محاکمه محمد مصدق یکشنبه ۱۵ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۲۴
نسخهٔ تاریخ ۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۲۲:۰۵ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکتها)
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ | محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲ | مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق |
بیست و چهارمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی
یکشنبه ۱۵ آذرماه ۱۳۳۲
- بیست و چهارمین جلسۀ دادرسی آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ساعت نه و نیم صبح امروز به ریاست آقای سرلشکر مقبلی در تالار آیینه سلطنتآباد تشکیل گردید و پس از اعلام رسمیت جلسه، رئیس دادگاه دستور احضار آقای نریمان را داد و در این موقع چند نفر از مأمورین انتظامات دادگاه از جلسه خارج شدند تا آقای نریمان را به تالار آیینه هدایت نمایند و اعضای دادگاه انتظار ورود ایشان را داشتند.
- عرضی دارم
- سرتیپ ریاحی: اجازه میفرمایند؟ بنده عرضی دارم.
- رئیس: فرمایشی داشتید؟ بفرمایید.
- در این موقع آقای نریمان در حالی که لباس خاکستری رنگی بر تن داشت و مطابق معمول پاپیون زده بود، وارد جلسه شد و به طرف صندلی گواهان رفت و روی آن نشست.
- سرتیپ ریاحی: با اجازۀ تیمسار ریاست محترم دادگاه، چون متأسفانه دیروز مجدداً راجع به تیمسار زنگنه مذاکره شد، بنده از لحاظ وظیفه افسری که دارم، مجبورم به عرض برسانم علاوه بر اینکه آشنا به خدمات و سوابق ایشان هستم، سال ۲۸ دائما همکاری مستقیم با ایشان داشتم و در عرضی که کردم، به هیچ وجه نظر توهین نداشتم، بلکه چون برای اینجانب مسلم بود که به دلایلی که ایشان خواستند در جلسه مواجهه عین مذاکراتی که با بنده کردهبودند، تکرار نمایند، بنده استدعا کردم اسم فرماندهی که این پیشنهاد را کردهبود در جلسه آوردهشود، ولی ملاحظه فرمودید که تیمسار سرتیپ آزموده در توضیحاتی که بعداً دادند، خودشان گفتند که در اثر تحقیقاتی که به عمل آمده، معلوم شد که صحبت شامگاه را ایشان کردهبودند. بنده فقط از لحاظ اینکه دادستان ارتش راجع به این موضوع زیاد اصرار ورزیدند، لازم دانستم این موضوع را به عرض دادگاه برسانم.
- در این وقت رئیس دادگاه، آقای نریمان را مخاطب قرار داد و چنین گفت:
- با محمد مصدق رفت و آمد داشتید؟
- رئیس: آقای نریمان ممکن است برای روشنشدن ذهن دادگاه سؤالات را صریحاً جواب بدهید؟ آیا در ایام ۲۵ الی ۲۸ مرداد، شما منزل آقای محمد مصدق رفت و آمد داشتهاید یا خیر؟
- نریمان: بله. بنده صبح بیستوپنجم برای تحقیق راجع به جریاناتی که پیش آمدهبود، چون شب بنده در تجریش منزل داشتم صبح صدای تانکهایی شنیدهبودم و به واسطۀ صدای کامیونها از خواب بیدار شدم، متوحش شدم، تا اینکه رادیو خبری داد که کودتایی در شرف تکوین بوده، بنده رفتم منزل جناب آقای مصدق. خاطرم نیست که خدمت ایشان رسیدم یا که در همان اتاق محل ملک اسماعیلی عدهای بودند. جریان را گفتم که آقای سرهنگ نصیری مستمسک قرار داده و آمدهبوده ساعت یک بعد از نصف شب خیال دستگیری آقای نخست وزیر را داشته، گفتند ایشان هم دستور توقیف ایشان را داده، این توضیحی بود که دادهشد. گویا آقای ملک اسماعیلی توضیح دادند، بعد بنده رفتم منزل. روز بیستوششم از منزل بیرون نرفتم. خدمت ایشان نرسیدم. صبح روز بیستوهفتم در حدود ساعت نه که یک اتومبیل دولتی در منزل بنده ایستاد در تجریش، به آدمِ بنده گفتهبود که نخست وزیر شما را خواستهاند. رفتم در اتاق انتظار، عدهای از آقایان اعضای فراکسیون نهضت ملی نشستهبودند منتظر ملاقات نخست وزیر بودند. در همین موقع رفتم اتاق ایشان، عنوان فرمودند مفاد آن خبرها را بنده میگویم که چون در نتیجه مسافرت غیرمترقبه اعلیحضرت همایونی و اینکه برای کارهای دولت که با وظایف مقام سلطنت ارتباط دارد تکلیفش معین نشود، این کارها معوق نماند، از طرف دیگر این پیشامد موجب تشویش مردم شده، از طرف دیگر ممکن است مورد سوءاستفاده عناصر افراطی قرار گیرد و موقعیت کشور را متزلزل کنند، مصلحت در این است که هرچه زودتر شورای سلطنتی تشکیل شود تا از معلق ماندن کارها جلوگیری شود و اشکال را جلوگیری نماید. البته این استدلال آقای نخست وزیر صحیح بود، اما چه جور شورای سلطنتی تشکیل شود، صحبت نشد. به نظر رسید چون خود اعلیحضرت همایونی شورای سلطنتی را معین نفرمودهاند و مجلس هم نیست، دولت هم نمیتواند این کار را بکند، تنها راه انتخاب شورای سلطنتی مراجعه به افکار عمومی است. یکی گفت ممکن است از اختیارات قانونی استفاده شود. در همین موقع اطلاع دادند بقیۀ اعضای فراکسیون نهضت ملی آمدند. گویا یک عدهای قبلاً آمدهبودند و منتظر بقیه بودند. این بود که همه رفتند به طرف اتاق بزرگ. خود جناب آقای نخست وزیر تشریف آوردند. بنده خواستم از همان دم در بروم، ولی یکی، دو نفر آقایانی که در آن اتاق بودند، گفتند: این کار فراکسیون نیست که نمیخواهی بیایی؟ بالاخره رفتیم در آن اتاق. آنها یک صحبتهای خودشان داشته، میگفتند: اگر تصمیمی گرفتهمیشود، همه با هم باشیم. گویا قرار بود در منزل آقای مهندس رضوی جلسه تشکیل شود و جناب آقای نخست وزیر را آنجا خواستهبودند. ما سپردیم به منزل که آقایانی که میآیند، بفرستند اینجا و هر تصمیمی که باید، اتخاذ شود. آن وقت جناب آقای مصدق مطلب را تقریباً همان طور عنوان فرمودند. آن آقایان هم یکی، دو نفر گفتند: صحیح است و راجع به شورای سلطنتی هم باید تشکیل بشود و راجع به طریقهاش هم باید مطالعه نمود. که قرار شد در این خصوص مطالعاتی بکنند. بعد از ظهر آن روز ما منزل جناب آقای مصدق رفتیم. برای ساعت ۵ یا ۶ بود، که حالا درست خاطرم نیست، همان موقع بود یا بعد، که گفتند آقای هندرسون، سفیر کبیر امریکا، به ملاقاتشان میآیند. بعد یا قبل از این ملاقات مدتی هم راجع به شورای سلطنتی صحبت شد، راههای مختلفی پیشنهاد شد: یکی این بود که تشکیل شورای سلطنتی عبارت است از سه نفر که در مدت غیبت اعلیحضرت همایونی امور مربوطه را عهدهدار شوند. بعد از طریق اخذ رأی انتخاب شوند، این را به آرای عمومی باید مراجعه کرد. یکی هم قرار شد که نطقی جناب آقای نخست وزیر ایراد کنند و این موضوع را برای مردم روشن کنند که اقدام به انتخاب سه نفر بشود. در اطراف این سه موضوع صحبت شد و به علت اینکه ملاقاتی شدهبود و ایشان خسته بودند، یک تصمیم قطعی پیدا نشد و موکول به این گردید که روز بعد در این خصوص بحث و مطالعه بشود. روز بعد، روز بیستوهشتم بود. بنده صبح در حدود ساعت ده و نیم بود که رفتم منزل آقای مصدق و البته این جریانات پیش آمدهبود و بنده نگران بودم و در آنجا در این خصوص صحبتی نشد و اگر میشد، بنده خیال نداشتم در آن شرکت کنم، چون میبایستی راهحل دیگری فکر کرد. اصلاً در این خصوص صحبت نشد و بعد جریاناتی پیش آمد که محتاج توضیح بنده نیست.
- از فرمان چه اطلاعی داشتید؟
- رئیس: ممکن است بفرمایید در صبح بیستوپنجم که خدمت آقای مصدق رسیدید، ایشان اشاره به دریافت نامهای، بنا به گفتۀ خودتان، از طرف اعلیحضرت همایونی نمودند. آیا تحقیق نمودید که موضوع این نامه چه بود که موجب بازداشت حامل آن نامه گردید؟
- نریمان: بنده به طوری که عرض کردم، خاطرم نیست که روز بیستوپنجم خدمت آقای مصدق رسیدهباشم، ولی این مطلب را در اتاق آقای ملک اسماعیلی شنیدم و طوری گفتهشد که به نظر من رسید که کاغذ عادی بوده که ایشان مستمسک قرار دادهاند و خواستهاند وارد منزل آقای مصدق بشوند و هیچ صحبتی از فرمان نبود و بنده از این موضوع اطلاعی نداشتم.
- رئیس: گویا اینطور اظهار داشتید که به واسطۀ نگرانی حاصل از شب بیستوپنجم، برای تحقیق جریان به منزل آقای مصدق رفتهاید و این موضوع را که موضوع نامه باشد، از آقای ملک اسماعیلی شنیدید. ممکن است بیشتر توضیح دهید که آقای ملک اسماعیلی موضوع نامه را چطور به اطلاع شما رسانیدند؟
- نریمان: بنده عرض کردم شب بیستوپنجم به واسطۀ آن سلاحها متوحش شدم و صبح رادیو اطلاع داد تا اندازهای رفع نگرانی بنده شد، تنها برای اینکه بیشتر مطلع شوم، سری به منزل جناب آقای مصدق زدم. دیگر راجع به مضمون نامه بنده تحقیقی نکردم و ضرور ندانستم و آن را عادی تلقی کردم که یک نامۀ عادی بوده که ایشان مستمسک قرار دادهاند، برای دخول به منزل آقای مصدق.
- سوابق فراموش نشدنی
- رئیس: جنابعالی که در آن وقت سمت دولتی نداشتید و عضو فراکسیون نهضت ملی هم که نبودید، فقط بنا به گفتۀ خودتان روی کنجکاوی شخصی و اطلاع از جریانات به آنجا رفتهاید و البته با تقربی که مشاهده میشود در آنجا داشتهاید، تصور نمیرود نتوانستهباشید اطلاعات کافی به دست بیاورید. خواهشمندم دادگاه را مستحضر دارید با نداشتن هیچ گونه سمت دولتی و عضویت در فراکسیون، پس موجبات رفتن به آنجا و تحقیقات چه بود؟
- نریمان: بنده از سال ۱۳۰۲ که در وزارت دارایی خدمت میکردم با جناب آقای مصدق آشنایی و ارادت پیدا کردم، زیرا ایشان تا آن موقع که بنده خدمت کردهبودم، تنها وزیری بودند که نسبت به تحصیلات و معلومات کارمندان توجه میکردند و مخصوصاً سوابق تحصیلی بنده را مورد تمجید قرار دادهبودند و البته این نوع تشویق برای جوانی که تازه وارد خدمت شدهاست، فراموش ناشدنی است. از آن زمان، بنده نسبت به ایشان ارادت و صمیمیت داشتم و اغلب خدمتشان میرسیدم و به من اظهار لطف میفرمودند و بنده را در دوستی و پاکی تشویق میکردند. این جریان ادامه داشت تا آنکه قرار بود برای انتخابات دوره شانزدهم در دربار شاهنشاهی تحصن اختیار کنند. بنده را هم دعوت به شرکت فرمودند و بنده هم با جان و دل پذیرفتم. از آنجا همکاری من و همکاری ملی ما و تماسمان بیشتر شد، تا اینکه در دوره شانزدهم در خدمت ایشان در مجلس شورای ملی، سمت نمایندگی داشته و ایشان رهبر فراکسیون ما بودند و در نتیجه شور و تبادل افکار و همفکری با موضوع ملیشدن صنعت نفت پیش آمد و به نتیجه رسید. بعداً که ایشان به سمت نخست وزیری انتخاب شدند و موضوع خلع ید را انجام دادند و در شورای امنیت و در دادگاه لاهه از حقوق ایران دفاع فرمودند، بر مراتب ارادت بنده افزودهشد. طبیعی است با اینکه بنده در قسمت سیاست داخلی، یعنی بعضی قسمتهایی از سیاست داخلی ایشان هم سلیقه نبودم، معالوصف خدماتی که ایشان به ملت ایران کردهبودند، طوری بود که نمیتوانست سلب صمیمیت و ارادت بنده را بکند، بلکه ارادت بنده به همان نسبت به ایشان باقی بوده و هست و طبیعی است وقتی چنین خبری میرسد، ایشان میخواهد بیشتر مطلع شود از موضوع، به این جهت بنده رفتم آنجا و آن اطلاعی که آنجا به من دادهشد، به نظر من کافی به نظر میآمد، دیگر منجر به این کنجکاوی در مورد نامه نشد. شاید هم به علت عدم کنجکاوی شخصیِ بنده بود. و اما راجع به عضویت فراکسیون، بنده عضو فراکسیون نبودم و به سمت عضویت فراکسیون، روز بیستوهفتم دعوت نشدهبودم. روز بیستوپنجم هم به سمت عضویت فراکسیون نرفتم، بلکه بنده یک نماینده مجلس بودم که هنوز استعفای بنده مراحل قانونی خود را نپیموده، در مرحلۀ تعلیق است و من به سمت نمایندگی مردم هم که باشد، تصور نمیکنم اشکالی باشد که به منزل نخست وزیر وقت بروم.
- مجلس در چه حال بود؟
- رئیس: الان خودتان اظهار داشتید که مجلسی وجود نداشت و در عین حال اشاره میکنید به عنوان نمایندگی مجلس به آنجا رفتهاید. با اینکه این موضوع مورد توجه دادگاه نیست، فقط برای روشنشدن ذهن دادگاه خواهشمندیم توضیحات بیشتری بدهید.
- نریمان: بنده دو دوره است که افتخار نمایندگی شهر تهران را در مجلس شورای ملی داشتهام. عرض کردم مجلس وجود نداشت، مطابق آییننامه داخلی مجلس شورای ملی و شاید قانون اساسی باشد، تا عدۀ نمایندگان به یک حد نصابی نرسد، مجلس شورای ملی تشکیل نمیشود و چون در آن موقع عدۀ زیادی از نمایندگان استعفا دادهبودند، به این جهت مجلس شورای ملی تشکیل نمیشد. این بود که عرض کردم مجلسی که مورد سؤال و کسب نظر دولت باشد، وجود نداشت. از این نقطه نظر بود که عرض کردم. و اما راجع به سمت نمایندگی، از این جهت است که مطابق آییننامه مجلس شورای ملی استعفای نمایندگان باید در جلسۀ رسمی قرائت شود و در مدت پانزده روز نمایندهای که استعفایش خوانده شدهاست، حق دارد آن را مسترد کند. چون استعفانامۀ بنده خوانده نشدهبود، به این جهت استعفای خود را در حال تعلیق میدانم و الان هم که در اینجا هستم، خودم را نماینده مجلس شورای ملی میدانم.
- چه کسانی بودند؟
- رئیس: ممکن است بفرمایید غیر از آقای ملک اسماعیلی چه اشخاص دیگری آن روز در منزل آقای مصدق حضور داشتند؟ و آنجا موضوع نامه مطرح شد؟
- نریمان: بنده درست خاطرم نیست چه اشخاصی حضور داشتند. خیلیها میآمدند و میرفتند. شاید آقایان وزرا آمدند و رفتند. درست خاطرم نیست. شاید اعضای فراکسیون نهضت ملی بعضیها بودند، ولی در آن روز (در این موقع آقای سرتیپ آزموده، دادستان ارتش، وارد جلسه شد) خود ایشان مشغلهشان خیلی زیاد بود.
- رئیس: اینکه اظهار داشت راجع به شورای سلطنتی مشورت و کمیسیون شد، ممکن است توضیح دهید از مقررات شورای سلطنتی اطلاعی دارید یا خیر؟ یعنی راجع به تشکیل شورای سلطنتی؟
- نریمان: بنده راجع به اینکه چه موضوعی مطرح خواهدبود، اطلاع نداشتم و وقتی آنجا رفتم، مطلع شدم که موضوع شورای سلطنتی مطرح است. بنده راجع به سوابق شورای سلطنتی اطلاعی ندارم، فقط یک چیزی به خاطرم میآید که یک وقتی هم شورای سلطنتی تشکیل شده و سوابق آن این بوده که اعلیحضرت همایونی تعیین فرمودهاند. بنده اطلاعات حقوقی و قضایی البته ندارم.
- اغتشاشات چه کرد؟
- رئیس: اظهار داشتید جریاناتی پیش آمد و شما نگران بودید. ممکن است توضیحات بیشتری بدهید که جریاناتی که موجب نگرانی شما بود، چه بود؟
- نریمان: بنده توجه نکردم کدام روز را میفرمایید؟ روز بیستوپنجم یا روز بیستوهشتم ؟
- رئیس: روز بیستوهشتم.
- نریمان: روز بیستوهشتم جریانات همان دستجاتی بودند که شنیدهمیشد و البته بنده خودم ندیدم، به راه افتادهاند و در صددند به منزل آقای مصدق حمله کنند و اغتشاشاتی که پیدا شدهبود، اینها البته موجب نگرانی بود و بعد دامنۀ اغتشاشات کشیدهشد به آن جریان که اطلاع دارید.
- رئیس: چه ساعتی از این جریانات اطلاح حاصل کردید و چه ساعتی به منزل آقای مصدق رفته و در آنجا چه گذشت؟
- نریمان: بنده درست نظرم نیست که چه ساعتی از این اغتشاشات اطلاع پیدا کردم. شاید در حدود ساعت ده و نیم بود که شنیدم اغتشاشاتی هست. در همان موقع بود شاید که رفتم منزل ایشان.
- چطور تعبیر میکردید؟
- رئیس: آیا میتوانید بیشتر دادگاه را روشن کنید که موضوع اغتشاشات چی بود و چه عملی میکردند که به اغتشاش تعبیر میفرمایید؟
- نریمان: آنچه بنده شنیدهام، این بود که یک عدهای در جنوب شهر یا در بازار، درست نظرم نیست، با چوب و چماق بیرون آمدهاند و در شهر تظاهرات میکنند و دولت هم کوشش دارد که از آنها جلوگیری کند و بعد هم که در منزل آقای مصدق بودیم، صدای تیرهایی که میآمد و معلوم نبود که از کدام طرف است، حاکی از این بود که یک جریانات شدیدی هست در بیرون، ولی بنده چون دیگر بیرون نیامدم، از جزئیاتش مطلع نیستم.
- رئیس: آیا در منزل آقای مصدق که مرکز اطلاعات بود و جنابعالی هم برای همین موضوع و نگرانی از این پیشامدها رفتهبودید، نتوانستید درک کنید موضوع اغتشاش یا تظاهر چیست که دادگاه از توضیحات شما بتواند استفادهای نماید؟
- نریمان: بنده راجع به موضوع تظاهرات و اغتشاشات اطلاعی به دست نیاوردم، ولی میشنیدم در آنجا و کسانی که میآمدند و میرفتند، پیدا بود که یک وقایعی در جریان است. گفتند که حمله شده به بیسیم و تلگرافخانه. مردم عدهای از قوای مسلح، همین جریانات ...
- مذاکراتی که برای شورای سلطنتی جریان داشت
- رئیس: خواهش میکنم صحبتهایی که در جریان روز ۲۶ مرداد در جلساتی که اشاره کردید راجع به شورای سلطنتی در منزل آقای مصدق، (نریمان: روز بیستوهفتم) بله، در روز بیستوهفتم به عمل آمدهبود، دادگاه را مستحضر سازید.
- نریمان: بند آنچه که در این فاصله به خاطرم ماندهبود، به طور تقریب عرض کردم. اگر محتاج به تکرار است، بفرمایید عرض کنم، زیرا غیر از آنها دیگر چیزی به خاطر ندارم. در این سه، چهار روز آنچه به خاطرم رسیده، همین بود که حضورتان عرض شد.
- رئیس: خیلی ممنون خواهیمشد که فقط راجع به صحبتهای شورای سلطنتی که در آن محل به عمل آمده، تکرار فرمایید.
- نریمان: آقای محمد مصدق مطلب را عنوان فرمودند و اظهار داشتند که با مسافرت غیرمترقبهای که برای اعلیحضرت همایونی پیش آمده، چون برای کارهای دولت تکلیفی معین نشده، کارها معوق میماند و این پیشامد موجب تشویش اذهان عمومی شده و محتمل است سوءاستفادههایی از این موقعیت بشود که وضع مملکت را مشکلتر بکند، به این جهت مصلحت در این است که هرچه زودتر شورای سلطنتی تشکیل شود. راجع به خود تشکیل شورا هم اعلیحضرت همایونی که شورای سلطنتی را قبل از مسافرت تعیین نفرمودهاند، دولت هم که نمیتواند این کار را بکند و مجلسی هم که نیست تا کسب تکلیف شود، گفتهشد از اختیارات ممکن است استفاده شود، ولی ایشان آن را گفتند صحیح نیست و درست نیست و راهی که گفتهشد این بود که اعضای شورا از راه مراجعه به آرای عمومی انتخاب شوند و برای این کار هم بعداً که مذاکره شد، دو راه ممکن بود: یکی این بود که اصلاً موضوع تشکیل شورا که در مدت غیبت اعلیحضرت همایونی کارهای مربوطه را انجام بدهد و این افراد از مردم انتخاب بشوند، همین طریق از مردم کسب نظر بشود و بعد انتخابش هم از طریق مراجعه به آرای عمومی باشد و راه دیگر هم این بود که دولت یا خود آقای نخست وزیر اعلامیه بدهند و مردم را دعوت کنند که چند نفر را انتخاب نمایند، ولی در این دو طریق اشکالی موجود بود و به نظر میرسید و آن روز، یعنی روز بیستوهفتم، دیگر نشد که بیش از این در این باره صحبت بشود و قرار شد بعداً در این باب مطالعه بشود و بعد که نظری به دست آمد، گویا در نظر بود اعضای فراکسیون را بخواهند و نظر مشورتی فراکسیون به آقای نخست وزیر معین گردد.
- از هیأت دولت کی بود؟
- رئیس: آیا در این جلسات از هیأت دولت وقت هم کسی حضور داشت یا خیر؟
- نریمان: بنده آنچه را که به خاطر دارم، از هیأت دولت جز خود آقای نخست وزیر کس دیگری نبود.
- تشویش برای وضع کشور بود
- رئیس: اشاره کردید که مسافرت اعلیحضرت همایونی موجب مشوش شدن اذهان عمومی گردید، به عبارتالاخری در آن جلسه چنین صحبتی به میان آمد. ممکن است توضیح دهید منظور چه بوده؟ چه شائبهای ممکن بود در اذهان تولید شود؟
- نریمان: بنده آنچه به خاطر دارم این جزو مطالبی بود که آقای نخست وزیر استدلال میکردند برای تشکیل و من آنچه استنباط کردم از این جمله این بود که مردم ممکن است در این موقع نگران شوند، از لحاظ آتیه و به این نگرانی هم باید زودتر خاتمه دادهشود. البته تشویش که گفتهشد، برای وضع مملکت بود که گرفتاری بر گرفتاریهای موجود افزوده نشود.
- رئیس: خواهش میکنم این موضوع نگرانی و تشویش را صریحتر به استحضار دادگاه برسانید که یقیناً در آنجا مطرح بودهاست؟
- نریمان: جزئیات نگرانی در آنجا مطرح نبودهاست.
- رئیس: کلیاتش را بفرمایید.
- نریمان: کلیاتش این بود که چون اعلیحضرت همایونی به طور غیر مترقبه به مسافرت تشریف بردهاند، ممکن است عناصری از این مسافرت متشوش شوند، ممکن است مردم نگران بشوند، تشویش پیدا کنند. البته این استنباط من بود و گمان میکنم که صحیح باشد.
- موجب نگرانی چه بود؟
- رئیس: با این استنباطی که فرمودید و میتینگ ۲۵ مرداد را نیز قطعاً دیده و شنیدهاید، به نظر شما ایجاد نگرانی در کدام یک از آنها بیشتر بود؟ آیا میتینگ یا این توهم؟
- نریمان: بنده عرض کردم از جریان میتینگ بیستوپنجم بعد از اینکه رفتم منزل، چون میتینگ نرفتم از جریانش مستحضر نیستم و حتی رادیو را هم نشنیدم.
- رئیس: اعلامیه دولت را نیز نشنیدید؟
- نریمان: خیر. تا الان هم نمیدانم چه اعلامیهای دادهبود.
- رئیس: البته در این خصوص دادگاه بسیار ممنون است که از توضیحات جنابعالی بهرهمند شد، فقط بفرمایید اینکه در آغاز سؤال اشاره فرمودید بعد از شنیدن صدای ارابه و کامیون نگرانی حاصل کردهبودید و برای کسب اطلاع به شهر آمدید، چون از اعلامیه دولت استحضار حاصل کردید، رفع نگرانی شما شد. آیا کدام یک از توضیحات شما را دادگاه برای روشنشدن خود ملاک عمل قرار دهد؟
- نریمان: بنده اعلامیه دولت به خاطرم نیست. ممکن است در رادیو حرفهایی زدهباشند، چون رادیو گفت که کودتایی در شرف تکوین بود و بلا اثر ماند، البته آن طور شنیدم، ولی اگر اعلامیه دیگری است، از آن خبر ندارم. البته آن اعلامیه تا حدی رفع نگرانی من را کرد.
- رئیس: ممکن است بفرمایید در روز بیستوهشتم تا چه ساعت در خدمت آقای محمد مصدق بودید؟ و بعداً به کجا رفتید؟
- نریمان: بنده از صبح روز بیستوهشتم شاید در حدود ساعت ۱۱ منزل جناب آقای مصدق بودم و تا صبح پنجشنبه در خدمت ایشان بودم. وقتی نزدیک ظهر روز بیستوهشتم یک عدهای که آنجا بودند، میآمدند و میرفتند، گفتند: برویم، برویم برای ناهار. بنده گفتم: دیگر دور از مردی و مردانگی است که در این موقع ایشان را تنها بگذاریم، بنده خواهمماند. و ماندم. عرض کردم با وجود اختلاف سلیقهای که با ایشان داشتم، از لحاظ ارادتی که به ایشان داشتم و از لحاظ اینکه نگویند ایرانی در لحظۀ خطر رهبر خود را تنها میگذارد، بنده ماندم و با خطر هم مواجه شدم و دیگران هم بودند. برخلاف شرافت ایرانی بود ایشان را تنها بگذاریم.
- در آخرین ساعات
- رئیس: خواهش میکنم جریان مشروح از ظهر تا روز پنجشنبه را که در خدمت آقای محمد مصدق بودهاید، با ذکر اسامی اشخاصی که با شما در آنجا بودند و همچنین ساعتی که از خانه آقای محمد مصدق عزیمت کردید به هر وسیله و از کجا به کجا حرکت نمودید، شب در کجا بودید، فردا در کجا و به همچنین مذاکراتی که قبل از عزیمت از خانه آقای محمد مصدق به عمل آمد و بالاخره موجباتی که منتهی به عزیمت ایشان گردید، برای دادگاه بدون حشو و زوائد روشن فرمایید؟
- نریمان: از ساعت ۱۱ که بنده منزل ایشان رفتم، البته خیلی آنجا آمد و شد زیاد بود، اشخاص مختلف میآمدند، رئیس شهربانی میآمد، رئیس ژاندارمری آنجا بود، بعضی از اعضای فراکسیون نهضت ملی آنجا بودند، از مأمورین دولت هم گاهی میآمدند، آقای بشیر فرهمند آنجا بودند. اینها بودند اخبار میآوردند. تا ناهار را ما در اتاق دیگر صرف کردیم، گویا در عمارت پسر آقای مصدق. بعداً دو مرتبه آمدیم خدمت ایشان و ما همین طور توی اتاقها بودیم و هر آن وضعیت مشکلتر میشد و یا حمله به طرف منزل ایشان بیشتر میشد و ایشان گاهی به وسیله تلفن با ستاد ارتش تماس میگرفته یا تلفن میکردند. همین طور مشغول بودیم، ولی نمیدانم ساعت سه یا چهار بود که وضعیت وخیمتر بود. محاصره تنگتر میشد. در آن موقع بود که گویا آقای سرهنگ فولادوند تشریف آوردند آنجا با جناب آقای مصدق صحبت کردند. گویا گفتهبودند: کاری بکنید این قضیه خاتمه پیدا کند. حتی به ایشان گفتند: اگر به خودتان رحم نمیکنید به این آقایان رحم کنید. ایشان هم گفتند: من نگفتم این آقایان بمانند، آقایان اگر میخواهند بروند، بروند، هیچ مانعی نیست. ولی ما گفتیم: با شما هستیم. ایشان که رفتند، قطع امید ما شد. ضمناً بیرق سفید بُردند بیرون منزل که تیراندازی نکنند، ولی مؤثر واقع نشد. بیرقهایی را که بردند، نتیجه نداد. بالاخره به اتاقی که در آنجا بودیم، گلولههای توپ میخورد، آجر میریخت و از اطراف گلوله میآمد و از سقف گلوله میبارید. بعد جمعیتی بود که طرف سرسرای بالا میآمدند. ایشان گفتند که: ما قصد دفاع نداریم، پس در آهنی را هم باز کنید. ما همه آمادۀ مرگ بودیم. صدای تیر هم مرتباً میآمد توی راهرو و اطراف و طرف شمال و مشرق و جنوب. ایشان روی تختخواب خوابیدهبودند و میگفتند: خیر، نمیتوانم. مثل اینکه میگفتند: خیر، من میخواهم همین جا کشته بشوم، شما تشریف بیاورید. نظرشان این بود که بنده میخواهم اینجا کشتهشوم. با اصرار ایشان را در گوشهای از اتاق که محفوظتر بود، جا دادیم. بعد ما گفتیم: برویم اتاق دیگر. به اصرار ایشان را بردیم به اتاق پهلویی. راهروی پایین بردیم. اتفاقاً خلوت بود. بعد رفتیم کنار دیوار که نردبان آنجا بود، از آن بالا رفتیم و ایشان را هم بردیم در خانۀ همسایه. یک چند نفر زن بودند که رفتند بیرون و از آنجا هم باز ایشان را به خانۀ دیگری که خاطرم نیست، بردیم. آنجا هم یک نفر نوکر بیشتر نبود. به زحمت از دیوار بلند رفتیم پایین و در یک زیرزمین رفتیم. اشخاصی که آنجا بودند؛ بنده خودم بودم، آقای مهندس رضوی بودند، آقای دکتر شایگان بودند، از وزرا آقای دکتر صدیقی بودند، آقای مهندس معظمی بودند، آقای مهنس حسیبی بودند، آقای زیرکزاده بودند، آقای حسین فاطمی بودند، ولی زودتر به عنوان اینکه خانمم غش کرده و ناخوش است، رفتند. ما شب آنجا بودیم و صبح، جناب آقای مصدق اصرار داشتند که همان شب بروند خودشان را تسلیم فرماندار نظامی کنند، ما گفتیم: حالا خستهاید، باشد صبح بروید. صبح آمدیم بیرون. ایشان از یک طرف رفتند با عدهای از آقایان، ما هم رفتیم منزل خودمان.
- مقارن ساعت یازده از طرف ریاست دادگاه ده دقیقه تنفس اعلام شد.
- پس از تنفس
- ساعت یازده و ربع مجدداً رسمیت جلسه اعلام شد و رئیس دادگاه خطاب به آقای نریمان اظهار داشت:
- رئیس: آقای نریمان خواهشمندم بفرمایید در مذاکرات راجع به شورای سلطنتی که در منزل آقای محمد مصدق با توضیحاتی که دادید تشکیل شدهبود و شما نیز حضور داشتید، از اشخاص سرشناس کیها حاضر بودند؟
- نریمان: اعضای فراکسیون نهضت ملی.
- رئیس: ممکن است با اسم بفرمایید؟
- نریمان: آقای دکتر شایگان، آقای مهندس رضوی، آقای مهندس حسیبی، آقای دکتر سنجابی، گویا آقای میلانی درست خاطرم نیست، آقای انگجی شاید بود، بقیۀ اعضای فراکسیون در حدود ۲۱ نفر یا ۲۲ نفر بودند.
- رئیس: مثلاً در نظر جنابعالی هست که آقای دهخدا هم آنجا بودند یا خیر؟
- نریمان: به نظرم بودند. فراموش کردم عرض کنم. من هم سؤال کردم که ایشان عضو فراکسیون نیستند. گفتند: چون مرد مطلعی است و کمک هم به نهضت کرده. به علاوه تا آخر هم نماندند و در اواسط جلسه رفتند.
- اظهارات دادستان ارتش
- رئیس: تیمسار دادستان مطلبی دارید؟
- دادستان: اجازه بفرمایید دو، سه کلمه عرض کنم.
- رئیس: بفرمایید.
- دادستان: مقدمتاً موظفم به عرض آقای نریمان برسانم که وضعشان در این دادگاه غیر از وضعی است که در مرحلۀ بازپرسی دارند و یقین دارم که آقای نریمان به خوبی واقفاند که دادگاه ایشان را احضار فرمودند برای اینکه هرگونه اطلاعی دارند، با نهایت بیطرفی در اختیار دادگاه بگذارند. اینجانب نیز جهت مزید اطلاعات دادگاه چند موضوع را عنوان میکنم و از آقای نریمان خواهش میکنم به عرایض بنده توجه فرمایند.
- نماینده مجلس نیستند
- دادستان: اولاً اینکه آقای نریمان اظهار داشتند هنوز خود را نماینده مجلس میشناسند. اینجانب به عرض دادگاه محترم میرسانم که در روز ۲۵ مردادماه، اولین عمل جالب توجه که آقای مصدق انجام دادند و در کیفرخواست نیز تصریح شدهاست، صدور اعلامیه انحلال مجلس شورای ملی بود، دادگاه محترم توجه دارید که فراکسیون نهضت ملی به آقای نریمان اصطلاح میکنند استعفا دادند از نمایندگی که به سابقۀ کاری نیست. آنچه مسلم است، این است که روز ۲۵ مرداد آقای مصدق بدون ذکر سمتی برای خود اعلام نمودند که مجلس شورای ملی منحل است، بدیهی است پس از صدور این اعلامیه یک عده از نمایندگان به عنوان اقلیت زیر بار این اعلامیه نرفتند، ولی عدهای دیگر، همان عدهای که آقای نریمان عنوان فراکسیون نهضت ملی به آنها میدهند، نه تنها آن اعلامیه را تأیید کردند، بلکه به طوری که خود آقای نریمان در این دادگاه عنوان کردند، در ایام ۲۵ تا ۲۸ مردادماه با آقای مصدق تشریک مساعی نموده و همکاری بسیار نزدیکی داشتند و بدیهی است این عمل جز تأیید اینکه دیگر نماینده نیستند، مفهومی ندارد و اینجانب اساساً این موضوع را قابل بحث نمیدانم و از این جزء عرضم این نتیجه را میگیرم که آقای نریمان نماینده مجلس نیستند. به همین جهت تحت تعقیب دادستانی ارتش، بدون طی هیچ گونه تشریفاتی قرار گرفتهاند و اکنون نیز به عنوان مطلع در دادگاه احضار شدند.
- شورای حکومت بود نه شورای سلطنت
- دادستان: نکتۀ دوم این است که دادگاه محترم تصدیق میفرمایند که الفاظ و عبارات مفهوم خاص دارد، یعنی مفهومی که همه کس از آن یک نکته را درک میکند. در اینجا آقای نریمان صحبت از شورای سلطنتی به میان آورند و به کرّات این دو واژه را استعمال نمودند. بنده به عرض دادگاه محترم میرسانم که اساساً مذاکراتی که در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مردادماه در خانه آقای مصدق به عمل میآمده، نمیتواند مفهوم شورای سلطنتی یا مذاکره برای تعیین شورای سلطنت داشتهباشد، زیرا همان طوری که خود آقای نریمان شاید فرمودند، شورای سلطنت یعنی شورایی که اعضای آن را مقام سلطنت تعیین مینماید. این اصطلاح در هیچ جای دنیا غیر همین بیانی که میکنم، مفهوم دیگر ندارد. در کشور ما نیز سابقه وجود دارد که اعلیحضرت موقعی که به خارج از کشور تشریف بردهاند، با صدور دستخط، شورای سلطنت را تعیین فرمودهاند و به نخست وزیر وقت ابلاغ فرمودهاند که در غیاب مقام سلطنت، چه کسانی مجازند وظایف سلطنت را انجام دهند. پس به نظر اینجانب اینکه در افواه انداختند که در ایام ۲۵ الی ۲۸ مرداد مذاکراتی به عمل میآمد برای شورای سلطنت بود، این موضوع یک نکته قابل توجه و حساس است که دادگاه محترم باید مورد توجه قرار دهند. به نظر اینجانب اصطلاح این موضوع برای فریب افکار عمومی بوده، زیرا همان طوری که عرض کردم، هر کسی مجاز نیست که در غیاب پادشاه از طرف پادشاه شورایی تشکیل دهد و عنوان آن را شورای سلطنت بگذارد. آنچه اینجانب از نتیجه سؤال و جوابها در این دادگاه و سوابقی که در دادستانی ارتش موجود است و روی مفهوم کلمات و سوابق و جریانات ۲۵ تا ۲۸ مرداد و توجه به اینکه آقای مصدق فرمان عزل خود را دریافت داشته و تمکین نکرده، درج کرده و میکنم و به این گفتۀ خود عقیده و ایمان دارم، این است که مذاکرات آن روز با عجله هر چه تمامتر صورت میگرفت که کار مملکت یکسره شود، یعنی بهترین عبارت این است که بگوییم مذاکره میکردند که تا مراجعه به افکار عمومی شورای موقت تشکیل شود، نه شورای سلطنت، یعنی در چند روزی که فاصله از ۲۵ مردادماه تا مراجعه به آرای عمومی وجود داشته، در آن چند روز به طور خلاصه یک حکومت موقتی وجود داشتهباشد و تصمیمات را یک شورای موقت بگیرد تا به اصطلاح خودشان رفراندوم به عمل آید و جمهوریت ایران به سراسر دنیا اعلام گردد. نتیجه اینکه این جمله شورای سلطنت هم برای فریب افکار بیخبران بوده و هیچ تردید ندارد، زیرا آنچه مسلم است این است که در خانه ۱۰۹ یک عده فضلا و دانشمندان و تحصیلکردهها و جهاندیدهها مذاکره میکردند. به طور قطع این چنین مردمانی لااقل مفهوم شورای سلطنت را درک کردهاند و این موضوع برای اینجانب به اندازهای روشن است که حتی عنوان آن را نیز غیر قابل بحث میدانم.
- میتینگ در خیابان کاخ
- دادستان: سومین موضوع اینکه نمیدانم آقای نریمان به خاطر دارند یا خیر، که در یکی از روزهای بین بیستوپنجم تا بیستوهشتم، میتینگی در مقابل منزل آقای مصدق برپا میشود. چون ایشان حضور داشتهاند، یا لااقل در خانه آقای مصدق بودهاند، آن را اطلاع دارند. اطلاعات خود را از لحاظ سخنپراکنیهای آن میتینگ و خواستههای به اصطلاح مردم، مردمی از قبیل کریمپور، در اختیار دادگاه بگذارند.
- یک مژده
- دادستان: نکتۀ دیگر اینکه اگر آقای نریمان به خاطر دارند، بیان فرمایند در یکی از همان روزها، روزی هنگام ظهر که از خانه آقای مصدق به اتفاق آقای دکتر شایگان بیرون میآیند، آقای دکتر شایگان، آقای نریمان و وجود ایشان را در محضر آقای مصدق به عنوان یک مژده به خبرنگاران جراید ابلاغ مینمایند و با خرسندی کامل قبل از اینکه توضیح دهند در خانه ۱۰۹ چه میگذشته، به خبرنگاران میگویند: باید بشارت دهم که آقای نریمان که مدتها از فراکسیون نهضت ملی کنار رفتهبودند، منت بر ما گذاشته که در این روزهایی که باید هر چه زودتر کار مملکت یکسره شود، با ما همکاری فرمایند. به هر جهت این مراتبی بود که اینجانب لازم دانستم در اثر جوابهای آقای نریمان به عرض دادگاه محترم برسانم و ذهن دادگاه محترم را بیش از پیش روشن کنم. دیگر عرضی ندارم.
- رئیس: آقای نریمان.
- پاسخ آقای نریمان
- نریمان: مطالبی که جناب آقای دادستان فرمودند، دو قسمتش بیاندازه مهم است و متأسفانه اطلاعات قضایی و حقوقی من آنقدر نیست که جواب ایشان را فیالمجلس عرض کنم.
- رئیس: در نظر داشتهباشید راجع به مشهودات و اطلاعات شما سؤال میشود.
- نریمان: بله، در مورد جواب ایشان است که متأسفانه باید عرض کنم که دو قسمت آن را نمیتوانم تأیید کنم متأسفانه و اگر توضیحات بنده کاملاً رسا نباشد و جواب فرمایشات ایشان را ندهم، این را نباید دلیل تلقی کرد که من آنها را قبول کردهام. راجع به نمایندگی، اگر اعضای فراکسیون سابق نهضت ملی همکاری میکردند با دولت وقت، این را بنده نمیتوانم دلیل اینکه آنها نماینده نبودند، تلقی بکنم. ممکن است ایشان در قسمتهایی با اشخاص اختلاف داشتهباشند، کما اینکه بنده خیلی اختلاف سلیقه داشتم، ولی رفتم و برای همکاری حاضر شدم. اگر انحلال مجلس را قبول بکنیم به وسیله رفراندوم شده میشود گفت هیچ کس نماینده نیست، ولی اگر قبول بکنیم و بگوییم کان لمیکن است، آن وقت نماینده کافی که مستعفی شدهاند مادام که استعفای آنها قطعی نشدهاست و تشریفات مربوطه درباره آن اجرا نشدهاست، در حال تعلیق است. راجع به شورای سلطنتی بنده عرض کردم راجع به سوابق این کار اطلاعاتی نداشتم، ولی مذاکراتی که در آن جلسه شد، برای بنده مفهومی را که جناب آقای دادستان تحصیل فرمودهاند، نداشت. شورای سلطنتی یعنی هیأتی که در غیاب پادشاه وظایف مربوطه را انجام دهند. ما قانونی تصور نمیکنیم راجع به این قسمت داشتهباشیم که اگر پادشاه به مسافرت رفت، چه باید بشود؟ حالا اگر اعضای شورا را اعلیحضرت همایونی فرصت نکردند تعیین بفرمایند، این دلیل این نیست که شورای سلطنتی که تشکیل شود، شورای سلطنتی نیست و شورای موقت است، ولی اشارهای که فرمودند این کارها مقدمهای برای جمهوری بود، این طور نبوده و آن روزها ابداً صحبتی در این زمینه و مقوله نبود و اگر بود، بنده در آن کار شرکت نمیکردم، چون بنده با جمهوریت ایران موافق نیستم، زیرا معتقدم سلطنت سنبل و نشانۀ ملی ما است. این عقیدۀ بنده است و چیزی که ملت ایران در آن اتفاق نظر دارند، احترام به مقام سلطنت است. ما محتاج به این اتحاد نظر هستیم، مخصوصاً در وضع حاضر، زیرا متأسفانه وضع ما طوری شده که مردم بتوانند وکیل خودشان را آزادانه انتخاب کنند و چون وکیل مردم کمتر به مجلس میرود و حال اگر هم بخواهند هر چهار سال یک مرتبه رئیس جمهور هم انتخاب کنند، با این وضع انتخابات معلوم نیست چگونه خواهدبود. راجع به میتینگ فرمودند که در نزدیک منزل ایشان بوده، بنده وقتی که از منزل ایشان بیرون آمدم کسی را ندیدم، ولی وقتی میرفتم مصادف شدم با یک جیپی که آقای دکتر صدیقی در آن بودند و گفتند: من رفتم افرادی را که در این نزدیکی اجتماع کردهبودند، متفرق کنم. خود بنده وقتی که از منزل بیرون آمدم، مصادف شدم با افرادی که گویا از نیروی سوم بودند که آنها مرا شناخته و دو نفر هم مرا روی دست بلند کردند، ولی من از آنها خواهش کردم که متفرق شوند. و اما راجع به فراکسیون نهضت ملی، بنده از فراکسیون مدتی بود استعفا دادهبودم و البته اگر اجازه بفرمایید دلیلش را عرض کنم، چون مربوط به این قضیه است. بنده معتقدم اگر نمایندگان مجلس شورای ملی مجتمع باشند و در فراکسیونها با هم کار کنند، به نفع مملکت است البته این اجتماع منافعی دارد، ولی در مقابل محرومیتهایی هم دارد. نماینده یک فراکسیون خود را تابع نظر اکثریت قرار میدهد و در واقع آزادی عمل را از دست میدهد، برای اینکه در مقابل بتواند خدمتهای دیگری انجام دهد. ولی وقتی آن خدمتها درست انجام نشد، یا منظور نمایندگان با عضویت فراکسیون به عمل نیامد، علت ندارد که آزادی عمل خود را از دست بدهند، یعنی مجبور باشند با لوایح و یا اموری یا موافقت یا مخالفت کنند، برخلاف نظر خودشان. بنده چون میل داشتم و عقیده داشتم فراکسیون باید در امور دولت نظارت بکند و لوایح دولت را با موافقت قبلی و مشورت فراکسیون تصویب شود، مخصوصاً درمورد اختیارات این منظور بنده چون تأمین نمیشد، این بود که بنده از فراکسیون استعفا دادم و خواستم آزادی عمل داشتهباشم که با لوایح نظر آزادانه داشتهباشم و با خوب موافقت کنم و با آنچه بد است مخالفت کنم و آزاد باشم در مجلس نسبت به کارهایی انتقاد بکنم و سؤالاتی هم از دولت کردم در صورتی که اگر عضو فراکسیون بودم، باید این کارها را نمیکردم. این سابقه استعفای بنده بود از فراکسیون. آن روزی که بنده را دعوت کردند، عنوانش این بود که به دعوت فراکسیون رفتهام، در صورتی که بنده روی دعوت شخص ایشان رفتم و اطلاع هم نداشتم که آقایان آنجا هستند. مدتی بود آقایان میگفتند من برگردم و من میگفتم دلایل بنده به جای خود باقی است. وقتی که استعفا دادیم، دیگر موضوع نداشت که بنده عضویت فراکسیون را قبول کنم و اتفاقاً در آن روز آقایان این موضوع را مطرح کردند. بنده در جواب عرض کردم گر چه حالا مجلسی نیست که فراکسیونی باشد و بنده با همه آقایان دوست هستم، معذلک با اختلاف سلیقهای که با آقایان داشتم و هنوز به جای خود باقی است، بنده اگر امروز ورود به این فراکسیون را قبول کنم، تصور خواهدشد که من برای انتخابات آینده و استفاده از موقعیت فراکسیون آمدهام و تمنا دارم عذر مرا بپذیرید. بنده نمیدانم آیا آقای دکتر شایگان اظهار مرا نشنیدند یا خواستند مرا در رو در بایستی بگذارند این اظهار را به خبرنگاران جراید کردند، در صورتی که بنده همان طور که عرض کردم و حالا هم میگویم، نمیتوانستم به جهات فوق در فراکسیون عضویت پیدا کنم. و اما اینکه فرمودید ایشان به مخبرین جراید مژدهای دادند که به عضویت بنده در فراکسیون نهضت ملی، عرض کردم این طور نبوده و سابقاً هم عرض کردم. و راجع به یکسره شدن کار مملکت هم بنده چیزی نشنیدم و نفهمیدم که کار مملکت را یکسره کردن یعنی چه؟ یعنی چه بکنیم؟ چکار میتوانستیم بکنیم؟ دیگر بنده عرضی ندارم.
- شورای سلطنتی
- رئیس: خواهش میکنم این توضیح را به دادگاه بدهید که چه مذاکراتی در جلسه روز ۲۷ به عمل آمد که برای جنابعالی این مفهوم را حاصل نمینمود که شورای سلطنت باید با تعیین شخص پادشاه باشد؟
- نریمان: در مذاکرات آن روز در این قسمت صحبتی نشد که نباید از طرف شخص پادشاه تعیین شود. ولی چون اعلیحضرت همایونی بدون اینکه شورای سلطنتی را تشکیل بدهند تشریف بردهبودند، این بود که گفتهشد راه دیگری برای شورای سلطنتی در نظر گرفتهشود. چون شورای سلطنتی از اسمش معلوم است.
- رئیس: چه شخصی اگر نظرتان هست بفرمایید این موضوع را مطرح نموده که چون اعلیحضرت همایونی مسافرت فرمودهاند، برای تعیین تکلیف مملکت باید شورای سلطنتی تشکیل دادهشود؟
- نریمان: آنچه به خاطر دارم خود جناب آقای مصدق این مطلب را عنوان کردند و بعد هم دیگران اظهاراتی کردند و عدهای تأیید کردند.
- در خیابان کاخ چه خبر بود؟
- رئیس: و اشاره فرمودید در قسمت شمالی خیابان کاخ منزل آقای محمد مصدق جمعیتی از نیروی سوم بودند که دو نفر آنها شما را شناختند و بلند کردند و شما به آنها توصیه کردید که این تظاهر صلاح نیست. ممکن است بفرمایید آیا از موضوع تجمع و تظاهر نیروی سوم اطلاع حاصل کردید که تشخیص بدهید ابراز آن صلاح نیست یا خیر؟
- نریمان: بنده وقتی که وارد خیابان شدم و به کوچه رسیدم، جمعیتی را دیدم با بیرق که میآمد به طرف خیابان کاخ و گویا مأمورین انتظامی مانع از آمدن آنها میشدند. چون جمع شدن مردم در آن روز در آن حوالی مصلحت نبود، به نظر بنده آمد کما اینکه دیدم آقای وزیر کشور را که رفتهبودند خواهش بکنند از دستجات دیگری که آنجا بودند که متفرق شوند. بنده هم فکر کردم مصلحت نیست و آنچه استنباط کردم این بود که میخواهند بر له مصدق تظاهراتی بکنند و بنده از آنها خواهش کردم متفرق شوند و گفتم مصلحت نیست که اینجا جمع شوند.
- رئیس: به نظر شما اتفاق تازهای رخ دادهبود که این جمعیت بر له آقای مصدق تظاهر کنند و موجبات آن چه بود؟
- نریمان: بنده این طور فکر کردم که آنها از شنیدن اخبار راجع به کودتا مطلع شدهاند و برای ابراز پشتیبانی از جناب آقای مصدق آنجا آمدهاند و این خبر موجب شدهاست که آنها برای تظاهراتی بیایند.
- رئیس: بنده دیگر عرضی ندارم و خیلی متشکرم.
- در این هنگام آقای نریمان پس از امضای اوراق صورتجلسه، تالار جلسه را ترک نمود و نیم ساعت بعد از ظهر جلسه ختم گردید و جلسه بعد به ساعت سه بعد از ظهر موکول شد.
- دنبالۀ جلسه ساعت سه و ربع بعد از ظهر تشکیل و پس از رسمیت جلسه، رئیس دادگاه اظهار نمود:
- رئیس: اکنون سؤالاتی از آقای محمد مصدق میشود.
- محمد مصدق: بله، بفرمایید.
- سؤال از آقای مصدق
- رئیس: چنانچه امروز صبح از اظهارات آقای نریمان استحضار حاصل کردید، بیان داشتند که احضار نامبرده در روزهای بیستوششم و بیستوهفتم از طرف شما، به منظور مذاکره در امر تشکیل شورای سلطنتی بوده، آیا اظهارات ایشان را تأیید مینمایید؟
- محمد مصدق: این مطالبی که آقای نریمان به عرض دادگاه رساندهاست، با عرایض من مخالفتی دارد؟ اگر مخالفتی دارد، تمنا میکنم با مطالب سابق بنده منطبق کنید، اگر مخالفت داشت، توضیحاتی عرض کنم، ولی اگر هر دو یکی بود، توضیحاتی لازم ندارد.
- رئیس: اگر اشتباه نکردهباشم، اظهارات سابق شما حکایت از این میکرد که ایشان را برای بررسی امور مالی و لوایح احضار نمودهبودید، در صورتی که ایشان اظهار میدارند برای مذاکره در اطراف تشکیل شورای سلطنتی بودهاست. البته اظهارات شما در اینجا ضبط است.
- محمد مصدق: چنانچه نظر محترم باشد، در جلسات قبل از بنده این طور سؤال فرمودند که: آقای نریمان برای چه در روزهای بیستوپنجم تا بیستوهشتم به منزل شما آمدهبودند، در صورتی که او از عضویت فراکسیون نهضت ملی استعفا داد؟ بنده عرض کردم آقای نریمان همیشه منزل من میآمدهاند و هر وقت لوایحی داشتیم مربوط به امور اقتصادی و مالی، ایشان منزل من میآمدهاند و مشورت میکردیم. این آمدن ایشان مربوط به روزهای بیستوپنجم تا بیستوهشتم، به هیچ وجه نبودهاست. روزهای بیستوپنجم تا بیستوهشتم کی فرصت داشت؟ کی فراغت داشت؟ کی حوصله داشت به لوایح مالی رسیدگی کند؟ ایشان همان طور که خودشان فرمودند، برای جریان روز آمدند. حال اگر عرایض بنده و آنچه ایشان گفتهاند مغایرت دارد، بفرمایید عرایض بنده را بخوانند تا بنده ببینم در کجا این اختلاف هست؟
- چرا به وزرا نگفتید؟
- رئیس: اولاً اگر نظر آقا باشد، ایشان اظهار داشتند که صبح ۲۶ مرداد یک رانندهای به منزل ایشان رفته و ایشان را از طرف شما احضار نمودهاست. حال فرض کنیم خود ایشان آمدهبودند، آیا معقول نبود به جای مشورت با ایشان راجع به تشکیل شورای سلطنت، به طوری که صریحاً در حضور خودتان اظهار داشتند که این عنوان در آن جلسه که عدهای از نمایندگان مستعفی مجلس و اعضای فراکسیون نهضت ملی بودهاند عنوان شده و مطرح گردیده این موضوع لامحاله با هیأت وزیران مطرح میشد نه با این آقایان؟
- محمد مصدق: بنده گفتههای ایشان را راجع به فرستادن اتومبیل تکذیب نمیکنم، ولی میخواهم عرض کنم من اتومبیل نفرستادهام، ممکن است نمایندگان مجلس که با ایشان شاید ارتباطشان کم بوده و میخواستهاند آن روز هم ایشان در منزل بنده باشند، اتومبیل فرستادهاند ایشان را دعوت کنند. حالا بر فرض که خود بنده فرستاده باشم، گناهی نیست که فرستادهام، اما راجع به مطلبی که فرمودید آیا بهتر نبود که راجع به شورای سلطنتی با هیأت وزیران مشورت بشود، لازم است به استحضار عالی برسانم که دولت اینجانب قبل از هر پیشنهادی به هیأت وزیران، اول با نمایندگان مجلس مشورت میکرد، زیرا اولاً اگر لایحهای بود، آنها باید قبلاً موافقت خودشان را بگویند و آنها بیشتر در جریان سیاست بودند. معمول دولت بنده این بود که هر وقت میخواستیم روی کاری اقدام کنیم، با اشخاصی که صاحب نظر بودند مذاکره میشد، چنانچه مطلب به جایی میرسید و محتاج به اقدام میشد، به هیأت وزیران میرفت، البته هیأت وزیران هم رسیدگی میکردند، چنانچه موافقت میشد، تصویب نامه صادر میگردید و اگر نمیشد، اصلاح میکردند و یا به کلی اقدام در آن امر را صلاح نمیدانستند. در آن جلسه که آقایان آمدند، هر کسی یک حرف زد. چون توضیحات خوب نبود و انتظار میرفت که اخلال بشود، مذاکرات در آن روز شد، ولی بنده این را گویا تا به حال یکی، دو جلسه عرض کردم که ما هیچ تصمیم به هیچ وجه نگرفتیم تا اینکه روز سهشنبه عصر دعوت از هیأت وزیران بشود آن روز هم به واسطه وعده به آقای سفیر امریکا، جلسه فوقالعاده تشکیل نشد و روز چهارشنبه که میخواستیم در هیأت وزیران مطرح شود و آنجا تصمیمی که مقتضی باشد اتخاذ شود، که آن وقایع روی داد. بنده باز عرض میکنم که همین طور که به استحضار رسانیدم که هیأت وزیران اگر صلاح میدانند، تلگراف کنند، اگر صلاح میدانند هیأتی بروند، اول با اعلیحضرت تماس گرفتهشود، اگر با ایشان قضیه حل شد، موافقت فرمودند حل شدهبود، اگر حل نشد، آن وقت در هیأت وزیران مطرح شود و نسبت به شورای سلطنتی هر چه هیأت وزیران تصمیم میگرفتند، همان اجرا میشد. روی همین اصل قرار شد تلگرافاتی مخابره شود به شهرستانها که مأمورین وزارت کشور تعویض شوند تا اگر تصمیمی اخذ شد، به واسطۀ طول زمان به مشکلاتی منجر نشود.
- شایسته نبود خودم عرض کنم
- رئیس: با علاقهای که نسبت به جلوگیری از حوادث و تعیین تکلیف مردم از مفاهیم گفتههای شما درک میشود، آیا شایستهتر این نبود که به جای مشورت با افراد غیر مسئول لامحاله فوراً از خود اعلیحضرت همایون شاهنشاهی کسب تکلیف مینمودید که شاید راه قانونی هم غیر از این نبودهاست و نیست، زیرا مبین شورای سلطنتی فقط اختصاص به شخص شاهنشاه دارد، نه با نظر کمیسیونی و افراد غیر مسئول.
- محمد مصدق: در یکی از جلسات به عرض دادگاه رسانیدم که به وسیله آقای امینی یا نفر دیگری که ارتباط با دربار داشت، در اصالت دستخط نظر بخواهم، بعد فکر کردم که اگر گفتند دستخط صحیح است و من به واسطه عدم نفوذ امر را اجرا نکردم، رشته بیشتر گسیخته میشود. وقتی که اعلیحضرت مرا عزل کردهباشند، دیگر شایسته نبود که شخص من مستقیماً عرایضی بکنم. این بود نظرم بر این قرار گرفت که دستخط را در هیأت وزیران مطرح بکنم و هیأت وزیران هر چه را صلاح دانست، یکی از دو، سه طریقی که عرض کردم، اقدام بکند، زیرا ما که نمیدانستیم اعلیحضرت تشریف میآورند. چون آن طوری که اعلیحضرت تشریف بردند و اعلامیهای صادر نفرمودند، بر کسی معلوم نبود که حتماً تشریف میآورند. اگر هیأت وزیران عریضه تلگرافی عرض میکرد و هیچ جواب نمیدادند و توجه نمیفرمودند، آیا آن وقت میشد، ریاست محترم دادگاه، که دولت هیچ اقدامی نکند؟ در اینجا جایی بود که دولت مجبور بود به یک صورتی این کار را حل بکند. اگر تلگراف میشد و اعلیحضرت تشریف میآوردند، قضیه حل بود. اگر شورای سلطنتی معین میکردند، قضیه تمام بود، ولی اگر دولت تلگراف میکرد و جواب نمیشنید، آن وقت تکلیف چه بود؟ اگر خود جنابعالی بودید، لابد تصمیمی اتخاذ میکردید. این نظر بنده بود که اگر از طرف اعلیحضرت جوابی نرسد، آن وقت یک شورای سلطنتی تشکیل شود تا اعلیحضرت شاهنشاهی در تصمیمی که اتخاذ فرمودهاند، تجدید نظر کنند و راهی جز این به نظر من نمیآمد.
- چرا به فکر ارتباط نبودید؟
- رئیس: آیا تصور نمینمایید که منطقیتر این بود که به جای اینکه در اطراف فرضیات منفی در مقابل امر قطعی که عبارت از فرمان عزل شما از نخست وزیری بوده و فقط در اصالت یا نفوذ آن تردید داشتید اقدام به کسب اطلاع از اصالت آن و حتی مشاوره در اطراف نافذ بودن آن با مشاورین خود مینمودید، تا آنکه به جای همه اینها مشورت در اطراف موضوعی که نه کار دولت و نه اشخاص غیر مسئول بود (برای شورای سلطنتی) به عمل میآورید و همچنین چنانچه گفتید از آقای امینی یا هیأت دولت برای این کار در نظر داشتید استفاده نمایید. آقای امینی را که (محمد مصدق: قبلاً عرض کردم آقا) در همان روز زندانی کردهبودید و هیأت دولت را هم که عملاً در آن سه روز به هیچ وجه در جریان واقعات نگذاشتهاید. ممکن است این توضیحات را برای روشن شدن ذهن دادگاه سریعتر بدهید؟
- محمد مصدق: راجع به اصالت، این مسئله را اگر من عنوان کردم، از نظر مصالح شخص اعلیحضرت بودهاست، ولی راجع به عدم نفوذ دستخط تردید نداشتم که اگر این دستخط اصالت هم داشت، نافذ نبود. من اگر بالای دار بروم، قبول نمیکنم که در مملکت مشروطه پادشاهی نخست وزیر را عزل کند و چنانچه دادگاه در این مطلب تردید داشتهباشد، من حاضرم که از چند مملکت مشروطه سند بیاورم که در هیچ مملکت مشروطهای شاه دولت را نمیتواند عزل کند. در اینجا گمان میکنم که از عقیده شخص من راجع به عدم نفوذ این دستخط دادرسان محترم کاملاً روشن شدهاند. و اما اینکه فرمودید چرا با هیأت دولت مشورت نشد، من عرض میکنم که میخواستم مشورت بکنم، مخالف مشورت نبودم. فقط در این یک - دو روز فاصله بود چون من میخواستم جلسه را سهشنبه دعوت کنم، ولی نشد و چهارشنبه هم این اتفاق افتاد و این قضیه روشن است و چرا من این دستخط را ساعت اول نبردم در هیأت دولت، باز آنچه را سابق عرض کردم، عرض میکنم. اگر دستخط میرفت در هیأت دولت و آنجا من میگفتم این دستخط را اجرا نمیکنم، من که مأمور هیأت دولت نبودم، هیأت دولت تابع من بود، زیرا یک نخست وزیری وقتی که استعفا کرد، دولت به خودی خود از بین میرود. وزرا تابع نخست وزیرند. در بقای خودشان وقتی که نخست وزیر رفت، دولت هم از بین میرود. من فکر کردم اگر دستخط را ببرم در هیأت وزیران و بگویم این دستخط اگر اصالت هم داشتهباشد، من اجرا نمیکنم، این حرف شایع میشود، زیرا مطالب هیأت وزرا صورتجلسه دارد. دوازده نفر وزیر هستند. واقعاً عرض میکنم به کرّات میشد در هیأت وزرا صحبتی میکردم که به هیچ کس نگفتهبودیم، ولی فردا در جراید نوشته شدهبود. این بود که بنده گفتم باید فکر کرد و از روی مطالعه من خودم لااقل مصمم بشوم، آن وقت ببرم در هیأت وزیران تا آنها اقدام بکنند به شرحی که گذشت.
- قانون اساسی ما صراحت دارد
- رئیس: اولاً اینکه اظهار نمودید از هر مملکت مشروطه دیگر سند برای عدم نفوذ فرمان طلب کنید و ثابت نمایید، تصور میکنم قانون اساسی هر کشور اختصاص به همان کشور دارد و تا حدود قانون اساسی کشور ایران این اظهار از آقای محمد مصدق، دکتر حقوق، شایسته نبود. اینکه اظهار داشتید دولت تابع من بودهاست، (محمد مصدق: در بقا و دوامش) در بقا و دوامش، صحیح است، ولی در انجام امور و اجرای دستورات اشتراک مسئولیت هم دارد. ثالثاً شما به منطق و دلایل خود ایمان داشتید، راجع به عدم نفوذ این دستخط هم مانعی نبود، هیأت دولت را متیقن میکردید که صدور چنین دستخطی سبب عزل ما نمیتواند بشود. اقلاً دولت هم میتوانست در اعلامیهها و دستوراتی که به نام دولت، ولی بدون اطلاع آن صادر مینمودید، آگاه باشد. رابعاً چه مانعی داشت همین منطق و نظریه خود را بدون کتمان دستخط در معرض اطلاع هیأت دولت و مردم قرار داده و تصمیم قاطع با نظر مردم و دولت اتخاذ میکردید، نه اینکه از تمام استدلالات خود این طور نمایش داده و ثابت کنید که تصمیم و نظر شما فقط این بوده که قبل از کسب اطلاع از چگونگی دستخط یا استدلال از نافذ بودن آن، عملیاتی را اقدام نکنید که منتهی به جریانات خونین و ناگواری گردد، منظور این است که آیا از تمام اظهارات آقا غیر از این مفهوم میشود که جز از عدم وجه به اصالت دستخط و نافذ بودن آن همه اقدامات خلاف قانون به عمل آمدهباشد.
- محمد مصدق: در جواب سؤال اول عرض میکنم از من شایسته است که آن کاری که برخلاف قانون اساسی میشود، تذکر بدهم. بنده تمام اصول قانون اساسی را در اینجا قرائت کردم. اصل ۴۴ میگوید: "شخص پادشاه از مسئولیت مبرا است و وزرای دولت در هر گونه امور مسئول مجلسین هستند." اصل ۴۵ میگوید: "کلیۀ قوانین و دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجرا میشود که به امضای وزیر مسئول رسیدهباشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان و دستخط همان وزیر است."
- رئیس: اصل ۴۶ را هم که ذیل همین دو ماده است، بخوانید.
- محمد مصدق: اصل ۴۶ هم میگوید: "عزل و نصب وزرا به موجب فرمان همایون پادشاه است." یعنی وقتی که مجلس شورای ملی رأی تمایل داد، به موجب فرمان پادشاه آن وزیر، وزیر میشود.
- همین یک ماده تفسیر دارد؟
- رئیس: یعنی این ماده تفسیر دارد، ولی مواد دیگری خیر؟ (خنده حضار)
- محمد مصدق: برای عزل وزرا دو علت پیدا میشود؛ یعنی یا مجلس او را استیضاح میکند یا رأی عدم اعتماد به او میدهد.
- رئیس: قانون اساسی چه میگوید؟
- محمد مصدق: همین را که عرض میکنم. بسیار خوب است که بحث میفرمایید تا موضوع روشن شود.
- رئیس: همان ۴۶ که الان قرائت فرمودید.
- محمد مصدق: بحث میکنیم در آنها.
- رئیس: خیر، ما بحثی نداریم.
- محمد مصدق: بسیار خوب قربان ملاحظه میفرمایید در مقررات راجع به حقوق سلطنت یک اصل پیدا نمیشود، که وزیر در مقابل شاه مسئول باشد، هیچ نیست هیچ، بنده تمام اصول قانون اساسی را به آقا عرض کردم. حالا آقا متقاعد نمیشوید، خوب نشوید. بنده چه تقصیری دارم؟ بنده زورم کجاست که آقا را متقاعد کنم.
- رئیس: همه این مواد قانون اساسی که شما میفرمایید صحیح، اما اصل ۴۶ هم هست.
- محمد مصدق: این ماده ۴۶ عین آن در قانون اساسی بلژیک است. عین آن بدون کم و زیاد آنجا هم هست. این قانون اساسی بلژیک الان در اتاق بنده هست، بفرستید بیاورند. ملاحظه فرمایید که عین این ماده ۴۶ آنجا هست که ...
- رئیس: خواهش میکنم از موضوع خارج نشوید.
- محمد مصدق: حالا که من میخواهم توضیح بدهم میفرمایید: از موضوع خارج نشوید.
- رئیس: آخر شما میفرمایید شایستگی آن را دارید.
- محمد مصدق: بله دارم.
- رئیس: که در اطراف قانون اساسی تفسیر کنید.
- محمد مصدق: نه آقا نه، من حرفم را باید در این دادگاه بزنم. من، محمد مصدق، شایسته هستم که آنچه برخلاف قانون اساسی میشود، عرض بکنم. جرأت این کار را دارم و به هیچ چیز غیر از صلاح مملکت عقیده ندارم و تا نفس آخر در خدمت به وطن عزیزم میکوشم و حاضرم ...
- رئیس: دیگر از موضوع خارج شدید.
- محمد مصدق: دیدید آقا تا ما میآییم دو کلمه حرف بزنیم، میگویید: از موضوع خارج شدید. بسیار خوب میروم در موضوع دوم که مسئولیت مشترک وزرا است. مسئولیت مشترک وزرا در مقابل مجلس است و این مسئولیت سیاسی است، یعنی اگر یک وزیری یا نخست وزیری در مجلس کاری کردهبود که رأی عدم اعتماد به او دادند، همه با هم میروند، یعنی اگر وزیری کار بدی کرد، این وزرای کابینه همه با هم میروند، ولی در مسئولیت غیر سیاسی هر وزیری در کار خودش مسئول است نه در کار دیگری.
- یک توضیح کوچک بدهید
- رئیس: بنده یک توضیح کوچکی میخواهم، آن اصلی که قرائت فرمودید که وزیران در مقابل مجلس مسئول هستند، عیناً شبیه این نیست که اگر با منطقِ آقا وارد بحث شویم، بگوییم پس نخست وزیر هم حق عزل و نصب وزرا را ندارد. (محمد مصدق: ندارد) در قانون هم ننوشتهاند که نخست وزیر حق عزل و نصب وزرا را دارد و اما اصل ۴۶ ...
- محمد مصدق: بسیار خوب الان این نکته را عرض میکنم، چون قضیه خیلی ساده است.
- رئیس: چون از موضوع ما خارج است، تمنا میکنم جوابی بفرمایید.
- محمد مصدق: بنده خیلی تشکر میکنم که آقا عذر بنده را پذیرفتند، خیلی تشکر میکنم. اما اینکه بنده عرض کردم، عرض کردم که اصلاً حضرت آقای رئیس دادگاه توجه بفرمایید که مشروطیت اصل مسلمش این است که شاه نمیتواند نخست وزیر را عزل کند. این استبداد است. این همان استبداد است که شاه میتوانست صدراعظم را عزل کند و نصب کند. در مشروطیت اگر شاه بگوید من وزیر عزل میکنم، من وزیر نصب میکنم، من هر چه بخواهم میکنم، به خدا قسم این مشروطه نیست.
- رئیس: از حدود قانون اساسی منحرف نشوید.
- محمد مصدق: چشم، چشم، چشم قربان.
- رئیس: بفرمایید.
- دو روز مطالعه میکردم
- محمد مصدق: فرمودید چه مانعی داشت که بنده دستخط را همان ساعت اول نبردم در هیأت وزرا، در قانون مجازات برای اعمال مثبته مجازات هست، یعنی اگر یک کاری یک کسی بکند که برخلاف قانون کردهباشد، مجازات دارد، ولی برای نکردن یک کاری، برای اینکه کسی کاری را نکردهباشد، این را میگویند کسی جرمی به واسطۀ عدم ارتکاب کاری بکند. اینجا فقط یک مثال بیشتر ندارد و آن این است که مثلاً یک قیّمی، یک پرستاری، یک طفلی را که باید پرستاری کند، پرستاری نکند. اگر طفل از بین برود، این یک عملی را نکردهاست، ولی امتناع از آن عمل موجب جرم آن پرستار میشود، فقط ما در مسائل جزایی همین یک مسئله را داریم. بنده عرض میکنم در کجا شما یک مادهای پیدا میکنید که اگر یک نخست وزیری دو روز بخواهد برای یک عملی فکر بکند و تصمیم خلاف حقیقت نگیرد، نخستوزیر را حتماً میتوانید به جرم قلمداد کنید؟ اگر در قوانین ما چنین مادهای هست، آن وقت آقای رئیس محترم دادگاه این عمل اقناعی من را باید با آن ماده تطبیق بفرمایند و من را آن وقت بر طبق آن قانون مجازات کنند. حالا بنده عرض میکنم دو روز بنده خواستم فکر بکنم، دو روز خواستم مطالعه بکنم، برای این مطالعه و تأخیر در قانون که چیزی ندارد، اگر دارد، بنده مطیع امر قانون هستم. پس حالا که در قانون چیزی ندارید، باید تحقیقات بکنید ببینید که من در این دو روز چه عملی مرتکب شدهام که مشمول ماده ۳۱۷ قانون کیفر ارتش و محکوم به اعدام شوم؟ باید یک مردی برای خوشایند بعضی جاها اینجا حرفی بزند و شما ... (زنگ رئیس)
- رئیس: از موضوع خارج نشوید.
- محمد مصدق: چشم، به چشم. باز از موضوع خارج شدیم! (خنده حضار)
- رئیس: دادگاه آقای محمد مصدق، نخست وزیر، را دادرسی نمیکند، دادگاه آقای محمد مصدق را طبق رسید خودشان از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد که فرمان اعلیحضرت همایونی را دریافت داشته و اصل ۴۶ قانون اساسی را ندیده گرفته، به اقداماتی مبادرت کرده، (محمد مصدق: چی بوده؟) تلگراف به سفرا کرده که با شاه تماس نگیرند، اجازه دادن میتینگ دادهاند و برخلاف سلطنت مشروطه سخنرانی کردهاند، عناصر مخالف با تاج و تخت و سلطنت را وادار به تظاهر کرده، دادگاه بنا به ادعای دادستان تحقیق میکند ببیند این همان آقای محمد مصدق است یا کسی دیگر، پس بنابراین از این موضوع هم بگذریم چون نه دادگاه، نه آقا، هیچ کدام صلاحیت تفسیر قانون اساسی را طبق نظر خودمان نداریم.
- محمد مصدق: پس دیگر به بنده اجازه نمیدهید صحبت کنم؟
- رئیس: اگر مطلبی در حدود موضوع باشد، چرا.
- محمد مصدق: آقا حضرتعالی یک دادگاهی تشکیل دادهاید.
- رئیس: قانون تشکیل داده.
- محمد مصدق: خوب، بله، بنده چه کار دارم که قانون تشکیل داده یا نداده. چه بفرمایید، چه نفرمایید، بنده منتظر حکم شما هستم. شما مرا اعدام کنید. آن اعدام شما برای من بزرگترین افتخار است.
- رئیس: معلوم نیست که ما حکم محکومیت بدهیم.
- محمد مصدق: نخیر، نخیر، من مطیع دادگاهم.
- رئیس: دادگاه هم مطیع قانون است.
- محمد مصدق: خدا انشاءالله سلامتتان بدارد که این قدر حمایت از قانون میکنید. (خنده حضار)
- رئیس: ده دقیقه تنفس دادهمیشود.
- ساعت چهار و سهربع جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
- بعد از تنفس
- مقارن ساعت پنج بعد از ظهر مجدداً جلسه دادگاه تشکیل شد و پس از اعلام رسمیت جلسه، دادستان اجازه صحبت خواست.
- رئیس: بفرمایید.
- اظهارات دادستان
- دادستان: با نهایت احترام، به عرض دادگاه محترم میرساند، شاید هفته گذشته بود که جناب آقای مصدق در این دادگاه فرمودند: "اعتصاب غذا میکنم." صبح روز بعد اینجانب خدمتشان شرفیاب شدم، پس از التماسهایی که کردم، حتی روی مبارکشان را بوسیدم و عرضم این بود که حتیالمقدور کمتر پاسخ بیانات ایشان را بدهم، ولی ملاحظه میشود که آقای مصدق اساساً راحت هستند. مباحثی را پیش میکشند که وظیفه دادستان دادگاه است به منظور اینکه کوچکترین نکته ابهامی باقی نماند، در پاسخ فرمایشات ایشان نظر خود را به دادگاه عرض میدارم. اینجانب قصد ندارم که به عقب رجعت کنم و آنچه را که گفتهام تکرار کنم. در موقع بیان کیفرخواست، آقای مصدق به اینجانب تحمیل نمودند که ساعات زیادی وقت دادگاه را بگیرم و روی اصول قانون اساسی عرایضی به عرض برسانم. بیاناات امروز آقای مصدق از یک جهت مرا متأثر میکند که چگونه یک فرد ایرانی که مدتها زمام امور این کشور را در دست داشته، چنین بیاناتی میکند و از طرف دیگر خوشوقت میشوم که آقای مصدق به زبان فارسیِ صریحِ خود، با دو لب خود در دادگاه میگویند یاغی هستم و میگویند بنا به فکر من حکومت ایران باید حکومت استبدادی باشد، این آقا در همین دادگاه در چند دقیقه قبل چنین فرمودند که در هیچ مملکت مشروطهای پادشاه حق ندارد نخست وزیر را معزول کند و فرمودند دولت اینجانب، یعنی هیأت وزیران من، جسارت این را باید داشتهباشند که در امورات نخست وزیر، از جمله فرمان عزل اظهار نظر کند و فرمودند اگر دادگاه اجازه دهد، از ممالک مشروطه سند بیاورند که پادشاهان ممالک مشروطه حق عزل و نصب وزرا را ندارند و بالاخره اصول قانون اساسی مشروطیت ایران را نطق فرمودند. اینجانب به عرض میرساند خودمان را در وضع روز میگذاریم. مصدق نخست وزیر است، وزرای او خود میگوید: باید عبد و عبید من باشند. مصدق نخست وزیر مجلس را کوبیده است، یعنی روز ۲۵ مرداد خود اعلامیه انحلال مجلس را صادر کردهاست، پادشاه هم حق چون و چرا ندارد، آیا چنین رویهای رویۀ صدراعظم حکومت استبدادی هست یا خیر؟
- این مرد چه میگوید؟
- دادستان: اینجانب متحیرم که این مرد چه میگوید و همان کلامی که یک روز گفتم باید تکرار کنم، زدهاست به سیم آخر. از این آقا بنده سؤال نمیکنم که اساساً در ممالک دیگر چه میکنند. به کشور ایران چه مربوط است، در کشور امریکا هر ایالتش قانون خاص دارد، کشور بلژیک قانون اساسی خاص دارد، کشور انگلستان که خودش معترف است قانون اساسی مدون ندارد. آنچه که ثابت و مسلم است این است که کشور ایران دارای قانون اساسی است و آنچه که ثابت است، این است که اصل ۴۶ قانون متمم اساسی ایران صریح است که عزل و نصب وزیران به فرمان همایون پادشاه است و آنچه بدون تردید است، این است که آقای مصدق با دفاع و طرز فکری که دارند، دفاع و فکر ایشان دفاع و فکر استبدادی است.
- تقاضای عزل قوامالسلطنه
- دادستان: باز عرض میکنم نمیخواهم وارد سابقه شوم، در همان اوضاع سیام تیر که این آقای مصدق زیاد تکیه به آن روز میکند، دکتر شایگان و چند نفر همفکران او که آقای مصدق به آنان ایمان دارد، حضور اعلیحضرت همایون شاهنشاهی در همان روز سیام تیر نیز شرفیاب شدند و استدعا کردند اعلیحضرت همایونی به استناد اصل ۴۶ متمم قانون اساسی، فرمان عزل قوامالسلطنه را صادر فرمایند. شاید اینجانب زیاد دور رفتم. مهندس رضوی تحت تعقیب دادستانی ارتش است. او در تحقیقات میگوید: "روز ۲۸ مردادماه فرمان عزل مصدق را دیدم" و میگوید: "اگر این مرد زودتر این فرمان را به من نشان دادهبود، به او میگفتم که چاره منحصر به فرد تو این است که دیگر نخست وزیر نیستی." وزاری مصدق را در این دادگاه احضار فرمودید، ملاحظه میفرمایید که آنها چه میگویند. فردفرد آنها میگویند در تحقیقات گفتهاند که: "اگر فرمان عزل را ارائه دادهبود، ما میدانستیم دیگر وزیر نیستیم"، ولی مصدق در این دادگاه صریحاً میگوید: "روز ۲۵ مردادماه فرمان عزل را نافذ نمیدانستم، حال هم نمیدانم، هر کاری هم که میخواهید بکنید" و در همین دادگاه گفت: "فرمانده کل قوا من بودم" یعنی گفت: "فرمانده کل قوا، وزیر دفاع ملی است." به ناچار باید بگویم که اگر این آقای مصدق به هدف خود رسیدهبود، از این کشور اثری باقی نماندهبود. دادرسان محترم توجه فرمایند همین موضوع فرماندهی کل قوا چگونه در زمانی این کشور را نجات داد، این زمان، زمان غائله پیشهوری بود، اگر به خاطر بیاورید عدهای از افسران ارتش فراری شده به آذربایجان رفتند، پیشهوری زمانی به تهران آمد، به اعلیحضرت همایون شاهنشاهی پیشنهاد کرد که آن افسران فراری را با یک درجه بالاتر، (رئیس: به هیأت دولت پیشنهاد کرد، نه به اعلیحضرت) به امتیازات نظامیشان رسمیت دهند. این پیشنهاد در آن روز مورد مذاکره هیأت وزیران قرار گرفت. شاید بنا بر اوضاع و احوال روز که از روی طرز فکر آقای مصدق قوه مجریه تمکین میکرد، تنها مقامی که نه تنها به این موضوع روی موافق نشان نداد، بلکه صریحاً اظهار داشت: "به هیچ وجه حاضر به شنیدن این پیشنهاد نیستم، ولو اینکه از تمام حقوق سلطنت و فرماندهی صرفنظر کنم"، مقام سلطنت و فرماندهی کل قوا بود. گناه غیر قابل قبول محمد مصدق از ساعت یک صبح روز ۲۵ مردادماه به بعد این است که صریح میگوید: "مقام سلطنت حق عزل نخست وزیر را ندارد" و صریح میگوید: "فرماندهی کل قوا به عهدۀ وزیر دفاع ملی است". آقای مصدق با این دفاع و با این طرز فکر یاغی شد. چند دقیقه پیش خود را یک مجتهد امور جزایی دانست و گفت در قوانین جزایی عمل منفی مجازات ندارد و تعجب کرد که چه عملی انجام دادهاست که عملش منطبق با ماده ۳۱۷ قانون دادرسی میشود. این مرد مستبد اعمال چهار روز را بسیار نادیده میگیرد. عملی انجام نداده، جز اینکه تمام مقدمات اینکه یا خود شاه شود یا رئیس جمهور فراهم کردهبود و اوضاعی به راه انداختهبود که اساساً حاجت به مدرک ندارد. فرمان عزل را نادیده گرفت و میگوید هر کس روی اصول قانون اساسی بحث کند، نمیفهمد و تنها فردی که فهیم این عمل و صلاحیت دارد، شخص او است که اصلی از اصول قانون اساسی را زیر پا گذاشته، مجلس را منحل کرد، مجسمهها را فرو ریخت، میتینگ راه انداخت، روزنامهها را وادار کرد اعلام جمهوریت کنند، دستور داد استانداران برای رفراندوم ثانوی حاضر باشند، افراد بیشماری را در چهار روز به بند انداخت و حتی به رسم عهد استبداد برای دستگیری تیمسار سپهبد زاهدی جایزه تعیین کرد؛ اعلان کرد هر کس ایشان را دستگیر کند، دههزار تومان پاداش میگیرد، نمایندگانی از مجلس زندانی نمود، به بشیر فرهمند دستور داد سرود شاهنشاهی را از برنامه رادیویی حذف کند، دستور داد تلگراف کنند که سفرای ایران حضور شاهنشاه نروند و بالاخره با وجود همۀ این کارها، همۀ این کارها را یک کلمه برنداز مینماید که تازه داشته مطالعه میکرده که چگونه با اعلیحضرت تماس بگیرد و از اعلیحضرت سؤال نماید که آیا تشریف میآورید یا خیر؟ به خدا قسم اینجانب متحیرم که این مرد چه میگوید. هر اندازه که فکر میکنم، به تحیر و تعجبم افزوده میشود. یک مردی که حتی دستور میدهد نام شاهنشاه را در سربازخانهها از دعای صبحگاه و شامگاه حذف کنند و صریحاً دستور میدهد که در ارتش اعلام شود: "شاه فراری است"، با کمال بیپروایی در این دادگاه از یک طرف خود را چاکر و ارادتمند نسبت به مقام سلطنت وانمود میسازد و از طرف دیگر یک باره روح طغیانش به جوش میآید و میگوید: "اگر مرا به دار بزنید، قانون اساسی را قبول ندارم" این مرد در همین فروردین ۳۲ بود که برخلاف تمام سنن باستانی ایران حتی دریغ کرد که در روز نوروز از لحاظ نزاکت و ادب هم که شده، حضور شاهنشاه شرفیاب شود.
- تقاضای رأی اعدام
- دادستان: عرض کردم اینجانب قصد ندارم سابقه بیان کنم، ولی خدا را گواه میگیرم که هر چه فکر میکنم، میبینم که این مرد مستحق اعدام است و با ایمان راسخ تقاضا میکنم رأی اعدام او صادر گردد، زیرا تصور میکنم در تاریخ جنایات سابقه ندارد که متهمی با این سرسختی بیاناتی نماید. تاریخ جنایات متهمین گوناگونی را نشان میدهد، ولی تصور میکنم چنین متهمی نظیر نداشتهباشد. این مرد چون روانشناس است، با وجود اینکه در این دادگاه روح طغیان او گاهی اوقات سرکشی میکند، در اکثر موارد بیاناتی میکند که از عطوفت و مهر شاهنشاه بهرهمند گردد. خدا را شاهد میگیرم وقتی این بیانات را مینماید، نور امیدی در قلب من روشن میشود و تصور میکنم در آن لحظه به سیئات اعمالش پی بردهاست، ولی متأسفانه چند ساعت و دقیقهای نمیگذرد که ملاحظه میکنم باز هم سرسختی میکند. به عرض دادگاه محترم میرسانم که تمام این اشخاصی را که احضار فرمودید، قلباً دل پر خونی از این شخص دارند و موظف هستم که در مقام دادستانی به عرض برسانم که گناه تمام این اشخاص به عهدۀ این محمد مصدق است. صریحاً به عرض میرسانم تیمسار سرتیپ ریاحی را این شخص وادار کرد که چنان تلگرافاتی بنماید. این وزرای پیر و جوان را این شخص به بدبختی انداختهاست. بنده آنچه که دقت کردهام، این شخص با چند نفری در اتاقی را بر روی خود بسته، نقشه میکشیده و طرح میریخته که در آن چهار روز هر چه زودتر اساس سلطنت را واژگون کند، حکومت مشروطه ایران را به هم ریزد، همین امروز صبح عرض کردم که این مرد برای عوامفریبی، برای ظاهرسازی، چند نفر پیر و جوان، معمم و غیر معمم را در روز ۲۷ مردادماه در خانه خود جمع کرد، عنوان مطالعه تشکیل شورای سلطنتی بود. صبح عرض کردم شورای سلطنتی مفهوم معینی دارد، تردید ندارم که این مرد با دو، سه نفر دیگر طرح جمهوریت میریختند، ولی لغت فریبنده شورای سلطنت را به دهانها انداختند و حتی کسانی که در آنجا مطالعه شورای سلطنتی میکردند، اشخاصی هستند که آنها هم فریب خورده بودند و اغفال شدهبودند. همین فرمان عزل را تردید ندارم به چه اشخاصی نشان ندادهاست، تردید ندارم که حسین فاطمی را میداند کجا فرستادهاست، تردید ندارم همین حسین فاطمی از آن اشخاصی بودهاست که آناً فرمان عزل را دیده و یعنی دو، سه نفر دیگر هم دیدهاند، ولی این مرد، مثلاً دکتر ملکی، وزیر بهداری را که برای آن وزیر ارزش یک پیشخدمت هم قائل نمیشد، او را میآورد که هیأت وزیران است، ولی ملاحظه فرمودید که او و امثال او چه میکنند. این بیچارهها و عجزهها در اتاقی بودند و به اصطلاح تصویبنامه صادر میکردند و در روز ۲۷ مرداد امور شیلات را بررسی میکردند، چایی میخوردند و سیگار میکشیدند این مرد در اتاق مجاور با دو، سه تن از اعوان و انصارش طرح جمهوریت میریخت.
- دو دل بود
- دادستان: عرض کردم در یکی از جلسات که اگر در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد امان داد برای این بود که دو دل بود که شاه شود یا رئیس جمهور. به یک دل میگفت اگر شاه شوم، حُسنش این است که آقازادگانم بعداً شاه میشوند، ولی عیبش اینکه نسل معاصر میداند که بارها گفتهام شاه تشریفاتی است. به یک دل میگفت اگر رئیس جمهور شوم، آخر عمری عنوانی پیدا میکنم، ولی عیبش این است که از بس گفتهام نخست وزیر همه کاره است، دیگر نمیتوانم باز هم بگویم همه کارهام. این دودلیها بود که چند روزی مجال داد، و الا همان ساعت یک صبح ۲۵ مردادماه کار این مملکت را یکسره کردهبود. مگر صاف و صریح نمیگوید که مجسمه را فروریختم، منتهی این است که از بس ما این حرفها را شنیدهایم، اهمیتش از بین رفتهاست. برداشتن مجسمهها، یعنی اعلام انقراض سلطنت، هیچ مفهوم دیگری ندارد. برپا کردن آن میتینگ کذایی، هیچ معنایی نداشت جز اعلام جمهوریت. گذاردن آن فیلم در برنامه رادیو و قرائت سه شماره روزنامه باختر امروز با آن عباراتی که هر سه شماره ضبط پرونده است، هیچ مفهومی ندارد، جز اینکه مصدق اعلام صریح کرد که دیگر اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی در کار نیست. به هر جهت اینجانب موظف هستم که به عرض دادگاه برسانم دیگر به نظر اینجانب بحث در اینکه فرمان را اصیل میدانست یا خیر، کوچکترین ثمری ندارد، زیرا این مرد میگوید: "اساساً فرمان را مآخذ نمیدانستم" یعنی قبول ندارم و نداشتم. اینجانب تصور میکنم با تحقیقاتی که از وزیرانی چند و اشخاص دیگر به عمل آمد، با توضیحات آقای مصدق در همین دادگاه، دادگاه محترم میتواند کمکم حقایق را روشن شده بدانند. عرض میکنم این وضعیت موجب تأخیر تکلیف متهم دیگر شدهاست. آقای مصدق در این دادگاه قسم خورد که: "دیگر حرفی نمیزنم، تجدید نظر هم نمیخواهم. فرجام هم نمیخواهم" (محمد مصدق: قسم نخوردم) ولی بعداً در این دادگاه گفت: "ای آقا، من بیکارم. عوض اینکه در آن اتاق بنشینم، اینجا مینشینم با هم صحبت میکنیم" بنده توجه دادگاه محترم را جلب میکنم که به استثنای محمد مصدق که به سیم آخر زدهاست، بدترین وضعیت برای یک متهم، وضعیت بلاتکلیفی است. متهم ردیف دو کیفرخواست بلاتکلیف است. متهمین دیگر نیز جریان ۲۵ الی ۲۸ مرداد دارد، که آنان نیز در بلاتکلیفی به سر میبرند. منظورم از این عرض این است که اولاً دادگاه محترم به هر نحوی صلاح میدانند تصمیمی اتخاذ فرمایند که هر چه زودتر دادرسی اتمام یابد، ثانیاً از آقای مصدق خواهش میکنم لااقل این انصاف را داشتهباشند که موجب نشود به تعدد بیگناه یا باگناه در حالت بلاتکلیفی به سر برند. واقعاً انصاف داشتهباشند از تکرار مکررات خودداری فرمایند. از گفتارهایی که به هیچ وجه به درد این دادگاه نمیخورد، خودداری فرمایند. هر فرمایشی از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد به بعد دارند، بیان فرمایند. علت این خواهش هم معلوم است، زیرا فایده ندارد که مثلاً بنده هزار روز بگویم عزل و نصب وزیران با پادشاه است و آقا میگویند: "تو بیسوادی" یعنی منِ بیسواد که هیچ، هر کس هم میگوید، نمیفهمد. بنده دیگر عرضی ندارم.
- رئیس: ده دقیقه تنفس داده میشود.
- ساعت پنج و سهربع جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
- بعد از تنفس
- ساعت شش بعد از ظهر مجدداً جلسه دادگاه تشکیل گردید. پس از اعلام رسمیت جلسه رئیس دادگاه دستور داد که آقای مهندس رجبی، وزیر مشاور مصدق را به جلسه احضار نمایند، ولی در همین هنگام آقای سرهنگ بزرگمهر، وکیل مدافع آقای مصدق اظهار داست:
- سرهنگ بزرگمهر: طبق ماده ۱۹۲، اجازه میخواهم در جواب فرمایشات آقای دادستان عرایضی عرض کنم.
- رئیس: اجازه بفرمایید، پس از سؤال از آقای مهندس رجبی ممکن است شما صحبت بفرمایید.
- حضور مهندس رجبی
- در همین موقع آقای مهندس رجبی وارد دادگاه شد و به طرف صندلی گواهان هدایت گردید.
- رئیس: آقای مهندس رجبی، به طوری که استحضار دارید درمورد وقایع از ۲۵ الی ۲۸ مرداد، دادستان ارتش برعلیه آقای محمد مصدق کیفرخواست صادر نموده. اینک از شما هم راجع به وقایع این سه روز استطلاع میشود، که لازم است از روی دقت و بیطرفی و وجدان، مانند یک نفر مطلع اطلاعات خود را در اختیار دادگاه بگذارید. ممکن است بفرمایید در روزهای ۲۵ الی ۲۸، هیأت دولت تشکیل گردیده یا خیر؟ و شما شرکت داشتید یا خیر؟
- مهندس رجبی: عرض کنم که در بین تاریخ ۲۵ الی ۲۸، فقط در یک جلسه که روز دوشنبه شب بود، بنده شرکت کردم. در هیأت دولت و در جلسات دیگری بنده شرکت نکردم.
- رئیس: آیا غیر از آن جلسه، جلسات دیگری تشکیل شدهبود و شما شرکت نکردید؟
- مهندس رجبی: به طوری که گفته شد، جلسه فوقالعادهای در صبح ۲۵ مرداد تشکیل شدهبود که بنده در آن جلسه شرکت نکردم.
- رئیس: اطلاع از جلسه روز بیستوپنجم هیأت دولت پیدا کردید یا نه؟
- مهندس رجبی: بنده سؤالی نکردم راجع به این جلسه و اطلاعی هم راجع به جریان جلسه حاصل نکردم.
- رئیس: اعلامیهای که به نام اعلامیه دولت در ساعت هفت و سه دقیقه صبح ۲۵ مرداد از رادیو تهران منتشر شده و در جراید روز نیز درج گردیده، با اطلاع شما و هیأت دولت بودهاست یا خیر؟
- مهندس رجبی: نخیر بنده از آن اطلاعی ندارم.
- رئیس: جلسه روز دوشنبه که با حضور شما تشکیل شد، چه موضوعاتی و در حضور چه اشخاصی مطرح گردید؟
- مهندس رجبی: تقریباً باید عرض کنم کلیه اعضای هیأت دولت بودند در آن جلسه، گرچه خود بنده دیرتر از موعد مقرر در آن جلسه حاضر شدم، چون بنده با اجازه جناب آقای مصدق، معمولاً دیرتر شرکت میکردم و یا اصولاً شرکت نمیکردم. چون بنده مشغول انجام دادن امور خرید دستگاههای دولتی در مقابل نفت از ایتالیا بودم و آنچه اطلاع دارم، آنچه در هیأت دولت مطرح شد، البته پس از آنکه بنده آمدم، موضوع خرید ریل برای خط بین شاهرود و مشهد بود. البته کارهای مربوط به سایر وزارتخانهها را نیز سایر آقایان انجام دادند و جلسه آن شب تمام شد.
- چه ساعت جلسه تمام شد؟
- رئیس: ممکن است بفرمایید جلسه از چه ساعت و تا چه ساعت طول کشید؟
- مهندس رجبی: به طوری که بنده خاطر دارم، قویاً از ساعت هفت شروع شدهبود، ولی در حدود ده یا ده و نیم، درست نمیدانم جلسه خاتمه پیدا کرد. خود بنده تقریباً در ساعت هشت و نیم حاضر شدم و مطالب تورم را مطرح کردم.
- رئیس: آیا خود آقای محمد مصدق در جلسه هیأت دولت حضور داشتند یا خیر؟
- مهندس رجبی: نخیر.
- رئیس جلسه کی بود؟
- رئیس: ریاست جلسه هیأت دولت در آن شب به عهده کی بود؟ و اگر نظرتان هست، اسامی وزرایی که حضور داشتند بیان بفرمایید.
- مهندس رجبی: ریاست جلسه طبق معمول با نایب آقای نخست وزیر، یعنی آقای دکتر صدیقی بود و همان طور که عرض کردم، گمان میکنم کلیه آقایان وزرا بودند و کسی غایب نبود.
- رئیس: از اعلامیه دولت که روز بیستوپنجم صادر شدهبود، اطلاع حاصل کردید یا خیر؟
- مهندس رجبی: بله، بعداً البته در رادیو گفتهشد و بنده شنیدم و به طوری که اطلاع دارید صحبت از یک کودتایی بود که مرتفع شده و تمام شد و رفت.
- رئیس: آیا هیچ توجه نکردید و متذکر نشدید که بدون اطلاع شما که یکی از اعضای دولت بودهاید این اعلامیه صادر شده و به امضای شما نرسیدهبود؟
- مهندس رجبی: چون بنده در آن جلسه فوقالعاده شرکت نکردهبودم، به همین علت به امضای بنده هم نرسیدهبود.
- کلک کنده شد
- رئیس: از جریان میتینگ روز ۲۵ مرداد چه اطلاعی حاصل کردید و چگونه تلقی کردید؟
- مهندس رجبی: بنده شخصاً جریان میتینگ را نشنیدم، ولی به طوری که در افواه شایع بود، میتینگی داده شدهبود، اشخاصی نطق کردهبودند. بنده چون کارهای فنی داشتم و مهندس مکانیک بودم، کسانی که مرا میشناسند میدانند فقط در قید کار و حرفه خودم بودم و توجه به سایر امور نداشتم، این است که بنده علاقه زیادی به تعلقها، میتینگها و این قبیل کارها ندارم. ولی البته جریان پایین آوردن مجسمهها بسیار باعث تأسف بنده شد. به خصوص مجسمه اعلیحضرت فقید که شخصی بود که بنده و امثال بنده را به خارج از کشور فرستادهبود و ما تحصیل کردهبودیم. خود بنده البته با داشتن فرصت مسلماً اعتراض میکردم، ولی وقایع با سرعت عجیبی تمام شد. به اصطلاح کلک به قدری زود کنده شد، که فرصتی برای اعتراض باقی نماند و تنها جلسه، یعنی آخرین جلسه، همان جلسه روز دوشنبه بود.
- احساسات قابل تقدیر
- رئیس: با احساسات شایان تقدیر که ابراز داشتید، آیا به عنوان وزارت در هیأت دولت هم راجع به این جریانات اعتراضاتی نمودید و تذکراتی دادید یا خیر؟
- مهندس رجبی: البته این موضوع میبایستی به طرز دقیق توسط فرماندار نظامی تحقیق میشد و از وظایف آنها بود که به این کار رسیدگی میکردند و شغل اینجانب به طوری که اطلاع دارید، سرپرستی سازمان صنایع کشور بود، ولی عقیده داشتم که به اشخاصی که این جرم را مرتکب شدهاند، در هیأت دولت سخت و شدید اعتراض کنم، ولی خوشبختانه خیلی زود جریان تمام شد. بنده به اعلیحضرت فقید علاقه شدیدی داشتم و دارم و برای خوشایند این مجلس عرض نمیکنم. بنده از این واقعه بسیار متأثر بودم.
- چرا اعتراض نکردید؟
- رئیس: در عین حال در جلسه روز دوشنبه که وزیر بودید، میتینگدهنده هم که وزیر خارجه زمان آقای مصدق در آنجا حضور داشت، آیا این موضوع را به میان آوردید و اعتراضی کردید یا خیر؟
- مهندس رجبی: بنده به طور کلی باید به عرض ریاست محترم برسانم که دلخوشی زیاد به کارکردن در این دستگاه نداشتم و دو بار هم استعفا کردم و علت هم این بود که برای بنده، کارکردن در آن دستگاه امر تحصیلی و برخلاف میل باطنی بود و به هیچ وجه تمایل به کار کردن برای این دولت را نداشتم، ولی با علاقه زیادی که جناب آقای مصدق به کار کردن فنی اینجانب در آن دستگاه داشتند، نگذاشتند که من بروم، ولی روزی که فهمیدم دیگر وزیر نیستم، وجداناً خیلی خوشحال و آسوده شدم و چندان شائق به شرکت در جلساتی که روح من در آن در عذاب بود، نبودم.
- مذاکرات هیات دولت
- رئیس: ممکن است روشنتر دادگاه را مطلع فرمایید جلساتی که برخلاف احساسات و موجب تأثر شما میشده، چه صحبتهایی در آنجا مطرح میگردید؟
- مهندس رجبی: بنده باید به عرضتان برسانم که به طور کلی مذاکرات هیأت دولت، مذاکرات سادهای بود. بیشتر جنبه کارهای اداری مربوطه وزارتخانهها انجام میشد و امور سیاسی مورد طرح نبود و خود بنده هم چون علاقهای به سیاست نداشتم، به هیچ وجه دخالتی نمیکردم و سؤالی هم در این موضوع نمیکردم. بنده شخصاً نظرم این است که در یک دستگاه دولتی باید کار مثبت و کار حقیقی انجام داد. بنده اصولاً اهل صحبت نیستم و از صحبت خوشم نمیآید. این است که در عذاب بودم. به علت اینکه متأسفانه کمتر به عقیده بنده کار مثبت صورت میگرفت.
- طعم تلخ وزارت!
- رئیس: بنده دیگر عرض ندارم. آقای دادستان اگر توضیحی دارید، بفرمایید.
- دادستان: بیانات جناب آقای مهندس رجبی اینجانب را وادار مینماید که به عرض دادگاه محترم برسانم برای اینجانب نهایت تأثر است که یکی از افراد تحصیلکرده در دستگاهی بوده که به طور خلاصه نه تنها عاطل و باطل بوده، بلکه به ناچار باید به عرض برسانم که آقای مهندس رجبی در تحقیقات دادستانی ارتش صریحاً بیان داشتند که دو بار وزیر شدهاند. در حکومت آقای مصدق، بار اول که به اصطلاح خودشان شانس داشته و از وزارت منعزل میشوند. برای بار دیگر دعوت میگردند و بار دوم چون طعم تلخ وزارت را در هیأت دولت مصدق چشیده بودند، مقاومت مینمایند که قبول وزارت نکنند. بالاخره به طور خلاصه از بیم پروندهسازی و پلیس، به اصطلاح خودشان، قبول وزارت مینمایند. به عرض دادگاه محترم میرسانم که در روزهای ۲۵ الی ۲۷ مردادماه، وضع وزیران مصدق کم و بیش وضع آقای مهندس رجبی بوده. اینجانب وظیفه خود میداند که در این دادگاه به عرض آقای مهندس رجبی برسانم که اگر چند روزی ناراحت شدهاند، گناه آن به عهده آقای مصدق است. ثانیاً با تشکر از دادگاه محترم که در دادگاه تحقیقات میفرمایند، چون بر اینجانب ثابت و مسلم شده، بالاخص با توضیحات آقای مهندس رجبی، که ایشان بیگناه هستند. فردا طبق موازین قانونی اقدام به عمل میآورم که قرار منع پیگردشان صادر گردد و اخذ این تصمیم همان طوری که به عرض رسانیدم، اثری است که بیانات ایشان در این جلسه در اینجانب نمود. از موقع استفاده کرده باز به عرض میرسانم که آقای مهندس رجبی باید ناراحتی خود را از برکت وجود آقای مصدق بداند. دیگر عرضی ندارم.
- رئیس خطاب به مهندس رجبی: بفرمایید آقا. خیلی متشکرم. دیگر عرضی ندارم.
- آقای مهندس رجبی پس از امضای صورتجلسه دادگاه، تالار آیینه را ترک نمود.
- رئیس: سرکار سرهنگ بزرگمهر فرمایشی دارید، بفرمایید.
- اظهارات وکیل مدافع مصدق
- سرهنگ بزرگمهر: محترماً به عرض دادگاه میرسانم مختصری از جریان دادگاه و بیلان آن را به عرض میرسانم تا ثابت نمایم موکل بنده، باعث اطاله دادگاه نشده و منتظران را بیطاقت ننمودهاست. پس از صدور قرار صلاحیت دادگاه، دادستان محترم متعدد جلساتی را برای دفاع از کیفرخواست صرف فرمودند، هنگامی که دفاع موکلم شروع شد، آنچنان دفاعی که طبق ماده ۱۹۴ قانون دادرسی و کیفر ارتش که ذکر نموده: "آنچه را برای مدافعه مفید میدانید" بیان نمایند، موکل بنده را دادستان ارتش در جلسات متعدد از روز تولد وضعشان را آنچنان که خود میخواستند، بیان داشتند. موقعی که موکلم خواست به آنها جواب دهد، این چنین اظهار شد که در کادر سه روز، یعنی روزهای ۲۵ و ۲۶ و ۲۷ و ۲۸ تجاوز نشود. نسبت به موکلم خیلی نسبتها دادهشد که بایستی طبق همین ماده ۱۹۴ قسمتهایی که مربوط به خودشان است، خودشان دفاع نمایند و با حس قلبی که اعضای دادگاه، به خصوص تیمسار سرلشکر مقبلی دارند، اطمینان دارم امورات خصوصی را که گفتن آن از زبان موکلم کسر شأن است، بنده بتوانم ادا نمایم. جلسات دادگاه پس از آن منحصر شد به احضار گواهان که نسبت به آن نیز اعتراض بوده و هست و سرکار سرهنگ شاهقلی نیز در شب گذشته قسمتی را بیان داشتند که ترجمان قسمتی از عرایض بنده بود. در هر موردی که گواهان اظهاراتی نمودند، تیمسار دادستان نیز فرمایشاتی فرمودند و باز طبیعی است که قسمت مربوط به ماده ۱۹۴، راجع به آنچه برای مدافعه مفید میداند ذکر شده، موضوع صرفهجویی در وقت است و متهمین احتمالی دیگر نباید احساساتشان برانگیخته شود که موکل من باعث زندانی بودن آنها است. اگر این مطلب معلوم شود، موکل بنده با کمال جوانمردی صدها بار در همین دادگاه فرمودند: "مسئولیت آنها را من عهده دارم و با آنها کاری نداشتهباشید." تیمسار دادستان یک بار فرمودند که زبان متهم غیر از زبان دیگران است، به اصطلاح اگر گفتند سفید، باید سیاه پنداشت. این همه گواهان در جلسات متعددی آمدند و سؤالاتی شد، سؤالاتی بسیار دقیق و عالمانه و به خوبی روشن گردید که اختلافی در گفتار نیست، مگر اختلافات جزئی که قبول بفرمایید برای انسان فراموشکار و با این گرفتاریها و جنگ اعصاب، قابل قبول هست و به خوبی معلوم گردید که توطئه و تبانی به هیچ وجه در کار نبوده و نقشه کشور بر باد ده، وجود نداشتهاست که نسبت به همین طرحها در دفاع ماهوی عرایضی عرض خواهمکرد، ولی میخواهم در این نکته تکیه کنم که هیچ کس عالم نیست که گفتهشود میتینگ آن روز و یا دیگر اعمالی که همه به موکلم نسبت دادهمیشود، حتی مینوت بعضی از تلگرافات را که خدا شاهد است روح موکلم از آنها خبردار نیست، به حساب موکلم میگذارند. "وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى" را در نظر نمیگیرند. موکل من چه میدانسته که در میتینگ هر فرد چه میخواسته بگوید؟ شعارها را بازدید نکردهبود. در هر صورت میخواهم این را عرض کنم که در یک دادگاه روی اعمال واقع شده و انطباق آن اعمال با قانون بحث میشود و روی آن دادگاه اظهار نظر مینماید، حقاً باید عرض نماید که در گفتار سرکار سرهنگ شاهقلی که دیشب بحث نمودند، برای این بود که نگرانی طولانی کردن مدت دادگاه از بین برود و هر چه زودتر رسیدگی شود، راجع به گفتار حسین فاطمی و اظهارات آن و تلگرافات آن، مطالبی است که باید از خود او پرسش شود. آنچه که مربوط به موکلم میباشد، ایشان تلگراف صادره به بغداد را بیاطلاعاند و اگر به مصاحبه روز بیستوپنجم همان شخص مراجعه شود، در مورد کودتا پرسیده شده که آیا اعلیحضرت همایون شاهنشاهی دخالتی داشتهاند یا خیر؟ جواب میدهد: "نظر دولت را نمیدانم، نظر شخص من در سرمقاله باختر امروز خواندهشود." پس معلوم شد که حسین فاطمی دو شخص بوده، یکی از نظر روزنامهنگاری که سالهای دراز با آن سرگرم بوده و حالا راجع به روزنامهنگاری و طرز فکر آنها صحبت نمیکنم و بعد در دفاع ماهوی عرض خواهمکرد که چه سان است. در اینجا مطلبی تیمسار دادستان فرمودند که میخواهم آن را ناگفته جواب نگذارم و آن این است که بیان اینکه در روز نوروز موکلم شرفیابی حاصل نکرده، اظهار این مطلب تا حدی اولاً تحریکآمیز، ثانیاً عنوان تقاول میدهد، که این قسمت اخیر به هیچ وجه جایز نیست. یکی از افسران گارد شاهنشاهی اظهار داشت که روزی اعلیحضرت همایون شاهنشاهی موکلم را احضار فرمودهبودند و به خصوص امر فرموده بودند که ماشین نخست وزیر تا پای عمارت بیاید. جناب آقای مصدق دم در پیاده میشوند، افسر اظهار میکند که: "اعلیحضرت همایون شاهنشاهی امر فرمودهاند که تا پای عمارت در داخل ماشین باشید." ایشان میفرمایند که: "عظمت سلطنت و احترام آستانه آن ایجاب میکند که من پیاده بروم"، که بعداً اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از آن افسر بازخواست میفرمایند. این جواب دادهمیشود. حال همین مطلب که با حضور ذهن و خلوص نیت گفته شده، ممکن است قلب ماهیت دادهشود و گفتهشود این همان مرد یاغی است که آنجا هم امر را اطاعت نکردهاست. (خنده حضار) بنده در این باره عرض دیگری نمیکنم و میپردازم به اظهارات آقای مهندس رجبی.
- رئیس: وکیل مدافع مهندس رجبی که نیستید. (خنده حضار)
- سرهنگ بزرگمهر: ایشان گفتند: "من معذب بودم". میخواهم عرض کنم که ایشان را مگر گل گرفتهبودند که وزیر باشند؟
- رئیس: شما راجع به موکل خودتان صحبت کنید.
- سرهنگ بزرگمهر: آخر ایشان را که زنجیر نکردهبودند که وزیر باشد. میخواست برود منزلش بخوابد.
- رئیس: بسیار خوب. شما مطلب خودتان را بفرمایید.
- سرهنگ بزرگمهر: آقا اینها هزار نشیط میکنند برای وزارت و حالا میآیند و میگویند معذب بودیم.
- رئیس: حالا مطلب خودتان را بفرمایید.
- سرهنگ بزرگمهر: یک گرفتاری دیگر هم موکلم با یک وزیری داشته یک روز.
- رئیس: گرفتاری ایشان به ما مربوط نیست.
- سرهنگ بزرگمهر: پس در خاتمه میخواهم تقاضا نمایم که برای کوتاه کردن مدت دادرسی، دو ماده را هم عرض نمایم که کم کردن مدت با فرصت لازم برای متهم و وکیل مدافع نباید اشتباه شود. قانون نسبت به دفاع خیلی میدان داده به طوری که در ماده ۱۹۴ میگوید آنچه را که برای مدافعه مفید و در ماده ۲۲۰ و ۳۳۰ و ۳۳۱ اصول محاکمات جزایی که عیناً قرائت میشود؛ (مواد مزبور قرائت شد) از این رو تقاضا میشود که اگر تیمسار دادستان محترم که میفرمایند دیگران گرفتار کار موکلم میباشند، ممکن است مقرر فرمایند برای آنها دادگاه دیگری تشکیل شود و موکل زندانی مرا مجدداً مسئول زندانی آنها ننمایند. ایشان تحمل این کار را ندارند.
- فقط عدالت و وجدان
- رئیس: با امتنان از حسن ظن سرکار سرهنگ بزرگمهر، امیدوارم به خواست خداوند خود و همقطاران دادرسانم حقاً مشمول این حسن ظن شده و پای از حدود عدالت و وجدان فراتر نگذاریم. اما پاسخ اظهارات اولیه ایشان توضیحات دادستان در اطراف هویت موکل شما، اثری در دادگاه راجع به موضوع ما نداشته و نخواهدداشت و محققاً دادگاه تحت تأثیر کیفرخواست و اظهارات دادستان یک طرف قرار نخواهدگرفت. پاسخ راجع به اظهارات شب گذشته سرهنگ دو شاهقلی، دیشب چه از طرف دادگاه و چه از طرف دادستان مشروحاً دادهشد و تکرار آن باز موجب اطاله وقت خواهدشد. پاسخ دیگر اگر دادستان ارتش بعد از تحقیق از گواهان یا در ضمن آن بیان میشود، بیشتر تقاضای دادگاه و برای روشن شدن ذهن دادگاه بودهاست. راجع به ماده ۱۹۴ اینکه تذکر دادهشد مربوط به صرفهجویی از وقت نبوده، بلکه منظور جلوگیری از خروج از موضوع بودهاست که همین طور نیز باید مرعی شود. راجع به قبول مسئولیت از طرف آقای محمد مصدق نسبت به متهم ردیف دو، البته گواهی خواهیدکرد که قبول مسئولیت یک شخص غیرنظامی درباره یک افسر عالیرتبه نظامی که تمام اعمال و افعال و وظایف آن به صراحت در آییننامه و دستورات روشن است، سلب مسئولیت نخواهدکرد و دادگاه ناچار است عملیات ایشان را آنچه مربوط به امور نظامی است، درباره خودشان و همچنین آنچه در این مورد، یعنی از ۲۵ تا ۲۸ با وضعیت آقای محمد مصدق پیشامد کرده، تحقیق نموده و قضاوت نماید و نمیتواند فقط به صرف اینکه من مسئولیت ایشان را قبول میکنم، مبرا داند. پاسخ موضوع توطئه و تبانی به هیچ وجه وارد نیست، زیرا دادگاه نسبت توطئه و تبانی ندادهاست و چنین موضوعی هم مطرح نشدهاست. در پاسخ راجع به جریان میتینگ روز بیستوپنجم و تلگرافات، چنانچه ملاحظه مینمایید فعلاً دادگاه ضمن دادرسی در مرحله تحقیق است تا چه محقق و روشن شود و مطمئن باشید قضاوت قبل از تحقیق هم نخواهد نمود. (سرهنگ بزرگمهر: خیلی متشکرم) پاسخ دیگر همان طور که گفتید روی اعمال واقع شده و انطباق آن با قانون قضاوت خواهدشد. نه تنها روی ادعا (سرهنگ بزرگمهر: بسیار خوب) البته از اطلاع و عدم اطلاع حسین فاطمی چنانچه اشاره شد، دادگاه تحت تأثیر نسبتهایی که به موکل شما دادهمیشود، قبل از تحقیق و تحقق قرار خواهدگرفت، چنانچه تحت تأثیر حرفهای شما هم قرار نمیگیرد تا ناچار تحقیق کند، موضوع روز نوروز و تمام آن موضوعاتی که بیان نمودید، مطلقاً به دادگاه مربوط نیست، چون مربوط به اعمال گذشته جناب آقای محمد مصدق است، نه جریان از صبح ۲۵ مرداد الی ۲۸ مرداد و در خاتمه مطمئن باشید هیچ حقی از حقوق قانونی متهمین و وکلای مدافع سلب نشده و نخواهدشد.
- دادستان: جملهای فرمودند بنده نفهمیدم. اجازه بفرمایید توضیح دهم.
- رئیس: توضیح دهید.
- دادستان: این را میخواستم مقدمتاً عرض کنم که یک گرفتاری هست که آقای مصدق یا اظهارات ایشان را قبول دارند، یا خیر.
- محمد مصدق: نخیر. (خنده شدید حضار)
- دادستان: پس عرضی ندارم.
- رئیس: جلسه را ختم میکنیم و جلسه آینده ساعت سه بعد از ظهر فردا خواهدبود. ضمناً متذکر میشود که چون فردا صبح تیمساران دادرسان دادگاه در امر رژه تمرینی اشتغال دارند، جلسات دادگاه موقتاً فقط عصرها تشکیل خواهدشد.
- مقارن ساعت هفت بعد از ظهر جلسه دادگاه ختم شد.