دیوان فخر شیرازی/آب آتش فام

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عنان خرد آب آتش فام
از فخر شیرازی
کحل بیداری
دیوان فخر شیرازی


ای که بردی از دلم آرام را توسنی تعلیم کردی رام را
از بر ما یا ببر این نا شکیب یا به او ده باز پس آرام را
یا که کام من ز وصل خود بر آر یا بران از در من ناکام را
یا رها کن یا بکش یا دانه ده چند گیری تنگ بر ما دام را
کام من ده تا کشم کیفر ز چرخ یا ادب کن چرخ بد فرجام را
ای که گفتی ننگ باشد عاشقی من جز از عشقش نجویم نام را
معجز است این با رخش یا ساحری آنکه کرده جمع صبح و شام را
جز قد رعنای او نشنیده کس ماه بر سر سرو سیم اندام را
جز دل سخت و بر نرمش که دید پرده دار خاره سیم خام را
ساقیا بر یاد ایام شباب ساغری این پیر درد آشام را
تا نرفته خاک فخر از غم به باد خیز و ده آن آب آتش فام را

***