سعدی (غزلیات)/من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۲۱:۲۶ توسط Farhad (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' سعدی (غزلیات) (من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم)
از سعدی
'


من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم
من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد که در بهشت نیارد خدای غمگینم
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود شریفت جهان نمی‌بینم
چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به شب فراق منه شمع پیش بالینم
ضرورتست که عهد وفا به سر برمت و گر جفا به سر آید هزار چندینم
نه هاونم که بنالم بکوفتی از یار چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم
بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم
چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم
مرا پلنگ به سرپنجه‌ای نگار نکشت تو می‌کشی به سرپنجه نگارینم
چو ناف آهو خونم بسوخت در دل تنگ برفت در همه آفاق بوی مشکینم
هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی چه حاجتست بگوید شکر که شیرینم