چه مرد، چه زن و این مطالب مربوط می‌شود به تمام جامعه چون هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند پیشرفت بکند مگر اینکه هماهنگ پیشرفت کند و اجزای جامعه را از همدیگر نمی‌شود جدا کرد. البته ممکن است گروهی کمتر توجه داشته باشند و برای آن‌ها قدرت و راهنمایی بیشتری لازم باشد، ولی من می‌خواهم تمام مطالب مملکتی با یک دید هماهنگ و کلی در نظر گرفته شده باشد. همین مطالبی که می‌گویم در مورد آقایانی که علاقمندند فعالیت داشته باشند و برای مسائل شهرشان، استان‌شان و مملکت‌شان دلسوزند نیز صدق می‌کند. برای آن‌ها موقعیتی است که در این انجمن‌ها شرکت بکنند که در آینده به آن هدفی که دنبالش هستیم، یعنی مشارکت مردم در حل مسائل و مشکلات خودشان، برسیم.

ایران کشوری با امکانات بی کران

مملکت بزرگی داریم. کشور ما سرزمین وسیعی است و نباید مردم هنوز توقع داشته باشند که یک گروه بخصوص مسائل و مشکلات‌شان را حل کند. خودشان باید مشارکت کنند و خودشان باید مسائل شان را بدانند و راه حل آن را پیدا بکنند و خودشان سازندگی کنند. البته در بعضی مجامع شاید ندانند که چگونه باید این کارها را کرد، این وظیفه حزب است که به مردم آموزش بدهد.


برابری زن و مرد در سیاست و اجتماع و اقتصاد

باید در این باره بگویم که پیشرفت و ترقی یک اجتماعی موقعی مثبت خواهد بود که این پیشرفت و ترقی هماهنگ پیش برود. از لحاظ گروه‌های مختلف اجتماع، چه زن، چه مرد، چه جوان، چه روستایی و چه شهری، همچنین از نظر فعالیت‌های مختلف مملکتی. فرض کنید ما نمی‌توانیم اقتصاد را ضابطه ترقی یک مملکت در نظر بگیریم اگر به دنبال آن ترقی و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نباشد. به عقیده من تمامی این مطالب باید هماهنگ پیشرفت بکند و همین‌طور که گفتم برای زنان بخصوص و نمی‌خواهم فقط در قسمت اقتصادی باشد، باید در تمام قسمت‌ها باشد و این وظیفه حزب رستاخیز ملت ایران و بخصوص وظیفه سازمان زنان در سطح روستا و در سطح شهرها است که مردم را آموزش بدهند که چطور می‌توانند در این زمینه‌های مختلف همکاری بکنند. بطور کلی سفرهایی که به نقاط مملکت می‌کنیم و پیشرفت‌هایی که در زمینه‌های مختلف می‌بینیم باعث خوشوقتی است، ولی آن چیزی که مهم است امیدواریم که بشود. این است که این پیشرفت و ترقی بطور طبیعی هماهنگ باشد. اینکه یک قسمت از کارها پیشرفت کند و در اجتماع پیش برود و قسمت دیگری عقب بیفتد در آینده یک ناهماهنگی و یک بحران اجتماعی بوجود می‌آورد که باز نمی‌توانیم اسمش را پیشرفت بگذاریم. در قسمت بانوان فکر می‌کنم تمام سازمان‌هایی که برای زنان هست باید تمام دختران را آموزش بدهند، متنها تا اندازه‌ای که آن‌ها شخصیت خود را از دست ندهند.

باز بر می‌گردیم به اصل مطلب که زن و مرد فرقی با هم ندارند. درست است که پیشرفت خواه ناخواه یک مقدار تحولات با بحران‌های اجتماعی بوجود می‌آورد. مثلاً در قسمت زنان با وجودیکه این را باید آموزش بدهیم و تشویق بکنیم که در برنامه‌های مختلف شرکت بکنند، می‌بایست این مشارکت به شکلی باشد که آن‌ها شخصیت و هویت ملی خودشان را از دست ندهند. برای اینکه اگر از خود بیگانه بشوند دیگر این را نمی‌شود اسمش را گذاشت پیشرفت. این یک مسئله دقیق و حساسی است ولی اگر به آن فکر کنیم طبیعتاً یک اجتماع بهتری خواهیم ساخت. مسئله پیشرفت و ترقی برای خود من هم مطرح است برای اینکه شاید ما ضوابط و معیارهایی که تابحال برای خودمان داشتیم الآن نباید همان ضوابط و معیارهای صنعتی دنیای غرب باشد. منظورم ضوابط و معیاری صنعتی دنیای غرب است. چون به هر صورت ما از یک لحاظ به آن نمی‌توانیم برسیم. در مملکت خودمان باید ضوابط و معیارهای مترقی خودمان را داشته باشیم برای اینکه از کاری که می‌کنیم و از زحمتی که می‌کشیم لذت ببریم و خرسند باشیم وگرنه اگر آن معیارها، معیارهای غربی باشند مثل یک عقده برای ما خواهند ماند، چه هر قدر زحمت بکشیم باز می‌بینیم آن‌ها به یک دلایلی از ما جلوترند. چون دلایل اقتصادی و دلایل اجتماعی را نمی‌بینیم. بنابراین، موقعیت خیلی حساسی است در ایران که ما بدانیم پیشرفت و ترقی چیست و فقط معیارهای صنعتی و درآمدهای بیشتر داشتن ملاک عمل نیست. این‌ها تا یک اندازه‌ای لازم است ولی نمی‌شود گفت که واقعاً به یک پیشرفت خواهیم رسید چون خود شما می‌دانید که اگر دنیای غرب این ترقی را در یک زمان دراز به دست آورده، ایران در مدت بسیار کوتاهی این موفقیت‌ها را به دست آورده است و این ممکن است از لحاظ فرهنگی و اجتماعی یک تغییر آنچنانی باشد که ممکن است درآمد بهتر باشد و سر و وضع ظاهری بهتر باشد ولی لطمه‌ای به اجتماع وارد شود. من نمی‌خواهم از حرف‌هایم اینطور فهمیده شود که مخالف پیشرفت هستم، ولی پیشرفت صنعتی و اقتصادی باید هماهنگ با پیشرفت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی باشد، بخصوص در مملکتی مثل ایران که گذشته غنی و فرهنگ غنی دارد. امروز مثلاً در یکی از این شرکت‌های سهامی زراعی که مورد بازدید ما قرار گرفت، این مطلب را من بارها گفته‌ام و برایم اهمیت دارد. درآمد این شرکت‌های سهامی زراعی از موقعی که تشکیل شده چهارده برابر شده است. این واقعاً باعث خوشوقتی است، ولی محیطی که این روستاییان در آن زندگی می‌کنند و ساختمان‌هایی که در آن محیط ساخته شده به شکلی است که برای نسل آینده و فرهنگ آن جامعه معلوم نیست به چه صورت خواهد بود. این ساختمان‌ها در تمام مملکت به دلیل اینکه استاندار باشد ارزان‌تر، راحت‌تر و ایجاد آن سریع‌تر است. منظورم این است که تمام جنبه‌های اجتماعی- باطنی مطرح است و یک مقدار زیادی هم محیط فیزیکی ظاهری. آن‌جایی که مردم زندگی می‌کنند محیط شان، شهرشان، این‌ها همه باید جزو پیشرفت در نظر گرفته شود.

آینده روشن جوانان و فرزندان این سرزمین

آنچه که برای من در این سفرها مهم است توجه زیاد به جوانان و بچه‌های این مملکت از لحاظ آموزش و فرهنگ است. خوشبختانه برای آموزش‌های فرهنگی بچه‌ها مراکزی ایجاد شده ولی به اندازه کافی نیست و من فکر می‌کنم در برنامه ششم باید سرمایه‌گذاری زیادی روی جوانان کشور بشود. همانطوری که می‌دانید پنجاه درصد افراد ملت ما از پانزده سال به پایین هستند و باید مراکز فرهنگی، آموزشی و ورزشی زیاد بشود، زیرا این‌ها هستند که سازنده ایران فردا خواهند بود. نه تنها در مرکز بلکه در سراسر مملکت افرادی که باید این بچه‌ها را آموزش بدهند، چه معلم که تعلیم می‌دهد، چه نویسنده که برای این‌ها کتاب می‌نویسد، چه فیلم‌سازی که فیلم می‌سازد، چه کارگردانی که تئاتر برایشان می‌سازد و چه نقاش که کتابچه‌های‌شان را تزیین می‌کند، این‌ها همه باید با یک دید هماهنگ و با آن اصولی که ما می‌خواهیم در آینده جوانان را تربیت کنند. باز بر می‌گردم به نگهداشتن هویت ملی و فرهنگی ملی چون در فرهنگ ما موقعی که می‌بینیم شخصی باسواد است منظورمان این است که فرهنگ دارد. همیشه کسی که سواد خواندن و نوشتن دارد، این سوادی را که منظور ما است ندارد. در صورتی که یک شخص باسواد ممکن است خواندن و نوشتن را بلد نباشد، ولی سواد فرهنگی و اجتماعی دارد و می‌داند ارتباطش با خانواده و با اجتماع چیست. در این صورت او سواد سیاسی و سواد تاریخی دارد. بنابراین، ما نباید دلمان را خوش کنیم که تعداد مدارس رو به ازدیاد باشد. باید آن فرهنگ و سواد درستی را که در فرهنگ ما هست به آنان آموخته باشیم.