دیوان بیدل شیرازی/جان سختی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
دل کم از قطره جان سختی
از بیدل شیرازی
پریشانی ایام
دیوان بیدل شیرازی


حسرت لعل لبت این دل غمگین دارد باز خسرو هوس دیدن شیرين دارد
ترك سرمست تو بر دست گرفته است كمان تا چه ها باز به سر اين دل خونین دارد
هندوی زلف تو بگشاده ز فتراك كمند كافری باز كرا قصد دل و دین دارد
زخمهای تنم از تیغ تو باید مرهم دردهای دلم از تیر تو مسكین دارد
نیست كاری اگرش زخم ز جان سختی ماست ور نه سر پنجه قوی و دل سنگین دارد
به بهارم نبود حاجت از آن روی چو ماه كه به يك شاخ گل و سنبل و نسرین دارد
از شب تیرۀ ما غمزدگانش چه خبر روز و شب آن كه به كف جام بلورین دارد
كاش بر دامن او دسترسی بود مرا آنكه از خون دلم پنجه نگارین دارد
دل چو شد آینه در وی همه عالم پیداست هر كه اين دل بودش جام جهان بین دارد
از وجودم رمقی بیش نماند است و هنوز غایت سنگدلی بین كه به من كین دارد
گر چه چون خاطر خود شست پریشان نظمش بیدل از شاه جهان دیدۀ تحسین دارد

***