انقلاب مشروطه

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۴:۲۷ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکت‌ها) (←‏بست‌نشینی در سفارت انگلیس: اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام، اصلاح سجاوندی)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲۲ بهمن درگاه انقلاب مشروطه

ضد انقلاب

تصمیم‌های مجلس شورای ملی ۱۲۸۵-۱۳۵۷
این نوشتار تقدیم به پدربزرگان ما می‌باشد تا آنچه را که برای ایران و ایرانیان انجام دادند فراموش نشود و برای نوادگان آنها درسی باشد در مبارزه برای بدست آوردن آزادی و عدالت

انقلاب مشروطه یک انقلاب سکولار بود که از سوی ملت ایران، بازرگانان، پیشه‌وران، شاهزادگان و برخی از روحانیون به انجام رسید. نیروهای پیش‌برنده انقلاب مشروطه، اراده ملت ایران علیه چپاول کشور از سوی قدرت‌های استعماری روسیه و انگلیس و حفظ ملت علیه دستگیری‌ها، تازیانه‌ها، سر بریدن‌ها، تجاوز به زن و مرد ایرانی، چیاول مال و دارایی ملت از سوی حکومت قاجار و ملایان و زمینداران بزرگ.

درخواست‌های مبارزین مشروطه ایرانی چنین بود: ایران می‌باید کشوری مدرن و سکولار بشود که در آن آزادیهای فردی مردان و زنان این سرزمین باید مورد احترام قرارگیرد. ایران باید قانون اساسی و پارلمان داشته باشد. نمایندگان پارلمان می‌باید از سوی ملت برگزیده شوند. قدرت شاهنشاه از سوی ملت به وی داده می‌شود. وزیران در برابر پارلمان و ملت جوابگو هستند. جایگزین ساختن حکومت مطلقه سلطنتی با حکومت سلطنتی پارلمانی (کونستیتوسیونل) با برقراری دادگستری بر پایه قوانین مدرن تصویب شده از سوی پارلمان به جای شریعت ؛ بنیان یک سامانه مدرن مالی برای سامان و سازمان دادن مالیات‌ها، درآمد کشور؛ برگزیدن نمایندگان با تصویب پارلمان با دادن اعتبارنامه؛ دادن رای اعتماد به دولت؛ بنیان بانک ملی ایران برای براندازی استعمار؛ برقراری سیستم مالیاتی مدرن؛ ایجاد ارتش ملی؛ برپایی یک سیستم آموزشی سکولار ؛ بنیان سیستم بهداشتی و درمانی؛ ساختن راه‌های ترابری؛ جلوگیری از فروش زنان و دختران ایران؛ جلوگیری از فروش سرزمین ایران در مرزهای کشور و جلوگیری از فروش منابع آبی و زیرزمینی ایران.

کوشش‌های فراوانی علیه انقلاب مشروطه سازمان داده شد تا ضد انقلاب[۱] را بوجود بیاورند. این توطئه‌ها با کوشش محمدعلی شاه با پشتیبانی بخش بزرگی از علما به رهبری شیخ فضل‌الله نوری و با پشتیبانی ارتش روسیه آغاز شد. مجلس به توپ بسته شد و نمایندگان مجلس و مشروطه خواهان دستگیر و زندانی و اعدام شدند. این جنبش‌های ضد انقلاب ادامه داشت تا ۱۳۵۷ ضد انقلاب به رهبری سید روح‌الله موسوی خمینی با پشتیبانی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی [۲] و سازمان‌های تروریستی اسلامی و کمونیستی با پشتیبانی شوروی و از همه مهمتر امت در ایران توانست قانون اساسی سکولار مشروطه، پارلمان را براندازد، نمایندگان ملت در پارلمان و هواداران سلطنت را دستگیر و اعدام کند. شریعت جایگزین قانون اساسی مشروطه شد، سیستم آموزش و پرورش اسلامی شد، حقوق اجتماعی و سیاسی زنان دوباره در چارچوب اسلامی تعریف شد. در کنار ارتش ایران که برای نگاهبانی از کشور بنیان شده بود؛ نیروهای نظامی دیگری چون سپاه پاسدران و بسیج ایجاد شدند تا دارایی خصوصی روضه خوانان و ملایان و منافع سیاسی آنان را حفاظت کنند. شیر و خورشید سرخ ایران نشان سه هزار ساله ایران از پرچم ایران برداشته شد و به جای آن نشان اسلام بر پرچم سه رنگ ایران دوخته شد. پرچم جمهوری اسلامی تنها پرچمی است در گیتی که واژگان بیگانه یعنی واژگانی جدا از زبان مردم آن کشور در آن بکار برده شده است.

وضعیت ایران در زمان مظفرالدین‌شاه

بخش بزرگ مردم ایران کشاورز بودند. این کشاورزان در روی زمین‌هایی که به زمینداران بزرگ تعلق داشت کار می‌کردند. از دسترنج کار کشاورزان شاهزادگان قاجار و علما که زمینداران بزرگ ایران بودند زندگی با آسایشی را می گذراندند. با رخنه استعمار روسیه و انگلیس در ایران، بانک‌های روسی و انگلیسی در ایران گشایش یافتند. این دو بانک با دست و دل‌بازی وام به مظفرالدین شاه و شاهزادگان قاجار دادند. به سبب بدهی سرسام‌آوری که قاجاریان به این دو بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی روسیه داشتند، این بانک‌ها به چپاول ایران پرداختند. محصول زمین‌های کشاورزی را زمینداران و یا مباشران آنها گردآوری می‌کردند و به برزگران رسید نمی‌دادند و این سبب می‌شد که دوباره و یا سه باره از این کشاورزان نگون‌بخت محصول جمع‌آوری کنند. دختران و زنان کشاورزان در خارج از کشور و بخش‌های بزرگی از سرزمین ایران در مرزهای شمالی و خاوری و باختری را قاجاریان فروختند. دولت‌های روس و انگلیس نیز به سبب این وام‌ها به خانواده قاجار از دیدگاه سیاسی آنها را به خود وابسته ساختند و بر پایه منبع وام که از کدام بانک بود، دو گروه بوجود آمدند، روسوفیل (طرفدار روسیه) و انگلوفیل (طرفدار انگلستان). روسوفیل‌ها و انگلوفیل‌ها از سوی روسیه و انگلستان پشتیبانی می شدند و همواره حافظ منافع سیاسی و مالی روسیه و انگلستان در ایران بودند.

در سال ۱۲۷۸ خورشیدی مطفرالدین شاه درخواست ۲،۴۰۰،۰۰۰ پوند انگلیسی وام از بانک استقراضی روسیه کرد. بهره این وام ۵٪ بود. با این وام مظفرالدین شاه برآن بود که هزینه سفر خود به نمایشگاه بین‌المللی در پاریس و معاینه‌های پزشکی و استراحت در جاهای ویژه برای آرامش درمانی[۳] در اروپا را بپردازد. میرزا علی اصغر اتابک نخست‌وزیر وقت شناخته شده به امین‌الدوله برای بازپرداخت وام و بهره آن، برآن شد که بازپرداخت از راه بستن مالیات گمرکی بر کالاهای وارداتی انجام شود. در همان سال سه بلژیکی به استخدام گمرک ایران درآمدند. این سه به سرکردگی مسیو نوز از مزدوران روسیه بودند که پس از چندی مدیر کل گمرکات ایران شد و پس از یک سال با پشتیبانی روسیه به وزارت کل گمرکات ایران گمارده شد و دولت و بازرگانان ایران را زیر فشار برد. دیگر بلژیکی مسیو پریم بود که گمرک آذربایجان به وی سپرده شد.

تظاهرات و اعتصابات

شهریور ماه ۱۲۸۲ عبدالمجید میرزا عین‌الدوله نخست‌وزیر شد. عین‌الدوله با دولت روسیه قرارداد نوینی برای بازپرداخت سریعتر وام ۲،۴ میلیونی مظفرالدین شاه بست که بر پایه آن مالیات گمرکی بیشتری بر کالاهای وارداتی مورد مصرف مردم مانند قند، شکر، پارچه، چای، گندم، برنج و دیگر... بسته شد. در این قرارداد به نوز اختیار داده شد که با زور و آزار بازرگانان و بازاریان مالیات گمرکی را به چنگ آورد. در همین سال وضعیت اقتصادی ایران به سبب اپیدمی وبا در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران رو به ورشکستی گذاشت. در سراسر ایران بر سر هر جوی آب و نهری مردم کهنه بچه، لباس‌ها و ظرف‌های خود را می‌شستند و از همان آب نیز می‌نوشیدند که همین سبب همه‌گیر شدن وبا شد و مغازه‌ها نیمه بسته شدند و بازرگانان و بازاریان توان پرداخت مالیات گمرکی را دیگر نداشتند.

بازاریان که همواره پول به جیب روحانیون سرازیر می‌کردند به ملایان گفتند که دیگر نمی‌توانند آنها را پشتیبانی مالی کنند. از این رو در اسفند ماه ۱۲۸۳ بازاریان به همراه ملایان علیه مسیو نوز تظاهراتی بر پا کردند. در فرودین ماه ۱۲۸۴ نشستی میان نمایندگان بازار و عین‌الدوله نخست وزیر و مظفرالدین‌شاه و وزیر گمرکات ایران مسیو نوز برقرار شد. در این نشست بازاریان از آزارهای بدنی و ستمگری‌های نوز و بدرفتاری و در تهدید به بستن مغازه‌های آنها شکایت کردند. مسیو نوز آنها را به عنوان دروغگو به دشنام بست و فریاد برآورد که آنها مالیاتشان را نمی‌خواهند پرداخت کنند. نشست بدون دست‌آوردی بهم خورد.

۵ اردیبهشت ماه ۱۲۸۴ پارچه فروشان مغازه‌هایشان را بستند و به شهر ری در حضرت عبدالعظیم بست نشستند. مظفرالدین‌شاه پس از آگاهی از این رویداد گفت که وی بیمار است و به اروپا رفت و پنج ماه در اروپا ماند. درخواست بست نشینان از دولت این بود که[۴]:

« مسیو نوز بلژیکی رئیس گمرک ایران زیاده از آن چه که تعرفه گمرکی قرارداده است از مال‌التجاره اخذ می‌کند و عمالش در سرحدات اجحافات فوق‌الطاقه و خلاف قانونی وارد می‌آورند، عین‌الوله هم به صرافت و لجاجت با علما و ملاحظه پولی که از نوز می‌گیرد، جوابی به تجار نمی‌دهد... »

پس از بازگشت مظفرالدین‌شاه برای آرام کردن بازاریان، مسیو نوز برای انجام ماموریت به اروپا فرستاده شد ولی آرامش باز نگشت. در این میان رویدادهای دیگر پیش می‌آید که به ناخشنودی‌ها علیه عین‌الدوله را دامن می‌زند.

بانک استقراضی روس چند سال پیش از سال ۱۲۸۴ شخصی به نام مستشارالتجار را به میان می‌فرستد که گورستان کهنی که در بازار امیر مرکز بازار تهران قرارداشت را بخرد. مستشارالتجار نخست نزد طباطبایی می‌آید و وی پاسخ می‌دهد که "اینجا موقوفه است و گورستان مسلمان است، نتوان اینجا را خزید و نتوان مردگان را از زیر خاک بیرون ریخت و به جای آن سرایی ساخت."

پس از آنکه مستشارالتجار از طباطبایی ناامید می‌شود به نزد شیخ فضل الله نوری می‌رود. شیخ فضل الله گورستان را به مستشارالتجار به ۷۵۰ تومان می‌فروشد. و مستشارالتجار زمین را به بانک استقراضی روس واگذار می‌کند. در سالی که وبا در تهران اپیدمی شده بود، برخی مردگان خود را پنهانی در این گورستان دفن کردند. با آغاز کار ساختمانی بانک استخوانهای زنی پیدا شد و آشکار شد که سال گذشته به خاک سپرده شده است. جسدهای دیگری که تازه در گورستان دفن شده بود نیز بیرون افتاد و آنها را در چاهی که در کناری کنده بودند انداختند.

در ۳ آذر ماه ۱۲۸۴ که آخرین آدینه ماه رمضان بود و مسجدها از مردم پر شده بود، بر منبرها در تهران درباره ویران ساختن گورستان و بنای بانک استقراضی روسیه در زمین گورستان سخن گفته می‌شد. شنبه چهارم آذر مردم به گورستان رفتند. بیش از دویست کارگر و گلکار که سرگرمکار بودند با دیدن انبوه مردم گریختند. مردم یک ساعته بنای بانک را ویران کردند و با زمین یکسان نمودند. علاءالدوله حکمران تهران تا توانست تظاهرکنندگان را دستگیر کرد و تنی چند از بازرگانان را به فلک بستند و به پایشان چوب زدند.

بست‌نشینی در حضرت عبدالعظیم

جنگ میان بازاریان و علاءالدوله ژرف‌تر شد. ۲۱ آذر ماه ۱۲۸۰ علاءالدوله بزرگترین بازرگان قند ایران و پسرش را در دیدگاه همگان به فلک بست و به پای آنها چوب زدند. علاءالدوله به این بسنده نکرد و انبار قند وی را مصادره کرد. علاءالدوله گفت که بازرگانان قند، قند را احتکار کرده‌اند تا آن را گرانتر به فروش برسانند. مردم در برابر کار نابجای علاءالدوله سر به شورش برداشتند و بازار تهران بسته شد. در ۲۳ آذر بازرگانان، برخی از علما و انبوهی از مردم تهران به سرکردگی آیت‌الله عبدالله بهبهانی و آیت‌الله سید محمد طباطبایی در حضرت عبدالعظیم بست نشستند. بست‌نشینان درخواست‌های خود را نوشتند: برکناری عین‌الدوله نخست‌وزیر وقت و علاءالدوله حکمران تهران؛ بیرون کردن مسیو نوز و بنیاد کردن "عدالتخانه" در سراسر ایران.

پس از ۲۵ روز بست‌نشینی مظفرالدین شاه سرانجام خواست‌های بست‌نشینان را پذیرفت و به آقایان دستخط داد که "عدالتخانه"[۵] بنیاد خواهد شد. عین‌الدوله حکمرانی عبدالعظیم را به برادرزاده خود امیر خان سردار سپرد، وی برای بست‌نشینان پیام فرستاد که "من برای این آمده‌ام که شما را عودت دهم به شهر، و اگر اجازه می‌دهید خدمت رسیده مقصود را مذاکره کنیم. چهار تن از بست‌نشینان برای گفتگو با عین‌الدوله به تهران رفتند و عین‌الدوله آنها را در خانه خود نگاه داشت ولی توطئه‌ای که وی در پیش داشت آشکار شد و سرانجام مظفرالدین شاه خود نامه این چهار تن را خوانده و پذیرفته شدن درخواست‌های بست‌نشینان را نوید داد. برای عدالتخانه نیز مظفرالدین شاه دستخط جداگانه‌ای بیرون داد. ۲۳ دی ماه ۱۲۸۴ بست‌نشینان به تهران بازگذشتند و به پیشگاه مظفرالدین شاه در کاخ گلستان آمدند. روز پسین (بعد) علاءالدوله برکنار شد و نیرالدوله جای او را گرفت و حکمران تهران شد ولی از بنیاد "عدالتخانه" خبری نشد و عین‌الدوله و مسیو نوز بر سر جای خود باقی ماندند. سعدالدوله وزیر تجارت به پشتیبانی بازاریان برخاست و درخواست برکناری مسیو نوز را نمود و به همین سبب در روز ۱۸ دی ماه ۱۲۸۴ از وزارت برکنار شد و به یزد به تبعید فرستاده شد. در روز ۳۰ بهمن ۱۲۸۴ عین‌الدوله نخست‌وزیر دستور به دستگیری سید جمال واعظ اصفهانی از هواداران مشروطه داد و وی را به قم تبعید کرد تا از هر گونه خرده‌گیری و نکوهش جلوگیری کند.

از عدالتخانه تا بنیاد مجلس شورای ملی

مردم به امید بنیاد "عدالتخانه" چند ماهی را گذراندند تا اینکه آیت‌الله طباطبایی به دیدار عین‌الدوله رفت و به عین‌الدوله گفت "این عدالتخانه که می‌خواهیم نخست زیانش به خود ماست، چه مردم آسوده باشند و ستم نبینند و دیگر از ما بی‌نیاز گردند و درهای خانه‌های ما بسته شود. ولی چون عمر من و تو گذشته کاری کنید که نام نیکی از شما در جهان بماند و در تاریخ بنویسند بنیادگزار مجلس و عدالتخانه عین‌الدوله بوده و از تو این یادگار در ایران بماند." روز ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۵ عین‌الدوله نخست‌وزیر کابینه خود را به باغشاه فراخواند تا درباره بنیاد عدالتخانه رایزنی کند. در این نشست احتشام‌السلطنه گوشزد کرد که "پیشرفت دولت و فزونی نیروی او در همراهی و همدستی با توده است. امروز دولت را خوشبختی رو داده که توده خود در بند نیکی‌ها گردیده، ارج این را بدانید و با توده دست بهم داده به بدی‌ها چاره کنید و دولت را دارای آبرو گردانید، قانونی بگزارید که همه پیروی کنند. دیگر ستمگری بس است، شاه را بد نام نکنید، دولت را رسوا نسازید." امیر بهادر وزیر دربار گفت: "من تا جان دارم نگزارم عدالتخانه برپا شود." سرانجام قرار بر این شد که از این درخواست چشم‌پوشی شود. در خرداد ماه ۱۲۸۵ آیت‌الله طباطبایی نامه‌ای به عین‌الدوله نوشت و وضعیت نابسامان کشور را در این نامه یادآور شد و تنها راه چاره را در بنیاد مجلس و انحاد دولت و ملت دید.[۶] ناخشنودی مردم رو به فزونی گذاشت و طباطبایی نامه‌ای به مظفرالدین‌شاه نوشت و آن را در شش نسخه از شش راه برای شاه فرستاد تا یکی از آنها به او برسد. در این نامه طباطبایی هشدار داد که اگر وضعیت درست نشود ایران بزودی بخشی از کشورهای دیگر خواهد شد و تنها با بنیاد مجلس عدالت دربرگیرنده همه صنف‌های مردم می‌توان کشور را از این مهلکه رهایی بخشید.[۷] مظفرالدین شاه در پاسخ به این نامه نوشت:

جناب آقا سید محمد مجتهد، نامه شما را خواندیم، به اتابک می سپاریم که خواست‌های شما را به انجام رساند. شما هم در باینده خود کوتهی ننمایید و به دعاگویی پردازید، و هر آینه "اشرار و الواد" را به اندرز خاموش گردانید، و شورش و آشوب را فرو نشانید و چنان نکنید که خشم ما همگی را فراگیرد.

در روز ۲۵ خرداد ۱۲۸۵ عین‌الدوله سه تن از کسانی که در گوشه و کنار از وی بدگویی می‌کردند به نام‌های حاجی میرزا حسن رشدیه که مدیر دبستان بود؛ مجدالاسلام کرمانی که راپورتچی عین‌الدوله بود و میرزا آقا اسپهانی که به تازگی از استانبول بازگشته بود و سخنانی از قانون و آزادی مردم در اروپا می‌کرد، دستگیر و زندانی نموده و چنین پراکند که آنها بهایی هستند.

روز ۱۵ تیر ۱۲۸۵ طباطبایی در سوگواری دختر پیامبر اسلام با بودن انبوهی بسیار از مردم بالای منبر رفت و سخنان ارزنده‌ای را ایراد کرد و از استبداد و عدالتخانه سخن گفت و در پایان افزود "ای مردم! شما مکلفید به رفع ظلم ...امروز هم باعث ظلم یک نفر شده است که اتابک باشد او را علاج کنید".[۸] عین الدوله پس از آگاهی از سخنان طباطبایی ناصر الملک که در انگلستان درس خوانده بود را وا داشت که نامه‌ای به او بنویسد و بگوید که مظروطه برای ایران هنوز زود است و می‌باید کنون را بفزودنی دبستان‌ها کوشید و به مدرسه‌ها که هست سامان داد و بدینسان مردم را برای مشروطه خواهی آماده گردانید. [۹] [ص. 91 ]

روز چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۲۸۵ به دستور عین‌الدوله، احمد یاور خان با یک دسته با سی تن سرباز به شیخ محمد واعظ را که در منبرها به نکوهش از عین‌الدوله می‌پرداخت یورش برده و وی را با خود به سوی خانه عین‌الدوله بردند در نزدیکی‌های مسجد و مدرسه حاجی ابوالحسن معمار مردم از چگونگی کار آگاه شده و به همدستی مردم بازارچه راه را بستند و احمد خان شیخ را به قراولخانه‌ای که در آن نزدیکی بود برد. آیت‌الله بهبهانی از این وضع آگاهی یافت و پسر خود سید احمد را به گروهی برای رهانیدن وی فرستاد. مردم به قراولخانه ریختند و شیخ محمد را به دوش گرفته همراه خود بردند. احمد یاور خان تفنگ خود را در پهلوی سیدعبدالحمید طلبه‌ای که آنجا ایستاده بود گذاشت و شلیک کرد مردم سید عبدالحمید زخمی را برداشته و به سوی مدرسه شنافتند. مردم از هر سوی شهر روانه مسجد جامع یا مسجد آدینه شدند. در مسجد گفتگو شد که چه باید کرد؟ تصمیم برآن شد که درخواست عدالتخانه و برکناری عین‌الدوله را خواستار شوند. سید عبدالحمید درگذشت و جسد او را شسته و در میان مسجد گزاردند. روز پسین مردم در خیابان‌ها و سر گذرهای سربازان و توپچیان بسیاری را دیدند و پیرامون میدان ارک (در آن زمان سرای شاهی) و سبزه میدان و مسجد آدینه انبوهی از سرباز مسلح آماده جنگ بودند. برای علما از سوی عین‌الدوله پیام فرستاده شد که به خانه خود بروید. پاسخ آمد که "مقصود ما تاسیس مجلس عدل است که پس از این کسی ظلم و تعدی نکند و چون عین‌الدوله مانع عدالتخانه است و دستخط شاه را اجرا نمی‌نماید پس خائن ملت و دولت است و باید از مسند وزارت برخیزد." روز آدینه به انبوه مردم پیرامون مسجد افزوده شد و به همین سان دولت نیز به شمار سربازان و تویچی‌ها افزود تا اینکه گروهی از مسجد سینه زنان بیرون آمده و به سوی چهار سو روانه شدند ولی سربازان جلوی آنها را گرفتند و سرکرده فرمان شلیک داد، هنگامه شگفتی برخاست در مسجد نیز آواز تپانچه برخاست بیش از هفتاد نفر در این تیراندازی کشته شدند. در این هنگام آیت‌الله بهبهانی روی بلندی ایستاد و سینه خود را باز کرد و رو به مردم کرد و گفت: "ای مردم نترسید! واهمه نکنید! اینها کاری داشته باشند با من دارند، این سینه من کجاست آنکه بزند؟! ..." روز پسین بهبهانی و طباطبایی مردم را به آرامش فراخواندند و بهبهانی قرآن را به دست گرفته و مردم را سوگند داد که پراکنده شوند و بازارهای را باز کنند و پیام‌هایی که از شاه و دولت رسیده بود برای مردم خواند و گفت: "ای مردم شما زا دولت دادگری خواستید جز با گلوله پاسخ نشنیدید کار به جاهای سختی خواهد رسید پس هر چه زودتر است شما بروید." [۱۰] دو آیت‌الله و خویشان و نزدیکان آنان و شماری طلبه و افراد ویژه دیگری در مسجدماندند و سربازان پروانه ندادند که آب و نان به آنان در مسجد برسد. روز شنبه نصرالسطنه به دیدار آقایان در مسجد آمد و گفت:"من از طرف دولت مامورم که شماها را به خانه ببرم." آنان پاسخ دادند که "تا سرباز نیاید و ما را مجبور نکند ما از این مجلس و مسجد بیرون نخواهیم رفت. یا باید عدالتخانه بر پا شود و یا ما را بُکشید." روز یکشنبه ۲۳ تیر ۱۲۸۵ میانجیانی به مسجد آمد و شد کردند. باز هم پاسخ به آنان چنین بود : "یا عدالتخانه را برپا کنید ، یا ما را بُکشید و به دیگران کاری ندارید و یا به ما راه دهید از شهر بیرون رویم." شاه دستخطی نوشت و پروانه داد که آقایان آزادنه هر کجا که می‌خواهند بروند.

راه‌پیمایی تا قم

دوشنبه شب آیت‌الله بهبهانی، طباطبایی و صدرالعلما و چند تن دیگر برآن شدند که از تهران به سوی ابن بابویه بروند. شماری از ملایان و طلبه‌ها نیز به دنبال آنان با درشکه و اسب و گاری به راه افتادند. در کهریزک نیز شمار بسیاری از مردم به آنان پیوستند و نزدیک به بیش از هزار تن راه‌پیمایی کردند و روز ۳۰ تیر ۱۲۸۵ به قم رسیدند. تهران به ظاهر آرام بود ولی مردم درباره "مشروطه" سخن می‌گفتند. بست نشستن یکی از روش‌های واخواهی (اعتراض) در آن زمان بود. بست نشستن در امام‌زاده‌ها و مسجدها، تلگراف‌خانه‌های دولتی انجام می‌شد ولی تا این زمان در سفارتخانه‌های خارجی رخ نداده بود.

بست‌نشینی در سفارت انگلیس

دو روز پیش از کشته شدن سید عبدالحمید ۱۷ تیر بهبهانی نامه‌ای به سفیر انگلیس نوشت و از وی درخواست کمک کرد. سفیر پاسخ نوشت که:"دولت انگلیس یاوری به کسانی نتواند کرد که رفتارشان با دولت خود دشمنانه است." روزی که علما از تهران بیرون رفتند بهبهانی دوباره نامه‌ای نوشت که پیداست که درخواست وی از یاوری و همراهی از سفیر انگلیس برای میانجی بودن با شاه است که پیام‌های آنان یک سر به شاه داده شود. در این نامه بهبهانی به سفیر انگلیس نوشت:"ما علما و مجتهدان چون نمی‌خواهیم کار به خونریزی کشد از شهر بیرون می‌رویم، ولی از شما خواستاریم که در این کوشش با بیدادگری همراهی از ما دریغ ندارید."

شامگاه پنجشنبه ۲۷ تیر ماه نخست پنجاه تن از بازرگانان و طلبه‌ها به سفارت انگلیس در شهر رفته و آنجا بست نشستند. فردای آن روز گروهی از پیشه‌وران چادر دیگری در پهنه سفارتخانه افراشتند و از بازار دیگ‌های دسته دار بزرگی آورده و آشپزخانه درست کردند. روز دوشنبه شمار بست‌نشینان به ۸۵۸ تن رسید، سه روز پس از آن ۵۰۰۰ تن و چهار روز پس از آن بیش از ۱۳۰۰۰ تن شد. بازارها بسته شدند. بیش از پانصد چادر برپا شده بود همه اصناف از پینه‌دوز و گردوفروش و کاسه بندزن تا صنف‌های بزرگ مانند پارچه‌فروش و بلورفروش و...، همه در آرامش و سامان در سفارت بست نشستند و درخواست‌های خود از دولت را به میانجی مستر گرانت‌دف شارژدافر انگلیس دادند: ۱- یاری به علمای کوچ کرده از تهران ۲- امان از اینکه هیچ کس دستگیر و شکنجه نشود ۳- امنیت کشور زیرا که امروز کسی دارای مال و جان خود نیست. ۴- بنیاد عدالت خانه که در آن همه طبقه‌های جامعه بازرگان و پیشه‌وران برای رسیدگی در آن شرکت داشته باشند. ۵- دستگیری و قصاص قاتل دو سید بزرگوار. کاردار سفارت نیز خواست‌های بست‌نشینان را به آگاهی مظفرالدین‌شاه رسانید. بست‌نشینان پروانه ندادند که چاپلوسان دربار وارد باغ سفارت شوند. عین‌الدوله و وزیران به درخواست‌های بست‌نشینان پاسخ سربالا دادند. علما در شهرهای دیگر نیز از این پش‌آمد آگاهی یافتند و تلگراف‌هایی از اسپهان و شیراز و دیگر شهرها به تهران فرستاده شد. سربازان و توپچیان نگاهبان در برابر سفارت انگلیس نیز به مردم و بست‌نشینان پیوستند و درخواست مشروطه و آزادی در ایران همه‌گیر شد و این بار درخواست‌ها بدین سان بودند: ۱- بازگشت علما از قم ۲- برکناری شاهزاده اتابک (عین‌الدوله) ۳- بنیاد دارالشورا ۴- قصاص قاتلین شهدای وطن ۵- بازگرداندن رشدیه و دیگران

پیش از این رویدادها عین‌الدوله خواسته بود که محمدعلی میرزا را از ولیعهدی بردارد و از این زمان کینه ژرفی به دل محمدعلی میرزا از عین‌الدوله وجود داشت. محمدعلی میرزا که در تبریز زندگی می‌کرد علمای بزرگ شهر را حاجی میرزا حسن مجتهد، امام جمعه، میرزا صادق، حاجی میرزا محسن و ثقه‌الاسلام را به نزد خود خواند و با آنها گفتگو کرد و به تلگرافخانه فرستاد. آنان نخست تلگراف پشتیبانی از بست‌نشینان قم به شاه[۱۱] و سپس تلگرافی به قم برای بست‌نشینان فرستادند و چون می‌دانستند که پاسخ‌های رسیده از شاه نیست دوباره و سه بار تلگراف‌های بلندتری به تهران فرستادند تا اینکه محمد علی میرزا ولیعهد نیز تلگرافی به پدرش مظفرالدین‌شاه فرستاد.[۱۲] شاه در روز ششم امرداد ۱۲۸۵ به تلگراف علما[۱۳] و ولیعهد پاسخ داد[۱۴] و عین‌الدوله را از نخست‌وزیری برداشت. از اینجا محمدعلی میرزا که به هدف خود یعنی برکناری عین‌الدوله رسیده بود دیگر خاموش شد و علمای تبریز را نیز خاموش کرد.

در روز ۶ امرداد ۱۲۸۵ مظفرالدین‌شاه عین‌الدوله را برکنار و مشیرالدوله را به نخست‌وزیری برگزید. مشیرالدوله نیز عضدالملک رییس ایل مغول قاجار و حاجی نظام‌الدوله را برای رفتن به قم و بازگرداندن علما برگزید ولی به درخواست‌های دیگر بست‌نشینان توجهی نکرد. ناآرامی‌ها روز به روز گسترده‌تر می‌شد و شمار بست‌نشینان در سفارت انگلیس به بیش از چهارده هزار تن رسیده بود. دولت انگلیس به میانجیگری پرداخت و از دولت ایران خواستار پاسخ به درخواست‌های بست‌نشینان و پایان به ناآرامی‌ها شد. بازار و مغازه‌ها از زمان آغاز بست‌نشینی بسته بودند و کشور در اعتصاب همگانی فرورفت. تا این که مظفرالدین‌شاه که در کاخ صاحبقرانیه در نیاوران زندگی می‌کرد از اوضاع آگاهی کامل یافته بود در روز یکشنبه سیزدهم امرداد ماه ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت[۱۵] را بیرون داد. در این روز بست‌نشینان سفارت انگلیس را آذین بسته و پرچم‌های شیر و خورشید را در همه جا آویختند و زنان نیز در این جشن شرکت داشتند. فرمان مشروطه چاپ شد و به دیوارها چسبانیده شد. مشروطه‌خواهان نوشتار فرمان را نپسندیدند و با خواست‌های خود سازگار ندیدند و چاپ شده‌ها را از دیوار کندند زیرا که در آن نامی از ملت برده نشده بود. مشروطه‌خواهان به در خانه مشیرالدوله در قلهک رفتند و سرانجام شاه فرمان را تغییر داد و فرمان زیر را بیرون داد که:

در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه ۱۴ جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امروز فرمان صریحا در تاسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجددا برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله همیون ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند که به شرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظام‌ناممه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد.

دنباله دارد

منبع