دیوان فخر شیرازی/دور فلک
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
وصیت رندان | دور فلک از فخر شیرازی |
کوری چشم عدو |
دیوان فخر شیرازی |
بگو به بلبل بیدل که این چه فریاد است | نهفته روی ز من گل ترا چه افتاد است | |
ز آشیانۀ خویشم فکنده دور فلک | نموده پشت بمن او باز ترا چه رو داد است | |
از آن سپس که مرا شاخ سدره بوده مقام | نشیمن منش اکنون خرابه آباد است | |
همین نه دام قفس تنگ که کرده صیادم | ببسته بال و پر و دست جور را بگشاد است | |
نظر ز خواجگی هر دو کون پوشیدم | کنون به بندگی بندگان دلم شاد است | |
ایا که سرخط آزادیت چو من گم شد | بر آستان کسی سر بنه که آزاد است | |
به یاد میدهی ای فخر تو روزگار قدیم | عجب عجب که هنوزت حدیث ما یاد است |
***