ملت ایران قربانی پروپاگاند چپ
چرا حزب در ایران کارا نیست؟ | حکومت مشروطه شاهنشاهی چیست؟ | لیبرال دموکراسی |
ملت ایران قربانی پروپاگاندای چپ
بیش از شش ماه است که از انقلاب ملی ایران میگذرد. در هفتههای گذشته شاهزاده رضا پهلوی به پیروزیهایی دست یافتند. شاهزاده از سوی شمار بسیاری از نمایندگان فراخوانده شدند تا در پارلمان اروپا، پارلمان بلژیک، پارلمان سوید و در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت نمایند و مصاحبههای بی شمار با رسانههای گروهی بین المللی داشتند. در سراسر جهان تظاهرات عظیمی به پشتیبانی از شاهزاده رضا پهلوی برگزار شد و خواسته ایرانیان که حکومت در کشورشان دوباره مشروطه شاهنشاهی بشود با این تظاهرات به گوش مردمان سراسر جهان رسانده شد. در ایران سرکوب مردم ایران به شدت ادامه دارد و ویدیوها و فرتورهای دختران دبستانی و دبیرستانی که با گاز مسموم شده است در سراسر دنیا پخش شده است. سازمان بین المللی انرژی اتمی در وین رسما دریافته است که جمهوری اسلامی به اتم غنی شده ۸۴ درسدی دست یافته است. این بدان چم است که جمهوری اسلامی به زودی مواد نیازین برای یک بمب اتمی را خواهدداشت. جمهوری اسلامی پهپاد به روسیه تحویل میدهد و روسیه را در جنگ علیه اوکراین پشتیبانی مینماید و از سوی دیگر همسایگان عرب را با پهپادهای نوین تهدید میکند. با اینکه مردم ایران در تظاهرات خود آشکارا فریاد کشیدند که حکومت اسلامی را دیگر نمیخواهند و با اینکه جمهوری اسلامی خطر بزرگ برای منطقه خاورمیانه است و با وجود اینکه اروپا را نیز میتوانند با راکتهای خود ویران سازند، دولتهای اروپا و امریکا حاضر نیستند که رژیم اسلامی را از ایران سرنگون سازند. چرا چنین است؟
پاسخ به این پرسش را سیاستمداران چپی در امریکا و اروپا میدهند همان کسانی که دوباره بر طبلهای پروپاگاندایشان میکوبند. اینان همان آرنگها و فرتورهایی را استفاده میکنند که در سالهای آنتی شاه موومنت به کار گرفته بودند. این آرنگها و فرتورها بخشی از پروپاگاندای رژیم اسلامی گردیده است. مانند روضه خوانی که چندی پیش، آریامهر شاهنشاه ایران را با آدولف هیتلر مقایسه کرد و پرسید که اگر آدولف هیتلر پسری میداشت آیا مردم آلمان میپذیرفتند که او در راس حکومت بنشیند؟ این مقایسه میان شاهنشاه ایران و آدولف هیتلر چرند و نامربوط است زیرا که اولا آدولف هیتلر عنوان رهبر را داشت همانند علی خامنهای که رهبر جمهوری اسلامی است. باید این روضه خوان رهبر آدولف هیتلر را با رهبر خامنهای مقایسه کند و در واقع میتواند بسیاری شباهتها را بیابد. خامنهای با شدت مردم ایران را سرکوب میکند و یکی از کثیفترین و هولناکترین دیکتاتوریهای جهان را بر پا داشته است. . خامنهای ایران را در جنگهای یمن و عراق و سوریه و لبنان درگیر ساخته است و اکنون درگیر جنگ علیه اوکراین است. خامنهای در سر دارد که ایدیولوژی جنایتکار و خونریز خود را در سراسر جهان پراکندهسازد و مطمین است که اسلام سیاسی بر دنیا چیره خواهد شد.
خامنهای ثروت ملت ایران را در برنامه اسلحه سازی سرمایه گذاری کرده است تا رهبری دنیا را با ابزار نظامی به دست آورد. اگر در جهان جانشینی برای آدولف هیتلر وجود داشته باشد، فقط میتواند علی خامنهای باشد.
از سوی چپها پروپاگاندهایی که به کار گرفته میشود، با بسیاری از آرنگها و تصویرهایی که در مغز آدمیان بوجود آوردهاند کار میکنند، که بیشتر ایرانیان آنها را نمیشناسند. هدف پروپاگاندای چپیها همواره تخریب و نابود ساختن یک فرد بوده است. در مورد ایران، این فرد شاهنشاه ایران و شهبانوی ایران و افراد خانواده شاهنشاهی هستند که چپ کوشش میکند آنان را تخریب نماید . هنگامی که واژه شاه را منفی میسازد، فرزندش اتوماتیک در سایه آن پروپانداگای منفی و مخرب چپ قرار میگیرد. این مکانیسم روانشناسی را چپیها سالیان دراز به کار گرفتند تا از بازگرداندن شاهنشاهی به ایران جلوگیری کنند. چپیها همه گفتگوها درباره مشروطه شاهنشاهی را چنان مسموم کردهاند و مردم را چنان زیر فشار این پروپاگاندای منفی گذاشتهاند که مردم به بازگشت پادشاهی فکر نکنند.
پروپاگاندای چپی بسیاری علیه آریامهر شاهنشاه ایران و شهبانوی ایران وجود دارد که ایرانیان آنها را نمیشناسند زیرا که به زبان دیگری هستند و هیچگاه به زبان پارسی برگردانده نشدهاند. در اینجا ما برای نخستین بار آن آرنگها و تصاویر ذهنی که علیه شاهزاده رضا پهلوی و آن زمان علیه آریامهر شاهنشاه ایران بوجود آوردهاند را بررسی میکنیم.
سندی را که ما به آن اشاره میکنیم نامهای به علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی از سوی اولریکه ماینهوف است که در آلمان در سال ۱۹۶۷ برابر با ۱۳۴۶ خورشیدی زمانی که اعلیحضرتین از کشور آلمان بازدید میکردند به چاپ رسید. اولریکه یک روزنامه نگار چپی بود که بعدا به گروه تروریستی بادرماینهوف پیوست. این نامه هنوز از سوی خان بابا تهرانی و بهمن نیرومند و چنگیز پهلوان و دیگر تروریستهای خطرناک چپ ایران نقل میشود. نامه به مصاحبهای اشاره میکند که علیاحضرت شهبانو با مجله نوی روو انجام دادند. و این مصاحبه در روزهای ۷ و ۱۴ ماه مه ۱۹۶۷ در نوی روو به چاپ رسید. اولریکه ماینهوف علیاحضرت شهبانو را متهم کرد که به مردم آلمان اطلاعات اشتباه در باره ایران داده است و اولریکه ماینهوف با این نامه بر آن است که نشان دهد که زندگی مردم در ایران چگونه است.
علیاحضرت شهبانو در این مصاحبه فرمودند که تابستان در ایران بسیار داغ است و بسیاری از ایرانیان تابستانها به کنارههای دریای مازندران میروند. اولریکه ماینهوف نوشت: بسیاری از ایرانیان نمیتوانند به کناره دریا بروند زیرا که برای نمونه در بلوچستان و یا در مهران به سفلیس ارثی دچار هستند ، یا بسیاری از کشاورزان ایران درآمدشان کمتر از ۱۰۰ دلار در سال است، و به هیچ روی نمیتوانند به کنارههای دریای مازندران بروند. اولریکه ماینهوف ادامه میدهد که در ایران از هر دو کودک یکی از گرسنگی، تهی دستی و بیماری میمیرد و اینان نیز کسانی هستند که نمیتوانند به کنارههای دریای مازندران سفر کنند. اولریکه ماینهوف مینویسد که کشاورزان در مهدی آباد، ناهار و شام ندارند بلکه خوراک آنان کاه خیسانده شده در آب میباشد. و کشاورزانی که ۱۵۰ کیلومتر از تهران دور هستند، علیه مبارزه با ملخ هستند زیرا که ملخ خوراک اصلی آنان است. اولریکه ماینهوف درباره جای زندگی ایرانیان چنین مینویسد که در پایین شهر تهران، بیش از دو هزار تن در گودالهای زیر زمینی زندگی میکنند و در جنوب تهران کودکان مانند کرم در کثافت غوطه میخورند و از ماهی گندیده و علف هرز تغذیه میکنند.
این تصویری که اولریکه ماینهوف از ایران به نوشتار میکشد، کشوری را نشان میدهد که در آن مردمش از گرسنگی مینالند و در گودالهای زیر زمینی زندگی میکنند و کودکان ایرانی در کثافت و آشغال بازی میکنند و بزرگ میشوند، مردان ایرانی سفلیسی هستند و همه اینها برای خانواده شاهنشاهی ایران بی تفاوت است زیرا اینان هستند که در کنار دریای کاسپین تعطیلات خود را میگذرانند. جالب اینجاست که اولریکه ماینهوف هیچ گاه در ایران نبوده است که بتوان پرسید از کجا چنین اطلاعاتی را آورده است که ایرانیان در سوراخهای زمینی زندگی میکنند از گرسنگی رنج میبرند از هر دو کودک یکی از گرسنگی و فقر و بیماری میمیرد و کشاورزان ایرانی کاه خیس کرده و علف هرز میخورند.
اولریکه ماینهوف این اطلاعات را از کتابی برداشته است که یک ایرانی به زبان آلمانی نوشته است. این ایرانی خاین بهمن نیرومند نام دارد و کتابی که نوشته است فرنامش پرزین مدل یک کشور در حال توسعه یا دیکتاتوری دنیای آزاد منظورش کشورهای غربی است. این کتاب در ماه مارچ ۱۹۶۷ نوشته شد. ماینهوف بدین باور است که این حقایقی است که دقیقا اوضاع ایران را نشان میدهد. این به اصطلاح حقایق سندهایی هستند که ایرانیان گرسنه و بدبخت هستند در جایی که شاه و خانواده اش به تعطیلات میروند.
این بهمن نیرومند که این دروغها را به عنوان حقایق ایران نوشته است تا به امروز در برلین زندگی میکند هموند حزب سبزهای آلمان است و در آنجا هر ماه نامه اطلاعات در باره ایران مینوشت که از سوی همه هم حزبیهای سبز خوانده میشد. بهمن نیرومند کارشناس ایران کسی است که مینویسد چگونه آلمانیها باید با ایران برخورد کنند و در ایران چه میگذرد.
در نامه اولریکه ماینهوف چنین دروغهایی نیز آمده است که ایران از امریکا ۲ میلیارد دلار کمک مالی برای ساختن بیمارستان و مدرسه گرفته است، این پول ناپدید شده است و هیچ مدرسه و بیمارستانی نیز ساخته نشده است، از این پول که برای مدرسهها بود، شاه برای همسرش فرح یک نیم تاج ۱٫۲ میلیون مارک، یک سنجاق سینه ۱٫۱ میلیون مارک آلمان، گوشواره برلیان ۲۱۰٫۰۰۰ مارک و یک دستبند برلیان و یک کیف طلا خریده است. اولریکه ماینهوف مینویسد که شاه به امریکاییان گرانتی داده است که یک سنت هم به ساختن مدرسهها داده نشود زیرا اگر مردم ایران در مدرسهها دانش بیاموزد، خطر آن پیدا میشود که مردم ایران سرنوشت خود را به دست گیرند. در اینجا تصویری کشیده میشود که پولهایی که کشورهای غربی به ایران کمک کرده بودند برای مردم ایران هزینه نشده است بلکه فقط برای زندگی لوکس شاه و شهبانو خرج میشود.
یا دروغی دیگر اینکه شاه ایران که مونوپول یا انحصار تریاک در ایران را دارد و میلیونها درآمد از راه تریاک دارد. سوم هرویین در ایران ناشناخته بود، با ایده شاه بیست درصد از مردم ایران هرویینی هستند.
بیشتر مردمان آلمان، با خواندن این نوشتار برای مردم ایران متاسف میشدند که در چه وضعیت هولناکی قرار دارند. در مجلههای آلمانی همواره درباره ایران تمرکز تنها روی این بود که چه در کاخ شاهنشاهی ایران میگذرد. درباره ساختن مدرسههایی که در آن زمان بنا میشد و بیمارستانهای مجهزی که پی در پی ساخته میشد، تحصیل رایگان در دانشگاهها و مدرسههای عالی و تکنیکومها و بورسهای تحصیلی برای دانشجویان ایرانی در برون مرز ، از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و جمیعت خیریه فرح پهلوی و تغذیه رایگان دانش آموزان و نوآموزان و تغذیه رایگان برای کودکان خردسال وشیرخوارگان با مادران تا دو سالگی هیچ ننوشتند. از تقسیم ثروت ایران میان ملت ایران ننوشتند. تمرکز اما بر پوشاک فاخر شاهنشاه ایران و شهبانوی ایران بود. کلمهای از پیشرفتهای ایران در آموزش و پرورش و بهداشت و کارخانهها و رفاه مردم آزادی اجتماعی بی حد و حصری که مردم ایران داشتند را ننوشتند. از پول توجیبی دانشجو و کمک هزینه تحصیلی ننوشتند.
از دوستان امریکایی و اروپایی خود بپرسید که ناچار به پرداخت هزینه سنگین دانشگاه و زندگی فرزندانشان هستند، یک دانشجو تا بن دندان مقروض از دانشگاه فارغ اتحصیل میشد، آیا میدانستند که دانشجویان ایرانی تا پایان عالیترین درجههای دانشگاهی به رایگان درس میخواندند و پول دستی هم میگرفتند و بهترین خوراکها در کافه تریایهای دانشگاه را میخوردند. آیا اینها را میدانستند؟ هنوز که بیش از نیم قرن میگذرد آنچه که ما در ایران داشتیم برای یک اروپایی و یا امریکایی یک رویاست . از دوستانتان در اروپا و امریکا بپرسید که ایرانیان با سی سال خدمت میتوانستند بازنشسته شوند و بانوان پس از بیست سال خدمت میتوانستند با حقوق کامل بازنشسته شوند. در اروپا امروز از بازنشستگی با هفتاد سال سن میگویند و در ایران آن زمان در پنجاه سالگی همه بازنشسته بودند. خواهید دید که در برون مرزهای ایران، هیچکس نمیداند ملت ایران از چه رفاه و امنیتی برخوردار بودند زیرا تصویر هولناکی که چپ لعنتی برای مردم جهان از ایران و شاه ایران میکشید با کمک رسانهها که همگی در دست چپیها بود و هست در مغزهای مردمان جای میگرفت. بر ما ایرانیان است که این تصویر را از مغزهای سیاستمداران و مردم جهان بزداییم زیرا که پیروزی شاهزاده رضا پهلوی بدان وابسته است.
این تصویر منفی که کنفدراسیون همان چپیهای فاسد در خارج از کشور از ایران میکشید با پروپاگاندای چپ در ایران تودهای و جبهه ملی و دیگر گروهکهای بزرگ و کوچک را در مغزهای مردم ایران نیز جای دادند. با هر کاری که برای پیشرفت و رفاه مردم ایران انجام شد از فردایش چپ حرامزاده بر طبلهای پروپاگاندایشان میکوبیدند و مردم را مغزشویی میکردند. تصویری که اینان از شاهنشاه میهن پرست و مهربان ایران کشیدند این بود که اگر او برود آنقدر پول برای هر ایرانی میماند که دیگر لازم نیست ایرانی تا آخر عمر کار کند. کوتاه زمانی پس از آن که شاهنشاه ایران از کشور خارج شد فقر و تنگدستی و بیماری و مرگ و جنگ و توهین و تجاوز و زندان و تکه پاره کردن جگر گوشههای مردم ایران بر کشور چیره شد. امروز برای نوجوانان ایران ، گفتن از زمان شاه مانند گفتن از بهشت است. ایرانیان میخواهند که دوباره به زمان پادشاه خود بازگردند، و چرخ زمان را به عقب بازگردانند. به چهل و چهار سال پیش و این تنها وتنها راه نجات ایرانیان است.
تاریخچه جمهوری اسلامی تاریخ زور ، سرکوب و دیکتاتوری است. از بنیاد نهادن جمهوری اسلامی را به عنوان تاریخ آزاد ساختن مردم ایران یاد میکنند. خمینی با همدستانش توده ایها، جبهه ملی، نهضت آزادی، چریک فدایی و مجاهد و کار با ماسک مبارزان آزادی خود را شناساندند و داستانی را تعریف کردند که در زمان پهلوی چه ستمها شده است. اینها همه پروپاگانداست و واقعیت چیز دیگری است. خمینی آزادی برای ایرانیان نیاورد و سدها هزار کشته و تلی از ایرانیان جان باخته زمانی بوجود آمد که خمینی و همدستانش قدرت را در ایران به دست گرفتند. امروز در خیابانهای ایران دختران ایران با گلوله کشته میشوند، از لحظه نخست مردم بی گناه ایران با گلولههای خمینی و چریک و مجاهد و جبهه ملی و دیگران کشته شدند. امروز جمهوری اسلامی هزینه سازمانهای تروریستی در سراسر جهان را میپردازند آن زمان نیز با سازمانهای تروریستی چون بادر ماینهوف و پی ال او سازمان آزادیبخش فلسطین همکاری نزدیک داشته است. جمهوری اسلامی یک سیستم پهناور ترس بوجود آورده است که از کودکستان تا بازنشستگی سایه ترس بر سر مردم ایران میافکند. این کنترل افکار مردم جای پای عمیقی بر روح و روان آدمی بر جای میگذارد. و با این کار کوشش میکنند که اراده مردم علیه رژیم اسلامی را در هم شکنند. بدین روی، دلیری کسانی که به خیابانها میروند و علیه رژیم اسلامی تظاهرات میکنند شایسته تحسین است. ما کسانی که در برون مرز زندگی میکنیم باید چپیها را بازایستانیم که دیگر پروپاگاندهای دروغشان را پراکندهنسازند. و مزخرف گویی هایشان که دمکراسی تنها با جمهوری ممکن است و چنین مزخرفاتی باید به پایان برسد. پروانه ندهید که نام والای محمدرضا شاه پهلوی را با دیکتاتور همراه سازند. پروانه ندهید که هنگام سخن گفتن با اعلیحضرت رضا شاه دوم بدانند که با شاهنشاه ایران سخن میگویند. بدانید ما ایرانیان دوباره در چاه ویل پروپاگاندای چپ نخواهیم افتاد. به گفته دوست و دشمن ایرانیان از آزادیهای فردی تمام و کمال برخوردار بودند که در هیچ کجا همانند نداشت. ما پروانه نخواهیم داد که مشروطه شاهنشاهی که آنهمه برای ما ایرانیان احترام و رفاه و آزادی به ارمغان اورده بود از دستان ما ربوده شود.