دیوان بیدل شیرازی/پای عزت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نغمۀ چنگ پای عزت
از بیدل شیرازی
پریشان
دیوان بیدل شیرازی


دلم چون عهد خود گر باز بشکست مرا عهد نخستین همچنان هست
یکی را عقل بر بسته است زنجیر یکی را عشق بگشاد است از شست
به تیر ار میزند دلبر چه باکم که مرهم نیز دارد آنکه دل خست
یکی را پای عزت بر سر پای یکی را دست حسرت بر کف دست
درستی ها بسی در هر شکست است ببرد از کف دلی تا زلف بشکست
هزاران روزنم بگشود از دل اگر بر دیده ام راه نظر بست
ز خلقی شور بر خیزد چو برخاست ز شهری فتنه بنشیند چو بنشست
ز بس بگداختم عشقش ندانم وجودم نیست در عالم و یا هست
مکش زین بیشتر این رشته ترسم که نتوان کرد پیوندش چو بگسست
خوش آن عاشق که اندر عشق جانان برید از عالم و با دوست پیوست
چه آسان بیدل از هر قید رستی ولی از خویشتن مشکل توان رست

***