دیوان بیدل شیرازی/مدد عشق

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
عاشق صادق مدد عشق
از بیدل شیرازی
رسم غمخواری
دیوان بیدل شیرازی


درد مرا ای طبیب چاره و تدبیر نیست ورنه ترا در علاج این همه تاخیر نیست
سلسلۀ زلف تو دام به یکسو نهاد یا دل دیوانه ام قابل زنجیر نیست
وصف جمال ترا قوت تقریر کو شرح کمال ترا قدرت تحریر نیست
آه جگر تفتگان کآهن ازو موم شد در دل سخت تواش آه که تاثیر نیست
روی زمین گر گرفت تیخ جهانگیر شاه آن خم ابرو چو هست حاجت شمشیر نیست
تیر یلان در مصاف گر بشکافد زره ناوک مژگان او هیچ کم از تیر نیست
چون رخ زیبای او ماه به خلخ نبود چون قد رعنای او سرو به کشمیر نیست
گفت لبش جای دل دید چو زلف سیاه در خور این میهمان خانه ای دل سیر نیست
بیدل شوریده را گر چه زمانه شکست از مدد عشق او هست جوان پیر نیست

***