محتشم کاشانی (غزلیات)/سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۷ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۰۹:۴۹ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' محتشم کاشانی (غزلیات) (سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون)
از محتشم کاشانی
'


سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون نوبت زنان از عشق تو آیم به صد غوغا برون
چون مرد میدان را زنند از بهر جانبازی صلا سر بر کف و کف بر دهان آیم من شیدا برون
دهشت شود نو سلسله چون از صف دیوانگان آشفته خو زنجیر خا ایم من رسوا برون
در لشگر عقل و خرد یک مرده صد صف بر درم تا آید از بهر جدل مرد از صف هیجا برون
کو آتش در دل که من چون دست در جیب آورم از پرتو گیراییش آرم ید و بیضا برون
صحرای شوری کو کزو چون روی در شهر آمدم صد وحشی اندر پیش پس آیم ازان صحرا برون
دریای شوری کو که من کوشم چو در غواصیش آخر به جایی در دهم تا حشر ازان دریا برون
خیل بلاصف می‌کشد میدان دم از خون می‌زند همت فرس زین می‌کند من می‌روم تنها برون
دل میل دارد کز هوس دردیگی اندازد مرا کز تن نیاید یک نفس بی‌آه و واویلا برون
تا کی به دریا جا کنم کز خانه جانانه‌ای دامان استیلاکشان آید به استغنا برون
بی‌قید طفلی خواهم و عشقی که بازی بازیم از خلوت زهدآورد هر دم به غیرتها برون
هان محتشم نزدیک شد کز رستخیز عشق تو آری قیامت در نظر نارفته از دنیا برون