دیوان بیدل شیرازی/دولت رندان

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بار سیب دولت رندان
از بیدل شیرازی
سلاسل
دیوان بیدل شیرازی


ای روی دلفریب تو اندر زمانه طاق خورشید يا جمال ماه توست در محاق
گر قرص آفتاب قرینش مصوّر است نبود قرین روی تو هرگز در آفاق
هر جا كه مهر روی تو افروخت مشعلی حاجت به شمع نیست كه فروزند در اطاق
دوش آمدم خیال جمال تو در نظر صفها كشیده لشكر حسنش به اتفاق
در منظر گدای چو من چون تو پادشاه نشنیده هیچكس كه در آید به طمطراق
رمزی بود جاه و جلال تو هشت خلد عطفی بود ز چتر جمال تو نه رواق
روزی دراز تر ز شب هجر بایدم تا حرف نهفته زنم از قصۀ فراق
بخت سیاه برد ز بالینم آنكه بود روشن چو روز از مه رویش مرا وثاق
تا گشته روزگار نگردیده بر مراد تا بوده آسمان نسپرده ره وفاق
مردان به نو عروس جهان دل نبسته اند مردی اگر تو نیز مر او را بده طلاق
خوش دولتیست دولت رندان باده نوش خوش نعمتیست صحبت یاران بی نفاق
بیدل ز بخت خویش نخواهد جز این دو چیز رطلی گران ز باده و ساقی سیم ساق

***