دیوان فخر شیرازی/گوشۀ معمور
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
شهید تیغ تو | گوشۀ معمور از فخر شیرازی |
بیگانه و ملازم |
دیوان فخر شیرازی |
جانا ز غمت خاطر مسرور نماند است | وز درد تو غیر از دل رنجور نماند است | |
ما را نه همین آن لب شیرین نمک ریش | در شهر از آن یک سر بی شور نماند است | |
از لشکر بیداد تو ای خسرو خوبان | در کشور جان گوشۀ معمور نماند است | |
با قوّت سرپنجۀ عشقت عجبی نیست | در بازوی صبر من اگر زور نماند است | |
افسوس که دادند به ما بار غم او | وقتی که توانائی و مقدور نماند است | |
تا دور شدی از برم ای ماه دل افروز | بی شمع رخت بزم مرا نور نماند است | |
سوگند به موی تو که بی روی تو ما را | صبحی ز قفای شب دیجور نماند است | |
احوال دل دور ز دلدار که داند | کاو یک نفس از هم نفسی دور نماند است | |
دیگر به چه امید رود فخر به سینا | آن نخله و آن نار چو در طور نماند است |
***