شاهنامه/پادشاهی بهرام شاپور
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
پادشاهی شاپور سوم | شاهنامه (پادشاهی بهرام شاپور) از فردوسی |
پادشاهی یزدگرد بزهگر ۱ |
خردمند و شایسته بهرامشاه | همی داشت سوک پدر چندگاه | |
چو بنشست بر جایگاه مهی | چنین گفت بر تخت شاهنشهی | |
که هر شاه کز داد گنج آگند | بدانید کان گنج نپراگند | |
ز ما ایزد پاک خشنود باد | بداندیش را دل پر از دود باد | |
همه دانش اوراست ما بندهایم | که کاهنده و هم فزایندهایم | |
جهاندار یزدان بود داد و راست | که نفزود در پادشاهی نه کاست | |
کسی کو به بخشش توانا بود | خردمند و بیدار و دانا بود | |
نباید که بندد در گنج سخت | به ویژه خداوند دیهیم و تخت | |
وگر چند بخشی ز گنج سخن | برافشان که دانش نیاید به بن | |
ز نیک و بدیها به یزدان گرای | چو خواهی که نیکیت ماند به جای | |
اگر زو شناسی همه خوب و زشت | بیابی به پاداش خرم بهشت | |
وگر برگزینی ز گیتی هوا | بمانی به چنگ هوا بینوا | |
چو داردت یزدان بدو دست یاز | بدان تا نمانی به گرم و گداز | |
چنین است امیدم به یزدان پاک | که چون سر بیارم بدین تیرهخاک | |
جهاندار پیروز دارد مرا | همان گیتی افروز دارد مرا | |
گر اندر جهان داد بپراگنم | ازان به که بیداد گنج آگنم | |
که ایدر بماند همه رنج ما | به دشمن رسد بیگمان گنج ما | |
که تخت بزرگی نماند به کس | جهاندار باشد ترا یار بس | |
بد و نیک ماند ز ما یادگار | تو تخم بدی تا توانی مکار | |
چو شد سال آن پادشا بر دو هفت | به پالیز آن سرو یازان بخفت | |
به یک چندگه دیر بیمار بود | دل کهتران پر ز تیمار بود | |
نبودش پسر پنج دخترش بود | یکی کهتر از وی برادرش بود | |
بدو داد ناگاه گنج و سپاه | همان مهر شاهی و تخت و کلاه | |
جهاندار برنا ز گیتی برفت | برو سالیان برگذشته دو هفت | |
ایا شست و سه ساله مرد کهن | تو از باد تا چند رانی سخن | |
همان روز تو ناگهان بگذرد | در توبه بگزین و راه خرد | |
جهاندار زین پیر خشنود باد | خرد مایه باد و سخن سود باد | |
اگر در سخن موی کافد همی | به تاریکی اندر ببافد همی | |
گر او این سخنها که اندرگرفت | به پیری سرآرد نباشد شگفت | |
به نام شهنشاه شمشیرزن | به بالا سرش برتر از انجمن | |
زمانه به کام شهنشاه باد | سر تخت او افسر ماه باد | |
کزویست کام و بدویست نام | ورا باد تاج کیی شادکام | |
بزرگی و دانش ورا راه باد | وزو دست بدخواه کوتاه باد |