دیوان بیدل شیرازی/خیزد سنبل از آذر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
یک خانۀ تنگ و هفت لشکر | خیزد سنبل از آذر از بیدل شیرازی |
یا محوّل الاحوال |
دیوان بیدل شیرازی |
دهد سلطان حسنش باز ز هر سو عرصۀ لشکر | مگر ملک دلی نگرفته در گیتی بود دیگر | |
کشیده تیغ از ابرو گشاده تیر از مژگان | نهاده زلف بر عارض فکنده تاب در چنبر | |
کسی چون جان تواند برد زان مژگان ناوک زن | کسی کی دل تواند داشت زان ترکان غارتگر | |
شگفتی خواهی ار بینی ببین لعل لب و زلفش | که ریزد شکر از مرجان و خیزد سنبل از آذر | |
اگر ساحر نه زلف او بر آذر از چه رو خفته | وگر نی چشمبند آمد چرا پنهان ازو شد خور | |
اگر طوبا و کوثر در بهشتست آن بهشتی نو | که آوردی ز قد طوبا و از لب چشمۀ کوثر | |
ز پا انداختی صید ضعیفی را ز یک ناوک | خدا را از سر رحمت بزن یک ناوک دیگر | |
ازین دریای هایل چون تواند برد جان بیدل | که او مور ضعیف و عشق تو دریای پهناور |
***