دیوان بیدل شیرازی/قرار بی قراران

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
قدرت آواز قرار بی قراران
از بیدل شیرازی
بس حلقه زدم
دیوان بیدل شیرازی


اگر نالم نه از غیر حبیب است که گر دردی مرا هست از طبیب است
ترش ننشینم ار صد تلخ گوئی که گر از دوست زهر آید زبیب است
سر زلفش قراری بسته با دل قرار بی قراران بس عجیب است
مگوئیدم چرا دل دادی از دست رطب شیرین و کودک نا شکیب است
کتاب هفت ملت بایدت سوخت نخستین روز گر عشقت ادیب است
عجب نبود اگر زنار بندم که زلف کافرت عابد فریب است
غم عشقش دلم در سینه خون کرد ستم با آشنا رسمی غریب است
به قتل بیدل ابرویش ز هر سو تو گوئی تیغ شه گاه عتیب است

***