دیوان بیدل شیرازی/بس حلقه زدم

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
قرار بی قراران بس حلقه زدم
از بیدل شیرازی
بی دوست
دیوان بیدل شیرازی


هرگز نبود شهد که بر وی مگسی نیست یا گلبن سوری که برآن خار و خسی نیست
بس حلقه زدم بر درو حرفی نشنیدم من هیچ کسم یا که درین خانه کسی نیست
یاران همه رفتند و منم خسته و ره تار آوخ که درین قافله بانک جرسی نیست
هر کس که تو بینی به جهانش هوسی نیست غیر از تو مرا در همه عالم هوسی نیست
کوتاه مرا دست و تو بس شاخ بلندی دانم که به دامان توام دست رسی نیست
بیدل ز پی حشمت و جاهست برین در کز دوست به جز دوستیش ملتمسی نیست

***