محتشم کاشانی (غزلیات)/گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود) از محتشم کاشانی |
' |
گر شود پامال هجر این تن همان گیرم نبود | ور رود دل نیز یک دشمن همان گیرم نبود | |
گر دلم در سینه سوزان نباشد گو مباش | اخگری در گوشهی گلخن همان گیرم نبود | |
ز آفتاب هجر مغز استخوانم گو بریز | در چراغ مرده این روغن همان نگیرم نبود | |
ملک جانی کز خرابیها نمیارزد به هیچ | گر فراق از من بگیرد من همان گیرم نبود | |
دیده گر خواهد شدن از گریه ویران کو بشو | در دل تاریک این روزن همان گیرم نبود | |
ناله از ضعف تنم گر برنیاید گو میا | در سرای سینه این شیون همان گیرم نبود | |
چون به تحریک تو میرانند ازین گلشن مرا | جا کنم در گلخن این گلشن هما نگیرم نبود | |
بود نافرمان دلی با من همان گیرم نزیست | بود بی سامان سری بر تن همان گیرم نبود | |
گفتم از عشقت به زاری محتشم دامن کیشد | گفت یک رسوای تر دامن همان گیرم نبود |