دیوان بیدل شیرازی/سبز

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غیر مرگ سبز
از بیدل شیرازی
غرامت
دیوان بیدل شیرازی


فصل بهار است و موسم می ناب است باده به فتوی عقل خور که ثواب است
زاهد خود بین که ترک باده همی گفت بر در میخانه بین که مست و خراب است
بخت کسی در جهان نخفته که امروز پای گلی با نگار خویش به خواب است
تا که شبابت بدل نگشت به پیری عیش و طرب کن که کار عمر شتاب است
نقش نبندد به جز خیال تو در دل تشنه تصور نکرد هر چه جز آب است
بیدل ازین پس به بزم ما ز چه آیی موسم شادی و وقت عیش شباب است
کشت امیدم چگونه سبز نباشد چون کف شاهنشه زمانه سحاب است
سرور ما را که با محیط جلالش در عظمت هفتم آسمان چو حباب است

***