دیوان بیدل شیرازی/سلاسل

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
دولت رندان سلاسل
از بیدل شیرازی
حسن شمایل
دیوان بیدل شیرازی


بستیم آخر زان كوی محمل بگشاده ار چشم دریا به ساحل
بر لب ز جورت جان و هنوزم ذكر تو بر لب فكر تو در دل
دیوانه را رسم گر زانكه زنجیر زنجیر از آن زلف ما را سلاسل
هر چیز جستیم جز دوست بیجا هر ره كه رفتیم جز عشق باطل
نزدیك ما یار ما دوریم از وی با مـــا و از مـــا تا او منازل
بی جذبۀ عشق نتوان نمودن قطــــــع منــازل طی مــراحل
عكس رخ دوست در وی نیفتد چون آينـــــۀ دل نبود مقابل
در كیش عشاق یكسان نماید هم علم و عالم هم جهل و جاهل
در مدرس عشق آنا ببینی گویای خاموش خاموش قایل
خندند آنجا از روی حیرت عاقل به مجنون مجنون به عاقل
بس جهد كردم تا بركنم دل از دل نگردد مهر تو زایل
نادیده رویت جان دادم آخر بود از ازل این تقدیر بیدل

***