محاکمه محمد مصدق دوشنبه ۲۵ آبان ماه ۱۳۳۲ نشست ۸
نسخهٔ تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۲۰:۱۲ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکتها)
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ | محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲ | مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق |
هشتمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی
دوشنبه ۲۵ آبانماه ۱۳۳۲
- جلسه امروز صبح
- مقارن ساعت نه و چهل دقیقه صبح امروز دادگاه بدوی نظامی به ریاست آقای سرلشکر مقبلی و کارمندی تیمساران سرتیپ افشارپور، بختیار، خزایی، مبشری و منشیگری آقای سرگرد شکوهی با حضور متهمین و وکلای مدافع آنها تشکیل شد. پس از آنکه رسمیت جلسه اعلام گردید، آقای سرگرد شکوهی صورتجلسه را قرائت کرد و سپس رئیس دادگاه خطاب به آقای محمد مصدق گفت:
- رئیس: طبق مندرجات کیفرخواست، شما متهم هستید. آیا به گناه خود اعتراف دارید؟
- محمد مصدق: به رأی دادگاه اعتراض دارم.
- رئیس دادگاه عین این مطالب را به سرتیپ ریاحی اظهار داشت و سرتیپ ریاحی نیز در جواب گفت:
- سرتیپ ریاحی: کلیه اتهامات را تکذیب میکنم و به موقع خود وکلای مدافع من آن را رد خواهندکرد.
- سپس رئیس دادگاه به دادستان اظهار داشت:
- رئیس: درباره کیفرخواست توضیح دهید.
- اظهارات دادستان
- دادستان: قبل از بیان کیفرخواست، خود که قانوناً تقاضای صدور رأی اعدام متهمین را کردهام، باید زبان نیایش به درگاه خداوند بگشایم و سر تعظیم به بارگاه باعظمت و جلالش فرود آورم و از درگاه اقدسش مسئلت کنم که مرا یاری فرماید و مدد کند و توفیق دهد تا وظیفه سنگینی را که در این دادگاه تاریخی بر عهدهام محول است، بتوانم انجام دهم. در محضر این دادگاه معظم، قادر متعال را به شهادت میطلبم که سخنی جز در راه حق و حقیقت نگویم و آنچه میگویم در راه پایداری اساس سلطنت و حفظ حقوق ملت ایران باشد. در پیشگاه این دادگاه همواره ایزد یکتا و شاهنشاه مفخم خود را در مد نظر دارم و میدانم که خداوند ناظر و شاهنشاه نگران است که مبادا اینجانب کلمهای برخلاف حق و حقیقت و عدالت بر زبان آورم. مبنای انجام وظیفهام کندن ریشه بیدینی و بیایمانی، تبهکاری و خیانت به کشور و ملت ایران است و ارواح شهدای روز ۲۸ مرداد ۳۲ وظیفه سنگینی را بر عهده من محول ساختهاست که بار دین وظیفه بر دوشم سنگینی میکند و به خوبی میدانم که چون این شهدا در راه حق و حقیقت شربت شهادت نوشیدهاند، ارواحشان با ارواح اولیای اسلام محشور است. من مدد از ارواح طیبه اولیای اسلام میگیرم. با این مقدمات و با این ایراد، من روحیهام بسیار قوی است، زیرا صرفنظر از ایمان شخصی که دارم و مختصری در راه انجام وظیفه در این دادگاه تاریخی به عرض رساندم، به عدالتپروری هیأت دادرسان معظم دادگاه اعتماد و اطمینان کامل دارم. من به خوبی میدانم که اگر بنا بر خوی بشری احتمالاً در بیانات خود اشتباهی نمایم، حتماً دادرسان معظم این دادگاه با دقتی که دارید، با روح عدالتپروی که دارید، اشتباه مرا ترمیم خواهیدفرمود. بنابراین من کوچکترین تزلزلی ندارم و به خوبی میتوانم وظیفه خود را در این دادگاه انجام دهم. با ذکر این مقدمه، نکتهای را باید به عرض دادگاه محترم برسانم این است که، افراد بیشماری از این کشور به من لطف و مرحمت میفرمایند، برای تسهیل انجام وظیفهام مرا مدد میکنند. اکثر آنها را نمیشناسم، ولی مرا ارشاد میکنند و هر یک به نحوی غیر مستقیم در این دادگاه وظیفه خود را انجام میدهند. باید هم این طور باشد چون همان طور که عرض شد، این دادگاه یک دادگاه تاریخی است و اینجانب لیاقت آن را ندارم که منحصراً بتوانم این وظیفه سنگین را انجام دهم، مگر اینکه همه ملت ایران مرا یاری نمایند. کیفرخواستی که در جلسه گذشته قرائت شد مندرجاتش چیزی نیست که متهمین بتوانند با یک جمله "به کلی تکذیب میکنم" آن را رد نمایند. این جمله، یک جملۀ فرمولی است که هر متهمی وقتی در محضر عدالت او را برای جوابگویی میکشانند، میگوید: "مندرجات ادعانامه را به کلی تکذیب مینمایم" این خاصیت مجرم است. این مجرمین را که در محضر عدالت آوردهام و وادار خواهمکرد که یا تصریحاً و یا تلویحاً به جرم خود اعتراف کنند و این وظیفه دادستان ارتش است که به نحوی ادعانامه خود را بیان کند تا مجرم هم اعتراف نماید، ولی یکی از این مجرمین که در روی نیمکت جانیان او را نشاندهام، شاید به اندازهای سرسخت باشد که هنوز هم بگوید "من نخستوزیرم" او وضع مسخرهای به خود میگیرد، او به اندازهای سرسخت و یاغی است که هم اکنون ملاحظه فرمودید موقعی که ریاست دادگاه به او اعلام میفرمایند: "مندرجات کیفرخواست را قبول دارید یا نه؟" تصور میکند در مسند نخستوزیری نشسته، او خیال میکند در خانه ۱۰۹ نشسته (محمد مصدق اعتراض کرد و گفت: آقا، دادستان نباید توهین کند) و یک مشت رجاله را به دور خود جمع کرده و برای آنها طرحهای مملکت بر باد ده تنظیم مینماید. من به نحوی این کیفرخواست را بیان خواهمکرد، که همین طور که ملاحظه فرمودید، بین صحبت من از پیشگاه دادگاه محترم پوزش بطلبد، در برابر تمثال شاهنشاه و پرچم ایران و در برابر هیأت دادرسان معظم، در برابر دادستان ارتش ملاحظه میفرمایید چه وضع مسخرهای به خود گرفته؟ مثل این است که در مسند ریاست جمهوری جلوس کرده. من او را میشناسم و او را هماکنون به هیأت دادرسان محترم معرفی مینمایم. در صدر کیفرخواست مشخصات متهمین ذکر گردیده. متهمین چون دو نفر بودهاند، یکی را در ردیف یک کیفرخواست مشخصاتش را توصیف نمودم و دومی را در ردیف دوم. تیمسار سرلشکر میرجلالی ضمن بیاناتشان به این متهمین درجه دادند (سرلشکر میرجلالی از جا برپاخاست و گفت: تکذیب میکنم) و اظهار فرمودند متهم درجه یک، آقای محمد مصدق، و متهم درجه دو، تیمسار سرتیپ تقی ریاحی. این نکته را باید توضیح دهم که در کیفرخواست نوشته شده متهم ردیف یک و ردیف دو، ردیف یک و دو، یا درجه یک و دو تفاوت دارد شنونده از درجه یک چنین میفهمد که کیفرخواست دادستان ارتش دو نفر متهم را درجهبندی نموده در صورتی که این طور نیست. در کیفرخواست تصریح شده که این دو نفر متهم جرم مندرج در ماده ۳۱۷ آیین دادرسی را چه بالمباشره انجام دادهاند و چه با همکاری یکدیگر، بنابراین از نظر دادستان ارتش هر دو متهم و در ارتکاب جرم اصیل هستند. در عین حال یکی به اتکای دیگری مرتکب جرم گردیدهاند. نکته دیگر این است که اگر اینجانب در اظهارات خود این دو نفری را که در روی این نیمکت نشاندهام به عنوان مجرم معرفی میکنم، این هم دلیل دارد. دلیلش این است که از نظر دادستان ارتش این دو نفر مجرماند و جانی و دادستان ارتش نه تردیدی در مجرمیت آنها دارد و نه کوچکترین شکی در تبهکاری آنان و بدیهی است چون با ایمان راسخ آنها را جانی و مجرم میشناسد، نمیتواند آنها را با القاب و عناوین نام برد و برای دادستان ارتش مقدور نیست که بگوید جناب آقای محمد مصدق ملقب به مصدقالسطنه یا بگوید تیمسار سرتیپ تقی ریاحی رئیس ستاد ارتش، این عناوین را کسان دیگر که هنوز مجرمیت آنان برایشان ثابت نیست و تا موقعی که رأی دادگاه برای آنها صادر نشده، برای آنها باید به کار ببرند. از لحاظ اینجانب حتی وقتی محمد مصدق عنوان دکتر پیدا میکند، باید اینجانب بدانم در چه رشتهای از حقوق دارای درجه دکتر است؟ (محمد مصدق: بیکاری آقا) اگر میگوید، باید من به ببنیم دکترا در حقوق است یا به قول خودش دکترا در بیکاری است. او راست میگوید. این آقا دارای درجه دکترا در تمام فنون شرارت و جنایت میباشد. او فکر نمیکند که همین وضع مسخرهای که به خود گرفته، این خواست خدا است که او را وادار میکند که این وضع را به خود بگیرد و همۀ این اوضاع مؤید مجرمیت او است. به هر جهت در کیفرخواست طبق رویهای که معمول است، به طور مختصر هر دو نفر مشخصاً نشان درج گردیدهاست. سرتیپ تقی ریاحی دارای پرونده کارگزینی است و وضع و سابقه او از روی پرونده کارگزینی وی مشخص میشود. اینجانب در این موقع، یعنی در معرفی او عرضی ندارم و اگر دادگاه محترم مایل باشند به پرونده کارگزینی او مراجعه میفرمایند و از سوابق او مستحضر میگردند. اینجانب باید محمد مصدق را که غیر نظامی است، معرفی کنم. در این معرفی که به عمل میآید، قسمت عمدهاش مشاهدات شخص خود من است و مطالعاتی است که از لحاظ روانشناسی در روحیات او و اخلاق او و خصایل او نمودهام. او در این دادگاه در جلسهای گفت: "سرتیپ آزموده را در کمیسیونها برای وزن شعر میآوردیم." او غافل از این است که همان روزهایی که مرا برای وزن شعر در کمیسیونها شرکت میداد و به خانه او میرفتم، دستگاه فرعونی او را مطالعه میکردم و هر وقت در کنار تختخواب این مرد نشستم، در همان روزها به وضع او سیر و سیاحت میکردم. این هم کار خدا است که او مرا برای وزن شعر به دست خود دعوت کند، او مرا صدها جلسه به کنار تختخوابش بخواند، او مرا در کمیسیونهایی شرکت دهد، تا امروز کسی که او را در نیمکت مجرمین نشانده است خوب به افکار و طرز رفتار و برخوردهای او آشنا باشد. در این معرفی که از او به عمل میآید، قسمتهایی است که افراد ممتاز و شریف ملت ایران به من کمک نموده، افراد بیغرض و بیطرف به من لطف نموده، سوابق حالت او را به من گفته و برایم نوشتهاند. روزی نیست که تلگرافات بیشماری نرسد، روزی نیست که من ناله مادران و خواهرانی را نشنوم که عزیزان خود را در روز ۲۸ مرداد و در دوران صدارت این مرد از دست دادهاند و از من میخواهند که از پیشگاه عدالت تقاضا کنم که رأی اعدام او را صادر کنند. من هم به وظیفه خود آشنایی کامل دارم و از پیشگاه عدالت اجازه میخواهم به من فرصت دهند که کیفرخواست را به نحو مطلوب بیان کنم و تردید ندارم که ریاست محترم دادگاه این اجازه را به من خواهندفرمود. در مواقع معمول که مبادرت به بیان کیفرخواست میشود و معمولاً اکتفا به این میشود که به شرح غفلت یا خطا و لغزش یک فرد متهم دادستان میپردازد، ولی در این موقع و در این مقام، کیفرخواست تقدیمی و مطالب معروضه در آن به نظر دادستان ارتش زبان حال ملت ایران است، ملتی که غیر نظامی محمد مصدق درحدود ۲۸ ماه وعدههای فریبندهای به او داد، ولی هر روز روزگار این ملت را از روز قبل تیرهتر ساخت. تنها حربهاش قصهسرایی و بیان یاوه و بیهوده بود. به منظور خاصی که بنا بر همان منظور علیه او کیفرخواست تنظیم و تقدیم دادگاه شدهاست. مردمی که انتظار داشتند که غیر نظامی محمد مصدق آنان را از ظلم اشخاصی که امروز باید بگویم نظیر محمد مصدق بودهاند، برهاند. این غیر نظامی مجرم و این شخص تبهکار و خطرناک با آن مردم معاملهای کرد که باید چراغ بردارند و به دنبال پیشینیان بروند. اکثریت مردمی که هر صبح و شام با فقر و تنگدستی هم آغوش بودند و به امید روزی بودند که این غیر نظامی به وعده و مواعید خود عمل نماید، بالاخره فهمیدند که این مرد چه طبل میان تهی است و ای کاش طبل خالی بود، چون طبل خالی فقط اثری شاید گوشخراش داشتهباشد، در حالی که این مرد هدف و منظورش همان چیزی است که در کیفرخواست نوشته شده و همان خیالی است که آن موضوع جرم غیر قابل عفو بوده و در ماده ۳۱۷ آیین دادرسی مندرج است. مردم پس از ماهها انتظار، جز بدبختی و فقر و فلاکت و نکبت چیزی به دست نیاوردند. سرانجام نیز گروهی از مردم این کشور روی دستشان اطفالی یتیم، مادرانی داغدار، زنانی بیوه باقی مانده که این مرد در محضر همین دادگاه باز خود را به مسخرگی زد و گفت در همان لحظاتی که اطفالی از این کشور یتیم میشدند، چگونه از نردبان و دیوار چهار متری بالا رفتم و جست و خیز کردم و مانند روباه به سوراخی پناه بردم تا مبادا خون کثیفش را مردان آزاده بریزند. (محمد مصدق: آقای رئیس، دادستان حق توهین دارد؟) او ماند تا خود را در این دادگاه به مسخرگی بزند و آبروی ما را در دنیا ببرد. مگر ملاحظه نفرمودید که چگونه خبرنگاران و عکاسان مترصد بودند که این مرد ژست بگیرد که برای آنها بسیار گرانقیمت باشد؟ آنها در مقابل او مینشستند و از ژستهای او عکسبرداری میکردند. مردمی که از ادامه ریاست و فرمانروایی اوباش و اراذل و حکومت گروهی خودخواه بر خود ضعیف و خسته شدهبودند و در انتظار فرصت بودند، همین که خبر شدند که این مرد از فرمان شاهنشاه سر باز زدهاست، (محمد مصدق: بازار را هم بستند) و این مرد یاغی طغیان نموده، خواستند جزای او را کف دستش بگذارند، ولی او گریخت و در دادگاه آن مرد را چاقوکش معرفی کرد. آری در همین دادگاه بود که او باکمال وقاحت و بیشرمی گفت که: "یک مشت چاقوکش برای غارت به خانهام هجوم کردند." در اینجا باید بگویم که شاهنشاه عظیمالشأن ما در برابر همۀ نافرمانیهای این مرد، حتی از اروپا اوامر ملوکانه صادر فرمودند که: "دولت موظف است مراقبت نماید که محمد مصدق از تعرض و آسیب مصون بماند." در امتثال اوامر ملوکانه وقتی این مرد دستگیر گردید، ضابطین نظامی و مأمورین انتظامی او را در پناه خود گرفتند و از چنگال مردم نجات دادند تا از زحمت مزاحمت بر حذر باشد و تسلیم قانون گردد. اکنون اینجانب ملاحظه میکنم که این مرد تا چه اندازه از عطوفت شاهنشاه در دادگاه سوءاستفاده مینماید و ملاحظه نمیکند که دادستانی که انجام وظیفه میکند، نماینده قانون و عدالت و در این محضر دادگاه از لحاظ وظایف قضایی نماینده بزرگ ارتشتاران فرمانده است. اینجانب امروز به نام مردم غیور و به نمایندگی ملت قهرمان ایران و از طرف مادران داغدیده و پدران خسته و کوفته، به نمایندگی اطفال یتیم، به نمایندگی زنانی که شوهران آنان در مدت صدارت این مرد و روز ۲۸ مرداد به خاک و خون غلطیدند، انجام وظیفه میکنم و این مجرم سرسخت همین طوری که در حال چرت زدن است، مواظب است که چه موقع کلمهای بگوید و تصور میکند که این سمپاشیهای او مرا از انجام وظیفه بازمیدارد، در حالی که او خوب مرا میشناسد و میداند که من هم مثل او سرسخت هستم، منتهی من در راه حقیقت و او در راه خیانت و شقاوت و ریختن آبروی ملت ایران نزد بیگانگان. هیأت معظم دادگاه تا آنجا که من به خاطر دارم، برای اولین بار است که یک مردی که میگفتند تاریخی است و میگفتند مرد سال است، به محضر عدالت آورده شده و یک دادستان مثل اینجانب علیه او کیفرخواست تنظیم کرده و با سرسختی هر چه تمامتر و مصراً کیفر او را از پیشگاه دادگاه تقاضا مینماید.
- در این هنگام که مقارن ساعت ده و نیم بود، ده دقیقه تنفس دادهشد.
- پس از تنفس
- مقارن ساعت ده و پنجاهوپنج دقیقه مجدداً جلسه تشکیل شد.
- رئیس خطاب به تیمسار سرتیپ آزموده: به بیانات خود ادامه دهید.
- دادستان: به عرض دادگاه محترم میرسانم، باز هم توجه هیأت دادرسان محترم را که همه از افسران تحصیلکرده بالاترین دانشکدهها و دانشگاههای نظامی دنیا و ایران هستند و همه مقام استادی بر همه افسران داشتهاند و نکته حساس درمورد خصایل این هیأت معظم این است که همه باایمان و خداشناس و بافضیلت و تقوی هستند، توجه یک چنین هیأتی را به عرایض خود جلب میکنم و باز هم استدعا میکنم به توضیحات اینجانب همان طوری که در چندین جلسه دادرسی به کلمه کلمۀ توضیحات متهمین و وکلای محترم آنان و دادستان ارتش توجه فرمودید، توجه فرمایید. شما هیأت عالی مقام در جلسه گذشته با قرار شایستهای که صادر فرمودید و این دادگاه را صالح برای رسیدگی اتهام منتسب به متهمین دانستید، هر کس که این قرار را ملاحظه کند به او ثابت میشود که تا چه اندازه در این وظیفه خطیر راه دقت را میپیمایند و طریق عدالت را از نظر دور نمیفرمایید. این عدالتخواهی شما است که از یک جهت به اینجانب نیرو دادهاست، چون خلاصه قرار صادر این بود که همان طوری که دادستان ارتش تأیید نمود و تصریح کرد، فرمان عزل متهم ردیف یک کیفرخواست فرمانی بودهاست که به موجب قانون اساسی مشروطیت ایران، شاهنشاه آن را صادر فرموده و متهم ردیف یک کیفرخواست حق نداشتهاست در این دادگاه بگوید: "شاه حق صدور فرمان عزل را ندارد." اگر ملاحظه میفرمایید که اینجانب اصرار دارم که وقت دادگاه محترم را بگیرم، برای این است که اثبات ادعای خود را با سرنوشت ملت ایران توأم میدانم. من بیش از همه مردم این کشور به چشم دیدم که این کشور چندهزار ساله، این کشوری که سرّ بقایش در پایداری اساس سلطنت است، نه تنها سقوطش به مویی بسته بود، بلکه میتوان گفت ساقط شدهبود و باز هم باید بگویم که این دست خدا بود و این مدد قادر متعال بود که نخواست این کشور چندهزار ساله ساقط شود، به هر حال موضوع سخن بر معرفی متهم ردیف یک کیفرخواست بود، اینجانب چنین میپندارم که وظیفه ادبا و فضلا و اعاظم این کشور است که سرگذشت متهم ردیف یک کیفرخواست را بنویسند و سوابق سیاسی و زندگانی او را به رشته تحریر درآورند. این موضوع از عهده اینجانب خارج است. بسیار مردانی هستند که در این کشور به خوبی میتوانند این وظیفه را انجام دهند و وظیفه آنان است که ملت ایران را از دوران زندگانی این متهم آگاه بسازند. اینجانب سعی مینمایم آنچه در این سنوات اخیر همه شاهد و ناظر آن بودهایم، در حدود آن مطالبی از سوابق متهم منظور به عرض برسانم. باز هم قبل از اینکه به ذکر این مطالب بپردازم و این وظیفه را انجام دهم، معتقدم مقامات رسمی کشور باید به زندگانی این مرد رسیدگی کنند، چون وظیفه اینجانب همان است که در کیفرخواست نوشتهام. یعنی مرحله کیفرخواست اینجانب از ساعت یک صبح ۲۵ مردادماه است تا ۲۸ مرداد. از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد ادعا نمودهام که این مرد یاغی شده و مبنای کیفرخواست این است که پس از یاغی شدن، ایام تیر و تار ۲۵ تا ۲۸ مردادماه بر ملت ایران چنان گذراند که زن و مرد و کوچک و بزرگ در انتظار سقوط این کشور بودند. در آن ایام کیفرخواست بیان مینماید در حالی که همه مردم مسلمان و شاهدوست این کشور دست به دعا به درگاه خداوند لایزال برآورده و استغاثه میکردند که خداوند این کشور را نگه دارد، التماس میکردند که خداوند شاهنشاه را سلامت بدارد، مسئلت مینمودند که بار دیگر شاهنشاه به کشور مراجعت نماید، در آن لحظات بود که در خانه ۱۰۹ طرحهای مملکت بر باد ده تنظیم میشد، طرحهایی تنظیم میشد که اگر خدای نخواسته به هدف نهایی رسیدهبود، این کشور همه چیزش بر باد رفتهبود و دیگر نه از تاک نشان بود نه از تاکنشان. دیگر هیچ یک از افراد این کشور زن و بچه نداشتند. زندگانی خانوادهها و مملکت بر باد رفتهبود. باز هم باید بگویم که این دست خدا بود و باز هم باید بگویم در این لحظات این خداوند است که به من نیرو میدهد. متهم ردیف یک مردی است باهوش و بافراست، دارای روحیه قوی، مردمشناس. برای تغییر روحیه خود و برای تغییر شکل و قیافه ظاهری خود، قدرت و توانایی بی حد و حصری دارد. این مرد متحمل و با استقامت است. این مرد پشتکار عجیب و غریبی دارد. این مرد یاغی و خودخواه است، (محمد مصدق: خدا لعنتش کند) بیباک است، لجوج است، سفاک است، در عین حال مجنون است و حیلهگر که مجموع این صفات واژهای است که به آن میگویند عوامفریبی. دادگاه محترم به خوبی میداند، چون همان طوری که عرض کردم همۀ دادرسان محترم مطالعات عمیقی دارند و بنا به خدمت افسری، مردان روانشناس هستند. شما هیأت دادرسان محترم به خوبی میدانید که کشورهای جهان بر چه پایه و مبنایی اداره میشوند. عالیترین مظهر حکومت دموکراسی حکومت مردم بر مردم است. این حکومت مردم بر مردم یک اصطلاحی است که همه دنیا از آن به طور خلاصه این نکته را درک میکنند که مردم یک کشور همه در پناه امنیت، هر کس در موارد معین طبق موازین قانون هر کشور برای خود نماینده تعیین نماید و آن نمایندگانند که از طرف مردم برای سعادت و عظمت آنان طرحریزی میکنند و وظیفه نمایندگی خود را انجام میدهند. قانون اساسی مشروطیت ایران به نحو بارز و شایستهای این حکومت مردم بر مردم را پیشبینی نموده و با اصول قانون اساسی و متمم آن عالیترین مظهر حکومت مردم بر مردم در کشور شاهنشاهی ایران وجود دارد. مرد یاغی، این حکومت مردم بر مردم را چنین وانمود ساختهبود که مفهومش این است که مردم از کار و بار خود دست کشیده، هر کس کار خود را کنار گذاشته، این مرد چهار پایه در هر محلی که قصد داشت بگذارد و بگوید مجلس اینجا است که من روی این چهار پایه ایستادهام. این مرد یاغی و طاغی مدت ۲۸ ماه خواب و خوراک را بر این مردم ستمدیده حرام ساختهبود. آن دانشجویی که باید در دانشکده و دبیرستان و دبستان تحصیل نماید تا در آینده جزو رجال این مملکت شود، این مرد آنها را از تحصیل بازمیداشت، آنها را به دور کوی و برزن میکشید. گناه غیر قابل عفو این مرد این نیست که به اقتصاد این کشور لطمه زد. مانعی ندارد یک ملتی ممکن است روزی عوض دو مرتبه، یک مرتبه غذا بخورد و مانعی ندارد که یک ملتی در همان یک وعده غذا، نان خالی بخورد. گناه غیر قابل عفو این مرد این است که این مرد همه رجال، همه اشخاص، همه افراد این کشور را جاسوس میدانست، همه را عامل بیگانه معرفی میکرد، حتی در این دادگاه محترم نیز شاهد و ناظر بودید که مبنای صحبت این مرد از چه قرار بود. او بیاناتی کرد، من باب نمونه درباره اینجانب که متهم عامل بیگانه هستم، او توضیح داد که عاملیت بیگانه نباید حتماً به طور مستقیم باشد، این گناه غیر قابل عذر است. این گناه بخشودنی نیست که مردی پیدا شود غرور ملی ما را از بین ببرد، بیگانگان را به آنچنان درجهای برساند که بگوید در خانهای اگر یک زن و شوهر با هم بلند صحبت کردند، حتماً این دست اجنبی است که آنها را وادار کرده بلند صحبت کنند. این مرد، ایرانی را به آن درجه خفیف و خواری کشاند که همه شاهد هستیم چگونه با افراد ایرانی معامله میکرد و همه شاهد هستیم که امروز در مقابل گفتار دادستان میگوید: "به من اهانت نکنید." این مرد که امروز واژه اهانت را به کار میبرد، شما شاهد بودهاید که چگونه افراد کشور را اجنبیپرست میخواند و چگونه با افراد مردم معامله میکرد. ناظر بودهاید که چگونه در ظرف ۲۸ ماه مردم را به زنده باد و مرده باد کشاندهبود. دکاکین را میبست، مردم را از کار و زندگی میانداخت و آیا گواه من نیستید که وقتی بالاخره مردم به سوی خیابان کاخ سرازیر شدند تا پناهگاه او را به سرش بکوبند، او چگونه گریخت؟ و آیا استماع نفرمودید که در این دادگاه گفت: "چاقوکشان بودند"؟ او حق دارد، زیرا تا عمر داشته، چاقوکش راه انداخته. او نمیتواند تجسم کند که این ملت ایران بود که میگفت: "زنده باد شاه! مرگ بر مصدق!" شاید در آن لحظات این مرد به طور قطع نقشهها میکشید. شما دادرسان محترم فریب این مرد را نخورید. گفتم که یکی از صفات مشخصه این مرد، صفت حیلهگری است، این مرد روانشناس است. در همین دادگاه توجه فرمودید از کوچکترین حرکت شما دادرسان محترم، سوءاستفاده میکرد. از لطف بیپایان شما تیمسار سرلشکر مقبلی چه سوءاستفادهها که نکرد؟ ملاحظه فرمودید مرا در راه انجام وظیفه تلویحاً عامل بیگانه دانست. او حق دارد. او به خواب نمیدید که روزی او را در پیشگاه عدالت حاضر کنند. او حق دارد درباره من بگوید: "او را برای وزن شعر احضار میکردم." در این دادگاه باید ثابت کنم که شعر چه کسی میخواند، تا وزن و قافیه آن آشکار گردد. اینجانب موظفم در راه انجام وظیفه، در این دادگاه ثابت کنم که این دکتری حقوق که امروز معلوم شد دکترای حقوق نیست، بلکه خودش گفت: "بیکارم"، در برابر چه کسی عرض اندام میکند؟ تصور نکنید منظور از "کس" من هستم. من لایق نیستم که اینجا اظهار وجودی کنم. این دست خدا است و این ملت ایران است که به من نیرو میبخشد و همه روزه از سوابق این مرد داستانها میگویم و همان طور هم که عرض کردم، شمهای از اوضاع این مرد را همه به چشم دیدهاید. متهم ردیف یک در این دادگاه گاهگاهی در اینجا حرکات و اطواری گوناگون از خود بروز میدهد، این نیست جز اینکه در همین لحظات او به یاد همان خوابهای کذایی میافتد و هنوز نمیتواند باور کند که دارند به کار او رسیدگی میکنند. این آقا که باید راجع به این واژۀ "آقا" هم توضیح دهم، چون در کیفرخواست هم استناد شدهاست. وجه تسمیه آقا این است که در خانه ۱۰۹ هر کس وجه تسمیه دیگری به او میداد، فوراً رنگ از رویش میپرید و قیافهاش رنگ دیگر میشد و میگفت من راضی نیستم که مرا به فلان عنوان بخوانید، چون ملت ایران گرسنه است. کافی است مرا همان آقا بگویید. من روز اول این را نمیدانستم و چون عناوینی که باید به نخستوزیر مثل ایشان داد، خلاصه آنچه من روز اول دیدم این بود که مردی روی تختخواب لمیده، گاهی به پشت و گاهی به پهلو میغلطد، گاهی دست بر سر میگذارد، گاهی وضعی به خود میگرفت که گویی میخواهد از این دنیا چشم بپوشد، در عین حال میدیدم که اشخاص گوناگون میآیند و میروند، همان روز اول از دیدن منظره آقا دهانم بازماند. با خود گفتم: این مثل اینکه آخر عمر را طی میکند، چگونه میتواند مملکت را اداره کند؟ به هر حال نمیدانم چه عنوانی به او گفتم، قیافه عصبانی گرفت و گفت: دفعه دیگر مبادا مرا به این عنوان بخوانی. دفعه اول خیال کردم هذیان میگوید. بعد توضیح داد که: "کافی است فقط به من بگویی: آقا". این آقا همه چیز را میفهمد، ولی میتواند خود را نفهم جلوه دهد. این آقا از هیچ چیز نمیترسد، ولی در عین حال در مقابل هر خطر احتمالی، خود را جبون وضعیت نشان میدهد، این آقا همه چیز را برای خود میخواهد. همه چیز را خصلت خود میداند، حتی خصلت وطنپرستی را. میگوید و گفتهاست و هزاران بار گفتهاست که: "همه اهالی این کشور که با من مخالفاند، جاسوساند و بیگانهپرست." همه این خصلتها در مقابل حب جاه و مقام بیارزش است، حسن شهرت، اغفال و عوامفریبی از خصایل ذاتی و جبلی این آقا است. این آقا هر دستی که او را بالا برد، آن دست را میچسبد و میگیرد و میفشرد، وای در آن لحظهای که احساس کند آن دست اندکی روی موافق به آقا نشان نمیدهد، بلادرنگ نه تنها آن دست را میکند، بلکه با تمام قوای خود سعی میکند که آن دست را از بیخ ببرد و به دور اندازد. اینها را نادیده نگیرید. اینها در یک دادرسی عامل مؤثری است. اولین پایه دادرسی برای اینکه بازپرس و دادرس و دادستان قضاوت عادلانه کنند، این است که متهم را از لحاظ روحی و روانی بررسی کنند. اینها را از آن جهت گفتم که شما دادرسان محترم وضع روحی این متهم را بررسی کنید.
- همیشه پیشوا بود
- دادستان: متهم ردیف یک برای هر جمعی پیشوا میشود تا آن لحظهای که آن جمع او را تبعیت کنند و اظهار اطاعت نمایند. به محض اینکه یک نفر از آن جمع کوچکترین روی مخالفتی نشان دهد، آن جمع را از صدر تا ذیل، به هر قیمتی شده ریشهکن میکند. این متهم دوست صمیمی و آقا و مولای هر پیر و جوانی است که در برابر او سر تعظیم فرود آورد و اظهار ارادت و اخلاص کند. برای این متهم هیچ مسلک و فرقه و مرامی یکی بر دیگری برتری ندارد و اساساً معتقد به هیچ اصل و هدفی نیست، جز اینکه هر جمعیتی یا هر فردی هر چه او میگوید، پاسخ مثبت دهد. تنها راه جلب مراحم این متهم، ارادت و رزی و غلام بچگی بودهاست و میباشد. این موضوع هم از لحاظ روانی بر این اصل است که از قراری که میگویند، خودش غلام بچۀ دربارهای قاجاریه بودهاست. باز هم توجه دادگاه محترم را به این متهم با این اوضاع و احوال که اینجانب اندکی از بسیار، به عرض رساندم و همان طوری که عرض کردم، اینجانب آنچه که گفتم حقایقی است انکارناپذیر، که خود به چشم خود دیدهام و بالاخص از روزی که دستگیر شد، وضع او را بررسی نمودم و خاصه اینکه در این دادگاه نیز چنان اطواری از خود نشان داده که همه مورد تأیید این گفته است. این متهم نخستوزیر این کشور و وزیر دفاع ملی بودهاست. قراری که دادگاه محترم در جلسه گذشته صادر فرمودند، مؤید این مطلب بود که: "عزل و نصب وزرا به فرمان همایون شاهنشاه است." شاهنشاه چون رویه و نحوه انجام وظیفه نخستوزیر وقت را تشخیص فرمود با توجه به اینکه شاهنشاه طبق قانون اساسی سوگند یاد فرموده که حافظ قانون اساسی و اساس مشروطیت ایران باشد، فرمان عزل نخستوزیر وقت را صادر میفرمایند. فرمان عزل در ساعت یک بعد از نصف شب به نخستوزیر وقت ابلاغ میشود. فرمان را میگیرد و رسید میدهد. رسید این است که: "ساعت یک بعد از نصف شب ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲ دستخط مبارک به اینجانب رسید."
- روح طغیان متهم
- دادستان: چون متهم برای مکر و فریب و برای خدعه و نیرنگ آماده و مهیا بود، که این موضوع را در تحقیقات به خوبی بیان داشته و اقرار صریح نمود که از چندین روز قبل از ۲۵ مردادماه گوش به زنگ بودهاست که در کدام لحظه مناسب روح شرارت خود را وانمود سازد و باز هم مردم را از کار و زندگی بازدارد و به اصطلاح الم شنگهای به راه اندازد، فرمان عزل شاهنشاه را دریافت میدارد، با وجودی که رسید میدهد، یکباره روح طغیان و یاغیگری او تجلی میکند و امر میدهد که: "حامل فرمان را دستگیر کنید." حامل فرمان دستگیر میشود و از همان لحظه طرحهای جمهوریت، رفراندوم قلابی، طرحهای میتینگ، طرحهای فروریختن مجسمههای اعلیحضرت فقید، طرحهای فروریختن مجسمه شاهنشاه عظیمالشأن و بسیاری از این اعمال که در ضمن بیاناتی که مینمایم هم جزءبهجزء تشریح خواهمنمود، پیریزی میشود. دادستان ارتش انجام این وظیفه را از آن لحاظ مهم نمیداند، که این پرونده اثباتش مشکل است، برای اینجانب اثبات این ادعا بسیار آسان است، حتی در دادستانی ارتش پروندههای راهزنان مسلح که میآید، بسیاری از آن پروندهها را دیدهام که از لحاظ دادستانی اثبات مدعا مشکلتر از این پرونده است.
- جای تعیین سرنوشت ملت
- دادستان: اهمیت این کیفرخواست بر این است که با رأیی که صادر میفرمایید، سرنوشت ملت ایران را تعیین میفرمایید. رأی این دادگاه باید به نحوی باشد که دنیا بداند بر این ملت ستمدیده چه کسی حکومت میکردهاست. اهمیت وظیفه اینجانب روی این موضوع است و از جهت دیگر اهمیت این است که من در برابر متهم سرسختی واقع شدهام که او در واقع روح محمدعلیشاه و محمدعلیمیرزا را درک کرده و من سربازی بیش نیستم. به هر حال این شخص فرمان را دریافت میکند و رسید میدهد و حامل فرمان را دستگیر میکند و به زندان میاندازد. شما دادرسان محترم باید به دادِ اینجانب برسید. در تمام ایلات و عشایر ایران مرسوم است و این خصلت ایرانی بوده که اگر کسی حامل پیغام و نامهای باشد و از اینکه طرف دشمن باشد، هیچ گاه ایرانی پاکنهاد حامل پیغام را مورد شکنجه قرار نمیدهد. این متهم سرسخت در بازجویی در این دادگاه گفته و خواهدگفت که: "دیشب سرتیپ آزموده به اتاق من آمده و لایحه دفاعیه من را خواندهاست." این نیست، بلکه من دست او را خواندهام. من مدتهای مدید است که با مجرمین سر و کار دارم و میشناسم که هر مجرمی چگونه دفاع خواهدکرد. من تردید ندارم که او در این دادگاه به عنوان دفاع برای من ارزشی قائل نمیشود و برای من قصه میخواند و داخل حرفهایی میشود که مربوط به اصل موضوع نیست. اگر از او سؤال کنید: چرا دستخط شاهنشاه را اجرا نکردی؟، او جواب میدهد که: سفیرکبیر ایران در سال گذشته تلگراف کرد که مستر فلان بیاید، و از این قبیل صحبتها سر هم میکند، از شورای امنیت حرف میزند، باز هم از نفت صحبت میکند، و بازمیگوید من خواستم روزی سیصدهزار لیره به ملت برسد، ولی چون سرتیپ آزموده مرا دستگیر کرد، این ضرر به ملت ایران میخورد. (محمد مصدق: نه قربان. بعد از این میبرند و دیگر ضرری نمیخورد) عرض کردم من به خوبی میدانم او چه میگوید. درست مثل اینکه دفاعیاتش را خواندهام، کلمه به کلمه میدانم چه خواهدگفت، ولی از لحاظ دادستانی در این مورد از او خواهش میکنم امشب نیک بیاندیشد و اگر مقتضی میداند، پاسخ اظهارات مرا بدهد. او باید بگوید به چه مناسبت فرمان عزل شاهنشاه را گرفته و حامل فرمان را زندانی کرد؟ این مسئله باید مورد علاقه ملت ایران باشد، چون این خصلت ایرانی است که حامل هیچ پیغامی را زندانی نمیکند. ایرانی مهماننواز، ایرانی دارای ملکات و صفات عالیه، ایرانی که حاضر است در شبانهروز لقمه نانی بخورد، ولی باشرافت زندگی کند، ایرانی که حاضر است زن و بچهاش لختی بکشد و به غرور ملی او لطمهای وارد نشود. این مرد، ایرانی را به اندازهای زبون کرد و بیچاره نمود که داستان بیچارگی ما نقل مجلس بود. باید بگوید چرا حامل پیغام را زندانی کرد؟
- محمد مصدق: عرض دارم.
- رئیس: جلسه به عنوان تنفس تعطیل میشود. جلسه بعد ساعت سه بعد از ظهر منعقد خواهدشد.
- ده دقیقه بعد از ظهر جلسه ختم گردید.
- پس از تنفس
- ساعت چهار بعد از ظهر جلسه محاکمه آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی در تالار آیینه سلطنتآباد تشکیل گردید و در بین تماشاچیان آقایان وزیران مختار سوئیس و دانمارک نیز دیدهمیشدند. پس از اعلام رسمیت جلسه، رئیس دادگاه خطاب به تیمسار آزموده گفت:
- رئیس: به مطالب خود ادامه دهید.
- اظهارات دادستان
- دادستان: با نهایت احترام، در پیرو عرایض و توضیحاتی که قبل از ظهر به عرض رساندم، به بیان کیفرخواست میپردازم. سابقه زیاد دارد که مردی لغزشهایی داشته و معصیتهایی میکند، ولی در موقعی که به لغزش و معصیت خود پی میبرد و یا او را در محضر عدالت حاضر میکنند، وضعی به خود میگیرد و بیاناتی میکند که حاکی از تنبه است. این هم خاصیت غیر ارادی در هر بشری است، ولو اینکه گناهکار باشد. این ندای وجدان هر بشری است. متهم ردیف یکِ این کیفرخواست که مردی است لجوج و خودخواه، سنگدل و تهمتزن، بسیار به جا است که در محضر عدالت متوجه بیانات من باشد و حرکات و گفتارهای خود را تنظیم نماید. شاید در محضر عدالت حقیقی که در آن محضر کوچکترین خبط و خطایی راه نیست و آن محکمه عدل الهی است، امیدی به تخفیف داشتهباشد. متهم ردیف یک این کیفرخواست بسیار به جا است که در موقعی که به او اجازه دفاع میدهند، از یک خصلت خود که همان تهمت زدن میباشد، خودداری کند، تا شاید به این وسیله در پیشگاه متنغم حقیقی و در پیشگاه خدای بزرگ شرمنده و خجل نباشد. هر چند قرار این دادگاه که در جلسه گذشته صادر گردید، به نحو شایستهای عرایض دادستان ارتش را در آن قسمت از عرایض که بحث در قانون و حدود اختیارات بود، تأیید کرد، ولی برای رفع شبهه و به مناسبت به مورد بودن همان کیفرخواست، توجه دادگاه معظم را به عرایض زیر معطوف مینماید:
- وضع خاص
- دادستان: این مطالبی که عرض میکنم، وابستگی به کیفرخواست دارد و به آن جهت عرض میکنم که از لحاظ اهمیت موضوع کوچکترین تردیدی باقی نماند. امروز صبح عرض کردم که این پرونده و کیفرخواست وضع خاصی دارد و این وضع خاص این است که مربوط به صیانت حقوق اساسی ایران است و تردید ندارد که تیمسار ریاست دادگاه به اینجانب اجازه میفرمایند که بیان خود را که بیان کیفرخواست است، ادامه دهم. این عرایضی که میکنم، سابقه متهم ردیف را میرساند و عرض کردم بررسی آن بسیار مؤثر در رأی دادگاه خواهدبود. معروف است و در داستانها آمدهاست و توجه داریم که ضربالمثلهای ایرانی که به غلط آن را داستان میگویند، همه مصداق دارد و همه فلسفهای داشتهاست. میگویند در ازمنه قدیم پسری به شهری وارد شد. در آن شهر میخواستند فرمانفرمایی تعیین کنند. رسم بر این بود که در این قبیل مواقع بازی را به پرواز درمیآوردند و آن باز روی سر هر کس که مینشست، آن شخص امیر شهر میشد. مردم شهر به آن پسر گفتند: مِن باب مثل و به فرض احتمال اگر این باز روی سر تو بنشیند و تو امیر شهر شوی، اصلاحات تو از چه قرار است؟ و برای مردم این شهر چه کارهای مفیدی انجام خواهیداد؟ آن پسر برگشت و گفت: اولین فرمانی که صادر میکنم، برای برقراری حقوق خودم است. پرسیدند: دومین فرمان چه خواهدبود؟ برگشت گفت: دومین فرمان، فرمان ضبط اموال مردم است و اختیار دست زدن و حق داشتن به اینکه به بیتالمال دست بزنم و هر ارادهای را که مینمایم، به موقع اجرا گذارم. سومین فرمان را از او سؤال کردند. پاسخ داد: اینکه دیگر سؤال ندارد، فرمان سوم، فرمان مصادره اموال مردم خواهدبود. چهارمین فرمان را پرسیدند. برگشت و گفت: فرمان چهارم، آن فرمان این خواهدبود که مجازات هر کس که بالای حرف من حرف بزند، جوخه دار است و بیغوله زندان. این را به طور افسانه گفتند و ما شنیدیم، ولی در زمان خود و به چشم خود دیدیم که اینها افسانه نیست.
- ترس از جن و پری
- دادستان: بسیار سابقه دارد که اشخاصی به فریب و افسون کردن مردم میپردازند، ولی لحظهای میرسد که غیر ارادی و یا به عهد خود فریفته میشوند و ثابت میکنند که شخص هم میتواند خود را گول بزند. هستند کسانی که مردم را از جن و پری میترسانند و امیدوار میکنند و اشتباه خیالی برای مردم ضعیف ایجاد میکنند تا با استفاده از ترس و ضعفِ آنان، نانی به دست آورند یا حبّ جاه و مقام خود را تأمین نمایند، ولی کمکم امر به خودشان هم مشتبه میشود و وقتی به خود متوجه میشوند که در دست جن و پری گرفتار شدهاند. کسانی هستند که مدعی اصلاحات میشوند، ولی یکباره مردم بیدار میشوند که حال و حکایت از چه قرار بودهاست. بالاخره به کرّات اتفاق افتاده که کسی به کسی وکالت داده که به نیابت او برود و فلان ملکش را به ثبت برساند، ولی یکباره متوجه شده که آن وکیل از حدود خود تجاوز کرده و روح تجاوز را بروز داده و ملک را به نام خود به ثبت رسانیدهاست. منظور از عرض این مقدمات این است که این نکته را به عرض برسانم، موقعی که متهم ردیف یک گرفتن قانون اختیارات را به مجلس تحمیل نمود، در حدود نه ماده به او اختیار دادند. اگر متهم تنها اکتفا به این نمودهبود که در حدود آن نه مادۀ اختیاری قانون وضع کند، شاید این قابل تأمل بود، ولی او تجاوز کرد، او تعدی نمود، مدتی در اخذ تصمیم تأخیر کرد و علت آن هم این بود که گاهی فکر میکرد رئیس جمهور بشود. یکباره به فکرش رسید که اگر عمرش به درازا بکشد و از صد و بیست سال تجاوز کند، چه خواهدشد؟ زمانی به فکر میشد که اگر رئیس جمهور شود، از برکات او رنگ پادشاهی محروم میگردد. وقتی که تصمیم میگرفت طرح پادشاهی را برای خود تصویب کند، در فکر میشد که آن وقت تکلیف گزارش هیأت ۸ نفری چه میشود؟ چنین میاندیشید که اگر پادشاه شود، خود اصرار داشته که فرماندهی کل قوا را از پادشاه سلب کند یا عزل و نصب وزیر با پادشاه نیست. امید این شخص این بود که هم رئیس جمهور باشد و هم پادشاه و هم از طرفی دارای اختیارات رئیس دولت و هم اختیارات قانونگذاری. این مراحل را تا حدی پیمود، قانونگذار شد، رئیس قوه مجریه هم بود، کودتای دروغی به راه انداخت که این بار برای همیشه هم پادشاه باشد و هم رئیس جمهور و هم قانونگذار و هم مجری. به هر حال به دستاویز قانون نه ماده اختیار گرفتن از مجلس شورای ملی، آنچه مربوط به ما است و آنچه مورد توجه اینجانب است، این است که کیفرخواست را دادستان ارتش صادر نموده که متهم ردیف یک با تجاوز و تعدی از اختیاراتی که گرفتهبود، دادستانی ارتش را منحل کردهبود و برای خود قانون نوشتهبود و برای خود موفقیت یافتهبود که چند صباحی آن قوانین را به موقع اجرا گذارد.
- اصلاً نیاندیشید
- دادستان: این متهم در موقعی که این عمل را انجام داد، لحظهای فکر نکرد که قبل از هر بحثی، میزان و اسباب اندازهگیری آن بحث باید مورد دقت قرار گیرد. صحیح نیاندیشید که میزان قضاوت، آن هم قضاوت در ارتش، قوانین ارتش است او هیچ نیاندیشید که ادراک مأمورین دادرسی ارتش را نمیتوان مورد مسخره قرار داد و هیچ گاه نیاندیشید که افسران ارتش در انجام وظیفه، اتکایی جز به قانون و مقررات ندارند. متهم ردیف یک به خوبی میداند مفهوم حق که از بدو پیدایش بشر به وجود آمده، عبارت است از مجموع اختیاراتی که یک شخص در مقابل افراد دارا است. عدالت واقعی را نیاندیشید که ابتداییترین حقوق، حق حیات و آزادی است. وضع قانون در هر کشوری برای صیانت جامعه و حفظ حقوق جامعه است. او نیاندیشید که قانون وقتی ضامن حقوق اجتماع میشود که جامعه آن را بپسندد و بپذیرد. او هیچ گاه به الفاظ قانونی توجهی مبذول نداشت. متهم ردیف یک بدون رعایت اصول غیر قابل انکار قانون وضع کرد برای دادرسی ارتش. قانون دادرسی ارتش و هر قانونی که در این کشور وضع میگردد، باید متکی به قانون اساسی باشد. قانون اساسی ایران قوانین سهگانه کشور را ممتاز و منفصل دانسته. حال اینجانب از این آقای دکترای حقوق میپرسم: اگر یک قاضی دادگاه حقوق، کسی را به حبس محکوم کند، آیا اجرای این حکم برای مأمورین الزامی است؟ و آیا مأمورین نمیتوانند بگویند: حکمی را که برخلاف قانون صادر شده، اجرا نمیکنیم؟ اگر کسی خواست بدون اجازه قانون، کسی را به دار بزند، آیا مأمورین موظف هستند امر او را اجرا کنند؟ وقتی عمل قوه قضاییه و مجریه و مقننه بر محور قانون اساسی نباشد، قوای دیگر هیچ یک نسبت به یکدیگر ملزم به اجرای آن نیستند. این اجرای قانون است. متهم ردیف یک، متهم تحصیلکردۀ حقوق و دارای درجه دکترای حقوق، هیچ گاه به این اصول نیاندیشید و در عوض همه این اصول این رسم را باب کرد که بگوید حکومت مردم بر مردم این است که اگر مقامی، مأموری، انجام وظیفه میکند، هر فردی حق دارد به او پس گردنی زند، چون این اصل حکومت مردم بر مردم و اصل آزادی است. او همان طوری که گفتم از یک طرفی مردم را از کار و زندگی میانداخت و از طرف دیگر مبانی فضیلت و تقوی را در نهاد مردم سست میکرد و بر روی همه اینها جامعه را به اختلال نظم و لجامگسیختگی میکشانید. همین عمل را درمورد قانون دادرسی و کیفر ارتش نمود و کلماتی را سر هم کرد و اسم آن را قانون گذاشت و اینجانب تردیدی ندارد که این مرد هنگام دفاع، باز از اختیارات دم خواهدزد و باز خواهدگفت: "این قوانینی که من نوشتهام، چرا اجرا نشده؟" و میگوید: "این آدمی که کیفرخواست را نوشته، سمت قانونی ندارد." واقعاً تیمسار ریاست دادگاه از شما سؤال میکنم: اگر این متهم شبی میخوابید و صبح برمیخاست و یک ماده واحده مینوشت که کشور ایران رژیمش جمهوری است، آیا ما آن را اجرا میکردیم؟ من تردید ندارم که او این مطلب را با یک سلسله جملات عوامفریبانه خواهدگفت، و خواهدگفت که: "قوانین من که برای تجدید مبانی دولت پیریزی کردم، کجا است؟" و خواهدگفت که: "سرتیپ آزموده یکی از عمال اجنبی است و چیزهایی که میگوید نوشته و به دست او دادهاند تا کشور ایران را بر باد دهد." قبل از ظهر گفتم، پس از اینکه متهم ردیف یک فرمان عزل را دریافت میکند، به جای اطاعت، با وجود دادن رسید، حامل فرمان را امر به دستگیری میدهد و او را به زندان میاندازد. در کیفرخواست این موضوع روشن است و به نظر دادستان ارتش این موضوع غیر قابل انکار است و متهم هیچ چارهای ندارد، جز اینکه اعتراف صریح کند که فرمان را دریافت کرده و رسید داده و حامل فرمان را به زندان افکندهاست. این اقرار را در نزد مأمورین تحقیق نموده و دیگر نمیدانم در این دادگاه انکار کند یا اقرار قبلی را تأیید نماید. برای دادستان ارتش استناد به ماده ۳۱۷ روی تنها همین عمل کافی است، ولی صدها دلیل و مدرک در این دادگاه ارائه خواهمداد و به نحوی بیان ادعا خواهمکرد تا کوچکترین نکتهای باقی نماند. به خاطر دارد که وکلای محترم مدافع متهم ردیف دو ضمن بیاناتشان میفرمودند که به چه مناسبت موکل ایشان با متهم ردیف یک با یک کیفرخواست تسلیم دادگاه شدهاند؟ موقعی که این بیان را میفرمودند، تصور کردم به کیفرخواست دقت نکردهاند، ولی بدبختانه دیروز هم در موقع قرائت کیفرخواست، به استثنای تیمسار سرلشکر میرجلالی، بقیه حضور نداشتند. (سرتیپ معینپور: اطلاع نداشتم)
- هر دو یک نظر داشتند
- دادستان: در این کیفرخواست نوشته شدهاست که نیرومندی متهم از وصول به هدف اصلی و نهایی، یعنی بر هم زدن اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت، از وجود سرتیپ تقی ریاحی، متهم ردیف دو، که در رأس ستاد ارتش بودهاست، که سرتیپ تقی ریاحی منظورش همان منظور متهم ردیف یک بوده و او هم به موقع خود نیل به مقصود را در طغیان متهم ردیف یک میدانستهاست، با این بیان صریحی که در کیفرخواست شده و اساس اتهام و موضوع اتهام را تشکیل میدهد، به عرض دادگاه محترم میرساند که از لحاظ دادستان ارتش این دو نفر متهم به اتکای یکدیگر مرتکب جرم منظور در ماده ۳۱۷ قانون دادرسی و کیفر ارتش شدهاند و همان طوری که عرض کردم، از لحاظ اینجانب و به اصطلاح قضایی، هر یک اصل در جرم بودهاند و بدیهی است با مشارکت یکدیگر جرم منظور در ماده ۳۱۷ را مرتکب شدهاند. در نتیجه تحقیقات و دلایل اتهام در کیفرخواست، صفحاتی اختصاص به متهم ردیف دو داشته، ولی چنانچه دقت فرمودهباشید، کلیه آن صفحات حاکی از این است که هر یک از متهمین به اتکای دیگری مرتکب جرم منظور در ماده ۳۱۷ شدهاند. متهم ردیف یک در هیأت دادگاه چنین اقرار و اعتراف نمود که: "هر دستوری بودهاست، من دادهام" و حتی گفت: "هر چه تیمسار سرتیپ تقی ریاحی میگویند، صحیح است" و منظورش این بود که میگوید: "آنچه تیمسار سرتیپ ریاحی میگوید، دستور من است." این موضوع را متهم ردیف یک ضمن تحقیقات نیز بیان نموده و گفتهاست. حتی لجاجت کردهاست و گفته: "آقا جان من خواهشمندم هر یک از وزیران و رجال کذایی هر چه بگویند محمد مصدق گفته، من قبول دارم" ما هم سماجت کردیم که به او بفهمانیم که آخر آقای دکتر اهل حقوق، اینکه حرف نشد که همین طور دربست و به طور اعم هر یک از رجال هر چه گفته، قبول دارم. منتها من در پیشگاه دادگاه اقرار و اعتراف مینمایم که من یکی که حریف او نشدم این حرف حسابی را به او بفهمانم. از ریاست محترم دادگاه تقاضا دارم که همان طوری که پرونده تحقیقاتی او حاکی است و به طوری که در محضر این دادگاه ضمن بیاناتش گفت که فرمان عزل را به یکی، دو نفر از وزیران نشان دادم و همان طور که در پرونده تحقیقاتش گفته که هر کس توی اتاقم آمد، به او نشان دادم، از او سؤال کنید که: آن فرمان را به چه کسی نشان داده؟ از ریاست محترم دادگاه تقاضا میکنم اگر گفت من به خاطر ندارم، به او بگویید ایشان که خاطرات دوره مظفرالدینشاه را به خاطر دارند، چگونه این خاطرات چند ماه قبل را به خاطر ندارند و از او بخواهید که این موضوع را برای دادگاه روشن کند.
- نمیدانم از کجا شروع کنم
- دادستان: ریاست محترم دادگاه، اینجانب متحیرم که بیان خود را از چه قسمتی شروع و به کجا خاتمه دهم. هر کلمهای که از این کیفرخواست ملاحظه میشود، همه مؤید وقوع جرم است. این متهم ردیف یک بارها در تحقیقات گفته، در محضر این دادگاه هم گفت: "چرا نمیروید کودتاچیان را بگیرید؟" اینجانب توجه دادگاه محترم را به این نکته جلب میکنم که این واژۀ کودتا که یک واژه بینالمللی است، چه در اروپا، چه در امریکا، چه در حبشه، یک مفهوم دارد و آن این است که کسانی با قوه قهریه و با تیراندازی و کشت و کشتار حکومتی راه بیاندازند. اولاً دادستان ارتش معتقد است که برانداختن دستگاه فرعونی متهم ردیف یک وظیفه هر فرد ایرانی بودهاست، کما اینکه ملت نجیب ایران و افراد شاهدوست ایرانی مقیم تهران این وظیفه را به نحو شایستهای در روز ۲۸ مردادماه انجام دادند و این وظیفه هر فرد مسلمان و ایرانی بودهاست. ثانیاً از این متهم سؤال کنید که در شب ۲۵ مردادماه آن موقعی که تیمسار سرتیپ نصیری فرمان را به در منزلت آورد، در فاصلهای که او درب منزل بود و فرمان را به دستت دادند، فرمان را دیدی و رسید به خط خودت نوشتی و دادی ببرند برای حامل فرمان، آیا در این فاصله تیمسار سرتیپ نصیری و افرادی که با او بودند حتی یک تیر تفنگ خالی کردند؟ این متهم که تمام کارهایش مسخره است، کودتای او هم مسخره است. او خودش کودتا کرد و عمل کودتا را به سایرین نسبت میدهد. در کجای دنیا عامل کودتا به نحوی که این مرد میگوید، عمل کردهاست؟ عمل این بوده که فرمانده گارد شاهنشاهی درب منزل این مرد آمده و با در دست داشتن فرمان شاهنشاه، این مرد نه تنها از روی شاهنشاه خجالت نکشید، نه تنها خجالت نکشید که یک افسر شریف را به زندان افکند، به آن سوگندی هم که به قرآن مجید خوردهبود که به شاهنشاه خیانت نکند، اهمیتی نداد و فرمان را به گوشهای انداخت و حامل فرمان را دستگیر کرد و هنوز آفتاب روز ۲۵ مرداد سر نزده، گوش دنیا را کر کرد که ساعت ۷ صبح یک خبر مهم منتشر میشود. خبر این بود که ساعت یک صبح در تهران کودتا شدهاست و خبر این بود که دولت اعلامیه بدهد. اعلامیه دولت را هم خواندند و پایه اعلامیه هم کودتا بود. اکنون که من از آن وزیران سؤال میکنم که: این اعلامیه دولت را امضا نکردید؟ همه یکدل و یکجهت جواب میدهند: "چه دولتی؟" میگویم: مگر شما ساعت ۶ صبح در منزل ۱۰۹ نرفتید؟ میگویند: "تکتک رفتیم." میگویم: اعلامیه پس چیست؟ میگویند: "مگر مصدق را نمیشناسی؟" این مرد نه تنها ملت ایران را فریب میداد، بلکه همکارانش را هم فریب میداد. این خیلی عجیب است که در رادیو میگویند: "اعلامیه دولت صادر میشود" و حالا فاش شود که اعلامیه دولتی در کار نبودهاست. اعلامیه را خودش تنظیم و صادر کرده و قلابی گفتهاست که اعلامیه دولت است. این عجیب است که مردی پس از هفتاد سال عمر، (محمد مصدق: ببخشید بیشتر دادم) (خنده شدید حضار) بله، هفتاد و چهار سال عمر، این کارها را بکند و بعد نتواند بگوید که یک تیر تفنگ در کجا خالی شدهاست. به هر حال همه کارهایش از همین قبیل است. هماکنون ملاحظه فرمودید که این بیانات من هر شنوندهای را مجذوب میکند، نه از لحاظ اینکه چرا باید در این کشور مردی پیدا شود که فرمان شاه را اجرا نکند؟ (محمد مصدق: از بس ناجنس است) (خنده شدید حضار و خود محمد مصدق)
- رئیس: یک ربع تنفس میدهیم.
- ساعت ۵ بعد از ظهر جلسه به عنوان تنفس ختم گردید و هیأت قضات و تیمسار ریاحی و وکلای مدافع او تالار جلسه را ترک کردند.
- تشکیل جلسه بعد از تنفس
- ساعت پنج و بیست دقیقه مجدداً جلسه دادگاه تشکیل گردید و رئیس خطاب به تیمسار آزموده، دادستان ارتش، گفت:
- رئیس: به مطالب خود ادامه دهید.
- دادستان: به عرض رسید که در شب ۲۵ مردادماه کودتایی در کار نبودهاست. بهتر این است که گفتهشود که پس از اینکه فرمان عزل ابلاغ شد و رسید آن را حامل فرمان دریافت میکند، آن کسی که معزول بود، کودتا میکند. کودتا بر ضد رژیم سلطنت مشروطه ایران به منظور به هم زدن اساس حکومت و تلاش برای از بین بردن قدرت سلطنت، که نتیجه و بهره آن همان به هم زدن اساس حکومت و سلطنت بودهاست. پس دو مطلب به خوبی واضح و ثابت است؛ یکی اینکه فرمان عزل متهم ردیف یک رسیده و رسید آن را هم دادهاست و دیگر اینکه حامل فرمان را اسیر کرده و در بند انداخته، به این هم اکتفا نکرده، حتی نویسنده فرمان را نیز که جناب آقای هیراد بودهاست، گرفتار و ایشان را نیز به زندان میاندازد. با این مقدمات و با این طلیعه بودهاست که اعمال جرمآور متهمین هر دو نفر آغاز میگردد. آغاز این اعمال از همان ساعت یک روز ۲۵ مردادماه بودهاست و فرجام آن، آن زمانی بودهاست که جمعی از هموطنان ما در خاک و خون غلطیده، یتیمان باقی میمانند و بیوهزنان. متهم ردیف یک در انجام کار پای به گریز میگذارد و متهم ردیف دو اقرار و اعتراف صریح نمودهاست که در همان لحظه از میز ریاست ستاد ارتش دل نمیکند. او میگوید: "وقتی که به من تکلیف کردند که دیگر رئیس ستاد ارتش نیستی، وقتی که به من گفتند میز ریاست ستاد ارتش را ترک کن که ایرانی و افسر ایرانی تا آن اندازه شریف است که به او تکلیف میکنند که از هر طرف در خطر است." متهم ردیف دو میگوید: "دستوری از مقامی به من نرسیده که میز ریاست ستاد ارتش را ترک کنم." این بیان به خوبی میرساند که از لحاظ روز آخر ۲۸ مردادماه شاهنشاه که در خارج از کشور بودند برای متهم ردیف دو مقامی نبوده که آمر باشد. در کشور ایران نیز مقام دیگری نبود، جز یک مقام فرعونیت که اینان خیال میکردند که تسخیرناپذیر است. در این مقام، مقام ریاست جمهور آینده و یا پادشاه آینده، مقام آقای محمد مصدق بود. متهم ردیف دو هیچ نگفتهاست، جز همین بیانی که من کردم. گفتهاست: "هنوز آقای محمد مصدق به من امر نفرمودهاند که دیگر رئیس ستاد ارتش نیستی." متهم ردیف دو را افسر شرافتمندی برای حفظ جانش در بدو امر به منزل خود میبرد و او را پناه میدهد و سپس در نیمهشب روز ۲۸ مردادماه آن افسر شریف او را به ستاد ارتش میآورد و بازداشت میگردد. افسران شریف ایرانی اعمال و رفتار و جوانمردیشان از همین نکات پیدا است. همین تیمسار سرلشکر باتمانقلیچ افسری بود که به دست متهم ردیف دو و متهم ردیف یک به دست افتاد و وقتی مردم شاهدوست و شرافتمند تهران او را به روی دوش به ستاد ارتش آوردند، او با نهایت جوانمردی هر عمل جوانمردانهای که بود، انجام داد. اولین دستوری که داد، این بود که گفت: "هنوز در خانه ۱۰۹ در خیابان کاخ مردم را میکشند، بروید و شاید آنها را از این کشتار بیگناهان و از این قتل فجیع و از این عمل ناجوانمردانه، از این عملی که در تاریخ ایران ننگآور است، جلوگیری کنید." مردم برای حفظ اساس سلطنت جانفشانی بردند. همه به چشم دیدید. برای دادستان ارتش این موضوع در سرلوحه انجام وظیفهاش قرار دارد. من نمیتوانم وقت دادگاه را بگیرم و نامهها و تلگرافاتی که میرسد و اشخاصی که مراجعه میکنند در این دادگاه بخوانم، اینها برادران و خواهران و مادران ما هستند که دیدن آنها انسان را منقلب میکند. زنی چهار، پنج طفل خردسال را دور و ور خود میگیرد، ضجه میکشد، ناله میکند و میگوید: شوهرم در روز ۲۸ مردادماه از کف به دررفته. و از من میخواهد که قاتل او را تسلیم محضر دادگاه کنم. مردی پیر و خمیده اشک میریزد و میگوید: جوانم را از کف دادهام و دیگر نانآوری ندارم. پیرزنی میگوید: دامادم از کف رفته. همین افسر جوانی که اینجا نشسته، یعنی سرگرد سیاوش بهزادی، ناظر اجساد کشتهشدگان در گورستان مسگرآباد بود. این افسر به چشم دیده که چه منظره هولناکی در آنجا وجود داشتهاست. وقتی این افسر آن روز گزارش مشاهدات خود را داد، همه ما به گریه افتادیم. به گریه افتادیم، برای اینکه چرا باید به دست چند نفر خائن، چندین نفر از هموطنان ما باید در خیابانی از خیابانهای پایتخت به خاک و خون افکنده شوند، در حالی که گناهشان این باشد که میگفتهاند: ما شاه میخواهیم؟
- خدای من خدای ملت ایران است
- دادستان: به هر حال منظور از این بیانات همان طوری که به عرض رسید، بیان کیفرخواست است و بیان کیفرخواست، یعنی تشریح همین مطالب. تصور مینماید تا اندازهای ذهن دادرسان محترم به اهمیت موضوع از لحاظ شخصی که خدای او خدای همه ملت ایران است، آماده گردید. تردید ندارد که دادگاه محترم کیفرخواست و پرونده امر را با نهایت دقت بررسی فرمودند. در کیفرخواست پس از مشخصات و پس از اعلام موضوع اتهام، نتیجه تخفیفات ذکر شده توأم با دلایل اثبات اتهام منتسبه این مراتب را تشریح مینماید. متهم ردیف یک در تاریخ ۲۶ شهریور که اولین جلسه بازجویی بوده، درمورد شغلش گفت: "نخستوزیرم" (محمد مصدق: حالا هم میگویم) و چون میگوید: "حالا هم میگویم نخستوزیرم"، من تردید ندارم که هماکنون این روح شهدای ۲۸ مردادماه است که به مغز او فشار میآورد و او را از عذاب الهی بیمناک میسازد که به این جسارت و گستاخی میگوید: "نخستوزیرم." (محمد مصدق: عرض من قانونی است. نخستوزیر قانونی هستم.) به هر حال من یقین دارم کمکم این مرد متوجه میشود که چنگال عدالت گریبان او را گرفتهاست. او صراحتاً و کاملاً اظهار نمود که نخستوزیر است. (محمد مصدق: صحیح است. صحیح است. اقرار میکنم.) او نمیگوید: من وقتی فرمان عزل را گرفتم، امضا را نشناختم که امضای اعلیحضرت همایونی است، ولی چون خط، خطِ هیراد بود، تردید کردم. تمنی دارم در این مورد از متهم بپرسند که: توقع داشتی فرمان عزل را به دست خودشان بنویسند؟ به عرض رسانیدم که کلمه به کلمه مندرجات کیفرخواست حاکی از مجرمیت است. متهمی که میگوید: "امضا را شناختم"، نسبت به مقام باعظمت سلطنت میگوید: "یکی از دلایل اینکه تردید کردم که ممکن است دستخط، دستخطِ شاهنشاه نباشد، این بود که آقای هیراد نوشتهاست"، در صورتی که آقای هیراد رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی بودهاند که صلاحیت نوشتن همه گونه قوانین را داشتهاند. میگوید طرز نوشتن دستخط و امضای اعلیحضرت کاملاً میرساند که اول امضا شده، بعد متن دستخط نوشته شده. در تاریخ دنیا سابقه ندارد که حتی در امور عادی مثلاً اگر کسی به کسی یک سند پنجاه تومانی میدهد و این را به طرف ابلاغ میکنند، طرفی پیدا شود و بگوید که معلوم است اول امضا شده. این حرف را باید کسی بزند که آن سند را امضا نموده. این متهم مثل اینکه به حرفهای خود توجه ندارد. باید از او پرسید که: تردید کردی، آیا مانعی داشت که یک نفر را بفرستی و از تردید خارج شوی؟ باید پرسید: حتی در آن موقعی که اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به بغداد تشریففرما شدند و یا به اقصی نقطه جهان، آیا با وسایل امروزی مانعی داشت که از اعلیحضرت همایونی سؤال کنی که آیا این دستخط شما است یا خیر؟ او به خوبی در تحقیقات بیان نموده که از چند روز قبل میدانسته که کودتا میشود. به عرض ریاست محترم دادگاه میرساند، خاصیت همه مجرمین این است که صریحاً چیزی را اقرار نمیکنند. امروزه گاهی اوقات انکار به مراتب ارزشش از اقرار بیشتر است.
- مصدق از فرمان عزل اطلاع داشت
- دادستان: این گفتار متهم میرساند که با سابقه اعمالش از چند روز قبل به خوبی اطلاع داشته که فرمان عزلش صادر میشود. او واژهها را هم در زمان صدارتش وارونه کرد و حتی به کلمات قانونی هم ابقاء نکرد. او به جای اینکه بگوید من از چند روز قبل میدانستم که فرمان عزلش صادر میشود، (محمد مصدق: این طور نگفتم) او میگوید که: "از چند روز قبل میدانستم که کودتا خواهدشد" (محمد مصدق: عرض کردم خبر به من دادند) همان طور که گفتم، خاصیت این مجرم مانند همه مجرمین این است که میگوید: "از چند روز قبل میدانستم که کودتا میشود" (محمد مصدق: گفتم خبر دادند) خاصیت دادگاه هم باید این باشد که به زبان مجرمین پی ببرند. درباره عدم اجرای دستخط میگوید: "یکی از دلایل تردید این بود که این دستخط به چه دلیل باید یک ساعت بعد از نصف شب ابلاغ شود؟" این بیان با دانستن زبان مجرمین مفهومش این است که چرا اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از من اجازه نگرفت که دستخط عزل تو را میخواهم صادر کنم؟ و چرا حامل دستخط از من اجازه نگرفت که چه ساعتی میتوانم به تو ابلاغ کنم؟ اینجانب روی هوا کیفرخواست ننوشتم. من بررسی نمودم که اگر روز روشن دستخط عزل این آدم به او میرسید، آیا شما ریاست محترم دادگاه تأیید نمیفرمایید که این متهم حاضر میشد همه اهالی تهران در خاک و خون میغلطید، او از روی تختخواب خانه ۱۰۹ قدم پایین نگذارد؟ او چه حق دارد که میگوید چرا فلان ساعت رسید؟ این حق او نیست. پلیس میرود کسی را دستگیر کند، هیچ گاه طرف حق ندارد که بگوید چرا مثلاً ساعت ده صبح به سراغ من آمدی؟ این وظیفه پلیس است. او میسنجد که طرف او چه وضعی است. آقای محمد مصدق با وسایل ارتباطی و جاری اطلاع داشتهاست که در چه وقت فرمان عزلش صادر میشود. (محمد مصدق: به هیچ وجه) این همان مسئلهای است که در این دادگاه دو مورد مثال آورد و به من تعلیم داد که میگویم مانند کبکی است که سرش را در برف میکند و پاهایش روی هوا است. او چنین اندیشیدهبود که خانه ۱۰۹، در دست داشتن کلانتری یک، در دست داشتن رئیس ستاد ارتش، در دست داشتن شهربانی و فرمانداری نظامی، به کار انداختن جاسوس، در اختیار داشتن دستگاه جاسوسی، تهدید و ارعاب و ترور افکار و کوبیدن مجلسین، ایجاد وحشت در جامعه و الفاظی در ردیف اینها، کوچکترین خللی به احساسات شاهدوستی ملت ایران وارد میسازد. خطای او از همین جا ناشی شد. او چنین پنداشتهبود که وزیر دفاع ملی است. افسرانی را از ارتش خارج ساخته، رئیس ستاد ارتش را به صورت اتومات درآورده و دیگر کار تمام است و به دست رجالهها کشور مشروطه سلطنتی ایران، مثلاً مبدل به کشور جمهوری توده میشود و آقا رئیس جمهور میشود و آقای متهم ردیف دو، فرمانده کل قوای جمهوری. این دو نفر خوابهای خوبی برای خودشان دیدهبودند. بارها گفتیم این جرم، جرم شهود است و من نمیدانم متهمین چه دفاعی دارند بکنند. همان طوری که متهم ردیف دو اقرار صریح به مجرمیت خود نموده. متهم میگوید: "این متهم ردیف یک بود که مرا وادار به ارتکاب جرم نمود" و میگوید: "طلب عفو و بخشایش دارم." اینها را در تردستی متهم ردیف دو بیان داشته و حالا نمیدانم آنها و وکلای محترم مدافعشان چه خواهندگفت.
- طرح جمهوریت میریختند!
- دادستان: بسیار جالب توجه است که متهم ردیف یک در مقام دفاع درمورد دستخط میگوید ما، که منظور از این هسته مرزی آن دستگاه وحشتناکی است که طرح جمهوریت میریخت که در ضمن بیان ادعانامه آنان را معرفی خواهمنمود، میگوید: "ما در مجلس شورای ملی نسبت به بعضی از حقوقاتی که اعلیحضرت به فرمان قانون اساسی مطالب دارند، اعتراض داریم." همین یک سطر در هر دادگاهی برای اثبات ادعای اینجانب کافی است و همین یک سطر میتواند مبنای رأی دادگاه محترم برای صدور رأی مجرمیت قرار گیرد. (محمد مصدق: و آن هشت نفر دیگر) متهم ردیف یک میگوید: "ما به قانون اساسی اعتراض داشتیم، چون قانون اساسی است که حقوقی را برای پادشاه مملکت مشروطه ایران قائل شدهاست." دادگاه محترم توجه فرمایند کسی که مخالف قانون اساسی ایران است، آیا آن کس برایش باید دلیل و برهان آورد، یا خیر او مجرم است؟ زیرا مخالفت با قانون اساسی این کشور، یعنی مخالف با حقوق اساسی ملت ایران. یعنی آن کس دشمن مردم ایران است. به هر جهت این هم سطری از بیانات متهم بودهاست. (محمد مصدق: ما با قانون اساسی مخالف نبودیم. گفتیم چند اصل از قانون اساسی را مجلس تکلیفش را معین کند. یک هیأتی هم انتخاب شدند و این کار را کردند.) از مقام ریاست محترم دادگاه استدعا دارم به متهم ردیف یک تذکر دهند که قطع کلام در دادگاه قدغن است و او اگر حرف فوری دارد، اجازه بگیرد و به پا خیزد و حرف بزند و از همین موقع استفاده کرده و میگویم این حرکات او نشانهای از روح یاغیگری او است. به هر حال این متهم میگوید: "به بعضی از حقوق پادشاه اعتراض داشتم و آن را تشریفاتی میدانستم." در جلسه قبل گفتیم هیچ پادشاهی به تخت سلطنت جلوس نمیکند، مگر اینکه به کلامالله مجید سوگند یاد کنند که حافظ قانون اساسی است و جز سعادت ملت چیزی نمیخواهد. گفتم این متهم چون ایمان ندارد، درک نمیکند که کدام مسئولیت است که پادشاه مملکت در مجلس شورای ملی سوگند یاد کنند که حافظ قانون اساسی است و آن را در نظر نگیرد.
- عظمت مقام سلطنت
- دادستان: اینکه میگویند: "شاه از مسئولیت مبرا است"، برای عظمت مقام سلطنت است. این پادشاه مشروطیت ایران به آن نحوی که متهم ردیف یک میگوید و به همان نحوی که رجالهها را وادار کرد که فریاد بزنند: "جمهوری دموکراتیک میخواهیم" پس به چه جهت در قانون اساسی ایران مطرح است که ولیعهد تا به سن ۱۸ سالگی نرسد، نمیتواند زمام امور مملکت را به دست بگیرد؟ دادستان محترم توجه دارند که سن ۱۸ سال، سن قانونی است و یک جوان ۱۸ ساله میتواند و حق دارد که مانند یک مرد کهنسالی وظایف خودش را انجام دهد. اگر پادشاه مملکت حق ندارد زمام امور کشور را در دست داشتهباشد، اگر پادشاه مملکت هیچ مسئولیت ندارد، (محمد مصدق: پادشاه انگلستان نمونه است) پس چرا ولیعهد ۱۸ ساله حق دارد بر تخت سلطنت جلوس کند؟ چرا قانون اساسی ایران میگوید: "ولیعهد مادام که به سن ۱۸ سال نرسیده، کسی که نیابت سلطنت را دارد، باید امور سلطنت را اداره کند"؟ به هر حال اینها را گفتم تا بدانید متهم ردیف یک چه افکاری را در مغز ملت ایران فرو میبرد. ای کاش دکترای حقوق نبود، عمری از او نرفته بود، دنیا را ندیده بود و به قول خودش مثل من، مردی بیسواد بود. چطور منِ بیسواد اینها را میدانم، ولی پیرمردی با علم و معلومات، مردی که سراسر دنیا را گشته و با قوانین سر و کار داشته و به همه چیز مطلع بوده، اینها را نمیدانستهاند؟ (محمد مصدق: چون میدانستم، کردم) همه این مطالب را میدانسته، ولی کاری میکردهاست که بساط مملکت را به هم زند و خود رئیس جمهور شود.
- رئیس: یک ربع تنفس داده میشود.
- ساعت شش و بیست دقیقه جلسه به عنوان تنفس تعطیل گردید.
- ادامه اظهارات دادستان
- ساعت شش و سیوپنج دقیقه جلسه دادگاه مجدداً تشکیل گردید و تیمسار سرلشکر مقبلی، رئیس دادگاه، خطاب به تیمسار سرتیپ آزموده گفت:
- رئیس: اگر توضیحی دارید، ادامه دهید.
- دادستان: بالاخره متهم ردیف یک درباره دستخط عزل و در مقام دفاع بیان مینماید که دستخط و حقوقات دیگر پادشاه را که منظورش مقام بزرگ ارتشتاران فرمانده است، تشریفاتی میدانستهاست و از این بیان به خوبی معلوم میشود که اگر ما خودمان را در روز بگذاریم، تردید پیدا نمیکنیم که فرمانفرمایی ارتش، اعم از برّی و بحری و هوایی، باید به عهده آقای محمد مصدق باشد و اگر خود را در روز بگذاریم و در نظر بگیریم که مجلس به دست او کوبیده شد، یک شخص باید در این مملکت هم قوه مجریه باشد و هم قوه مقننه. حال و روز قوه قضاییه هم معلوم بود که جزئی از همان وزیر دادگستری وقت عرض گردید آنچنان وصفی وضع حکومت استبدادی و مطلقالعنانی که به دنبال آن غیر قابل تردید است، تغییر رژیم را دربرداشتهاست، کما اینکه به موقع خود بیان خواهدشد که اعمالی را که انجام دادهاند، سرانجامش از چه قرار خواهدبود.
- عذر متهم چیست؟
- دادستان: نکته را باید تشریح کرد و آن این است که متهم ردیف یک توضیح میدهد، یعنی در برابر این سؤال که: مجوز عدم اطاعت از فرمان عزل چه بود؟ میگوید: "اجرای دستخط را موکول به درخواست توضیحات از اعلیحضرت همایونی نمودم" که به او باید گفت با زبان مجرم این سؤالات چیست؟ او خلاصه میگوید: "میخواستم اعلیحضرت همایونی را استیضاح کنم" و چون اعلیحضرت همایونی از کشور تشریف بردهبودند و آنچه به نظر میرسید که موجبات عزیمت هم برای این بودهاست که مبادا گزندی به فردی از ملت ایران وارد شود، استیضاح از اعلیحضرت به عمل آورد. به نظر دادستان ارتش با مقدمات و سوابق توضیحات متهم، این نکته غیر قابل تردید است که طغیان متهم از آن لحظهای شروع میشود که آگاه میگردد که اعلیحضرت همایونی به خارج از کشور عزیمت فرمودهاند. متهم با توجه دقیق به اظهاراتش در مرحله تحقیق میگوید که: "میخواستم پادشاه را مورد سؤال قرار دهم" که باز هم باید گفت متهم که در چند روز قبل میدانستهاست فرمان عزلش واصل میشود، نقشه و طرح داشته که به محض دریافت فرمان، چه بسا مقام سلطنت را وادار به بردباری و ابراز مرحمت نماید، یا چه بسا با عملیات بسیار شدیدی نقشههای شوم خود را به مورد اجرا گذارد. از بیانات متهم به خوبی هویدا است که نیاتش از چه قرار بوده و به هر جهت روز ۲۵ مردادماه پس از جریان اعلامیه دولت که داستان آن بیان شد، اولین عکسالعمل ننگین و شرمآور او تلگرافی بودهاست که حسین فاطمی به بغداد مخابره میکند و به سفیر کبیر ایران در بغداد چنین دستور میدهد و مقام سلطنت را چنین توصیف مینماید، او دستور میدهد: "تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت فرار کردهاست، به هیچ وجه مورد ندارد." دادرسان محترم به این تلگراف توجه دقیق مبذول فرمایند و ملاحظه فرمایند حال و حکایت از چه قرار بودهاست. این تلگراف مفهومش این است که اعلیحضرت همایونی باید از حسین فاطمی و محمد مصدق اجازه میگرفتند که آیا مصلحت میدانند پس اینکه حامل فرمان را محمد مصدق به زندان انداخته مقام با عظمت سلطنت در راه وفاداری به سوگندی که یاد فرمودهبودند برای حفظ قانون اساسی اقدامی بفرمایند یا خیر؟
- سند ننگین مصدق
- دادستان: این تلگراف بدبختانه و متأسفانه سند ننگینی است در تاریخ کشور باستانی ایران و در اینجا هم باید گفت که به نظر میرسد سابقه ندارد در هیچ کشوری که پادشاه مملکت در خارج از کشور باشد، شخصی که وزیر خارجه کشور بوده، به دستور و با اطلاع کسی که نخستوزیر بوده، (محمد مصدق: بنده چنین دستوری ندادم) تا این اندازه نمک به حرامی نشان بدهد که آبروی ملت شریف ایران را در خارج ببرد. پس از صدور این تلگراف دیگر برای دستگاه مصدقالسلطنه هر عملی از دریچه چشم او جایز و قابل اجرا بودهاست. این رشته اعمال که بعداً بیان خواهدشد، مجموعه آن در یک کلمه و آن کلمه یاغیگری است، جمع میشود و این واژه یاغیگری واژه بسیار درستی است که معرف اعمال یاغیان است. به هر جهت متهم طغیان مینماید و برای نیل به هدف، از هیچ عملی دریغ نمینماید. متهم صریحاً در تحقیقات میگوید: "دو هدف داشته؛ یکی مجلس، یکی دربار." به خوبی بیان مینماید که مجلس را کوبیدهاست و خیالش از جهت مجلس راحت شده و با زبان بسیار صریح و به کار بردن لغات فصیح، بیان مینماید که پس از کوبیدن مجلس، هدف دیگری باقی میماند و آن هدف شخص اعلیحضرت همایونی است.
- محمد مصدق: بنده چنین چیزی نگفتم.
- رئیس: خواهش میکنم مقررات را رعایت فرمایید.
- محمد مصدق: چشم. به چشم قربان.
- دادستان: در اینجا باید گفت که تمام جواب سؤالاتی که از مصدق شده، جواب آن دلیل مجرمیت او است و حالا هم هر چه او میگوید، دلیل بر ادعای دادستان است. به هر حال با آن بیانات صریح، آیا میتوان کوچکترین تردیدی نمود که طرح متهم از چه قرار بوده و آیا میتوان شکی داشت که خطر برای این کشور چه خطری بودهاست؟ متهم ردیف یک صریحاً اعتراف نمودهاست که در منزلش اشخاصی رفت و آمد داشتهاند که بر ضد مقام سلطنت بودهاند. اینجا هم باید خود را در جریان روز گذاشت. نخستوزیر کشور در منزلش اشخاصی رفت و آمد داشتهاند که ضد مقام سلطنت بودهاند. این اشخاص همان ماجراجویانی بودند که در روز ۲۸ مردادماه از پناهگاه متهم ردیف یک گرداگرد او را گرفته و هر لحظه که میگذشتهاست، شاید در لحظات آخر مانند جانیانی که در تله افتادهاند، یکدیگر را توبیخ و شماتت میکردند و هر یک گناه را به گردن دیگری میداند، رفته و هر یک تلاش داشتهاند که از کدام راه آب یا دیوار یا پشت بام به سوراخی بخزند. اینان بانیان اصلاحات، بانیان توسعه فکر حکومت مردم بر مردم و طرحریزان سعادت ملت ایران بودند. اینان بودند که این ملت بدبخت و محروم را مدتی درحدود ۲۸ ماه فریب دادند و وعدههای بسیار با ارزشی برای ملت میدادند. سرانجام کارشان را هم دیدند. در واقع اگر اینان راست میگفتند، جهت اینکه در حدود ساعت ۵ بعد از ظهر روز ۲۸ مردادماه پیرمردی که در طول زمامداری در روی تختخواب لمیدهبود، به آن اندازه چست و چالاک میشود که از نردبان و دیوار چهار متری بالا میرود، چه بود او اگر راست میگفت، باید مردانه در آنجا بایستد و راه اصلاحات را به مردم نشان دهد تا مردم او را به سر خود بنشانند، نه اینکه با آن نحو مضحک و از طرفی تأثرآور دیوار به دیوار بپرد. خودش گفت: "رفتیم در خانهای و مانند جانیان در زیرزمینی خزیدیم و تا صبح نخوابیدیم." مگر او نبود که میگفت: "مردم همان را میخواهند که من میخواهم"، پس چرا شب ۲۹ مردادماه را در زیرزمینی به سر برد؟ اگر راست میگفت، میآمد در میدان سپه پشت تریبونی و میگفت: من محمد مصدق هستم و اینجا مجلس است.
- قبلاً نقشه کشیدهبود
- دادستان: در روزی که او این حرفها را میزد، برخلاف آنچه که میگوید، طرحهای روزهای ۲۵ الی ۲۸ مردادماه را در بغل داشت، ولی راست میگوید که هیچ گونه طرحی برای سعادت ملت ایران نداشت، دلیلش هم واضح است. یک نخستوزیری یا باید طرح جنجال و طغیان و آشوب بریزد، یا اصلاحات، چون همه به چشم دیدند که در روز ۲۸ مردادماه وضع او از چه قرار شد و چون خود معترف به این موضوع است، نه تنها در مرحله تحقیق، بلکه در محضر دادگاه اعتراف کرد که طرح اصلاحهای شیطانی در کار نبودهاست. همه طرحهایی بوده تا این ملت را به خاک سیاه نشاند. قبل از ظهر اوصاف متهم ردیف یک را برشمردم. یکی از خصایص او حس خودخواهی و خودبینی بودهاست. متهم در تحقیقات گفتهاست: "لازم بود خود را از هر گونه تعرض مصون بدارم" و پس از این بیان میگوید: "همیشه در فکر تقویت قوای دفاعیه خانه خودم بودم و جویا میشدم که وضعیت خانهام در چه حال است." ملاحظه میفرمایند نخستوزیران و وزرای دفاع ملی شایسته همواره در فکر این موضوع هستند که مردم در چه حالند و امنیت آنان در چه وضعیتی است، این مرد خود میگوید: "همواره در فکر بودم که خانهام از لحاظ امنیت در چه حال است" و میگوید: "لازم بود شخص خود را از تعرض مصون بدارم." در هر یک از این جملات این شخص میتوان کتابها نوشت و سالها سخن گفت. اینجانب هر چه میگویم، فهرستی است از بیانات و هدفهایی که این شخص داشتهاست. خانه این شخص در این اواخر روزهای مردادماه تبدیل به قلعهای شدهبود که حتی در یکی، دو ماه قبل از روز ۲۸ مردادماه شخص خود اینجانب که راجع به امری به منزل او رفتم، با اینکه درجه سرتیپی داشتم و با وجود اینکه همۀ مأمورینش مرا بارها دیدهبودند که به آن خانه رفتم، مدتی پشت در مرا نگاه داشته، وارد شدم، دیدم که شیادانی میروند و میآیند و کسی به من اعتنایی نمیکند. کلاه خود را که برداشتم و با تعرض خواستم خارج شوم، یکی از نوکران مرا هدایت کرد و نزد معاونش ببرد. مقصود این است که همان طور که همه میدانند، نه تنها ورود به خانه او ممنوع بود و معلوم نبود که این نخستوزیری که شب و روز غم این ملت را میخورد و اگر کسی عرض حالی داشت، نمیدانست کاغذ خود را به چه کسی باید بدهد، اساساً خیابانهای اطراف منزل او غیر قابل عبور بود و من به خوبی میدانم که ساکنین خیابان کاخ چه بلایی به سرشان میآمد. حکومت نظامی بود. ساعت یازده شب عبور و مرور ممنوع میشد، ولی ساکنین خیابان کاخ که در زیر سایه نخستوزیر بودند، هر روز آفتاب غروب نکرده، باید به خانه خود بروند و خارج نشوند. چرا؟ برای اینکه نخستوزیر ملی بود و شب و روز غم ملت را میخورد.
- قضیه کودتا چه بود؟
- دادستان: این مقدمه برای این است که معلوم شود در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مردادماه وضع خانه ۱۰۹ از چه قرار بودهاست. ضمن تحقیقات، متهم ردیف یک بیان نموده و در این دادگاه هم تعریف نمود که روزی، یعنی روز ۲۴ مرداد، نگران میشود که چرا رئیس ستاد ارتش برخلاف معمول به خدمتش نرسیده. به هر جهت رئیس ستاد ارتش افتخار شرفیابی را درک نمیکند و متهم ردیف یک سخن از کودتا میراند. کودتا برای منحرف ساختن فکر مأمورین تحقیق. خود میگوید که: "به رئیس ستاد ارتش گفتم که در سعدآباد چهار تانک وجود دارد، خوب است تانکها را امشب به منزل من بیاورید." ریاست محترم دادگاه توجه فرمایند که ماهها بود که متهم به عبارت واضح و صریح شاه را نمیشناخت. در روز ۲۴ مرداد میگوید: "خاطرم هست که چهار تانک در سعدآباد بود" آیا جای تردید است که قریب ۷ یا ۸ ماه قبلِ ۲۸ مرداد، که به سفر رفته و یکی مواظب او بود که به زمیننخورد و یکی عصای او را میگرفته، آنقدر دقیق بود که بررسی میکردهاست که در سعدآباد چند تا تانک وجود دارد، تا اینکه در روز ۲۴ مرداد دستور میدهد: "آن تانکها را بیاورید دور و ور منزل من." این آقا به رئیس ستادش میگوید: "امشب از آن شبهایی نیست که به منزل من تانک نیاورید." میگوید: "امشب از آن شبهایی است که اگر تانک بیاورید، مردم ناراحت نمیشوند." ملاحظه میفرمایید اینجا هم صحبت از مردم است. از او بپرسید کسی که تکیهاش به مردم است، احتیاجی به تانک ندارد. او نه توکل به خدا داشت و دارد و نه ایمان داشته و دارد و تمام گفتار او حاکی از تأکید این عرایض فعلی اینجانب است.
- رئیس: جلسه را ختم میکنیم. جلسه آینده ساعت هشت و نیم صبح فردا تشکیل خواهدشد.
- مقارن ساعت هفت و نیم جلسه دادگاه خاتمه یافت.