محتشم کاشانی (غزلیات)/سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون) از محتشم کاشانی |
' |
سرگرمی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون | نوبت زنان از عشق تو آیم به صد غوغا برون | |
چون مرد میدان را زنند از بهر جانبازی صلا | سر بر کف و کف بر دهان آیم من شیدا برون | |
دهشت شود نو سلسله چون از صف دیوانگان | آشفته خو زنجیر خا ایم من رسوا برون | |
در لشگر عقل و خرد یک مرده صد صف بر درم | تا آید از بهر جدل مرد از صف هیجا برون | |
کو آتش در دل که من چون دست در جیب آورم | از پرتو گیراییش آرم ید و بیضا برون | |
صحرای شوری کو کزو چون روی در شهر آمدم | صد وحشی اندر پیش پس آیم ازان صحرا برون | |
دریای شوری کو که من کوشم چو در غواصیش | آخر به جایی در دهم تا حشر ازان دریا برون | |
خیل بلاصف میکشد میدان دم از خون میزند | همت فرس زین میکند من میروم تنها برون | |
دل میل دارد کز هوس دردیگی اندازد مرا | کز تن نیاید یک نفس بیآه و واویلا برون | |
تا کی به دریا جا کنم کز خانه جانانهای | دامان استیلاکشان آید به استغنا برون | |
بیقید طفلی خواهم و عشقی که بازی بازیم | از خلوت زهدآورد هر دم به غیرتها برون | |
هان محتشم نزدیک شد کز رستخیز عشق تو | آری قیامت در نظر نارفته از دنیا برون |