دیوان بیدل شیرازی/لطف کریم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ویرانهٔ آباد لطف كريم
از بیدل شیرازی
گنج عشق
دیوان بیدل شیرازی


عاشقانرا نه ز كس چشم اميد است و نه بيم نه تمنای نعيمی و نه پروای جحيم
مشركست آنكه بجز دوست بخواهد چيزی جز تو من هيچ نخواهم كه گناهيست عظيم
روضۀ خلد بود ملك سليمان و مراست بی تو زندان سكندر همه جنات نعيم
بندۀ عاصی نداند به كجا آرد روی جز به درگاه كريمی كه غفور است و رحيم
لابه و عجز چه حاجت كه رئوفی و عطوف عرض احوال چه حاصل كه خبيری و عليم
ور ببخشی ز كرم فضل و عطا باشد و جود گر بگيری به گنه قادری و عدل و حكيم
گر تو دشنام دهی يا بنوازی نبود بنده را نزد خداوند به غير از تسليم
هستم ار قابل رحمت گذری بر خاكم كز وجودم اثری نيست به جز عظم رميم
گر چه تقصير فزونست ز حد بیدل را ليك نوميد نشايد شدن از لطف كريم

***