دیوان بیدل شیرازی/جگرهای تفته

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
انگشت سلیمان جگرهای تفته
از بیدل شیرازی
خاشاک و نار
دیوان بیدل شیرازی


یک نکته گویمت بشنو نا شنفته را آویزۀ دو گوش کن این درّ سفته را
بس سال و مه گذشت که در خواب غفلتی دریاب این دو روزۀ ایام هفته را
از عمر این دو روز دگر مغتنم شمار نتوان چو باز آوری این عمر رفته را
غرّه مشو که اول دور جوانی است کافت فزون تر است گل نو شکفته را
نفس تو اژدهاست بخواب خواب بودنش به بیدار هان و هان نکنی مار خفته را
خلوت سرای دل ز غبار هوس بروب ز آن رو که یار میطلبد جای رفته را
مرآت جان ز زنگ تعلق زدوده دار تا بنگری معاینه راز نهفته را
از ملک تن به عالم جان گر قدم نهی بینی ندیده را شنوی نا شنفته را
بی جذبه ز عشق دلی نا میسر است از هم جدائی این دو بهم خو گرفته را
لب بسته ایم و جمله جهان پر سخن ز ماست در حیرتیم که گفت به مردم نگفته را
بیدل اگر بسوخت دلت تنگدل مباش اجریست بر خدای جگرهای تفته را

***