دیوان فخر شیرازی/بیگانه و ملازم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
گوشۀ معمور بیگانه و ملازم
از فخر شیرازی
دیدۀ محمود
دیوان فخر شیرازی


ما را به چشم پست و بلند جهان یکیست شیب و فراز در برابر برق جهان یکیست
چون بایدت ز سود و سرمایه در گذشت پس در مَأل حاصل سود و زیان یکیست
شاها ز عدل دور بود اینکه پیش تو بیگانه و ملازم آن آستان یکیست
از اتحاد شمع ز احول مکن سئوال پروانه داند آنکه زد آتش بجان یکیست
الوان مختلف که تو بینی در آینه است ور نه جمال و جلوۀ جان جهان یکیست
زین دلبران که روی به برقع کشیده اند دلدار دلنواز و مه مهربان یکیست
ای بی بصر ز مرحلۀ بینشی تو دور در شرق و غرب خسرو صاحب نشان یکیست
یک چیز را اگر به مثل ده کنند نام ده می نگردد آن به حقیقت همان یکیست
با بیدلان بگوی که ره گم نکرده اند اندر تمام هر دو جهان دلستان یکیست
با مردم دو رو مکن ای فخر دوستی یاری طلب نما که دلش با زبان یکیست

***