دیوان بیدل شیرازی/عیش دمادم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
زندۀ جاوید عیش دمادم
از بیدل شیرازی
کشّاف اسرار
دیوان بیدل شیرازی


زخم شمشیر تو مرهم دارد غم تو شادی عالم دارد
دل دیوانه به پا سلسله ها زان سر زلف پر از خم دارد
خط مشكين و لب لعلش بین دیو و انگشتری جم دارد
عاشقم بر رخ گندم گونی وین گناهیست كه آدم دارد
مردم از حسرت و لعل لب او معجز عیسی مریم دارد
هر كه دل بست بدان حلقۀ زلف رستگاری دو عالم دارد
وانكه جان از دم شمشرش داد تا ابد عیش دمادم دارد
بر دل هر كه غمش جای گزید كی ز اندوه جهان غم دارد
آتش عشق نگر كاب حیات در دل سوخته مدغم دارد
بیدل ار خار شدم خواجۀ ما بندۀ خویش مكرم دارد
با گدايي درش مور ضعيف ننگ از سلطنت جم دارد
يعني آن خواجه كه شد بندۀ عشق ملك جاويد مسلم دارد

***