دیوان فخر شیرازی/عنان خرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خون بها | عنان خرد از فخر شیرازی |
آب آتش فام |
دیوان فخر شیرازی |
عبث مپوش ز ما آن عذار عذرا را | که تاب دیدن خورشید نیست حربا را | |
جمال و طلعت یوسف ندیده کی داند | چه حالت است ز عشق رخش زلیخا را | |
درون سینه بیاراستم برای غمت | که حجلهٔ زشت نشاید عروس زیبا را | |
گمان مکن که گزیند به جز تو خاطر من | نه وامق است که جوید به غیر عذرا را | |
چه پرده بود ندانم که باز مطرب ساخت | که در سماع بیاورد پیر و برنا را | |
چه باده بود که افکند ساقی اندر جام | که رند مصطبه از سر گرفت غوغا را | |
دلا به مهر و وفای جهان مشو مغرور | که نیست رسم وفا شاهدان رعنا را | |
مده عنان خرد را به دست نفس و مکن | زبون کرکس مردار خوار عنقا را | |
بگو به فخر دو عالم تمام بفروش | به خاک پایش یکجا نما سودا را |
***