محتشم کاشانی (غزلیات)/گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج) از محتشم کاشانی |
' |
گر به دردم نرسد آن بت غافل چه علاج | ور کشد سر ز علاج من بی دل چه علاج | |
کار بحر هوس از رشگ به طوفان چو کشید | غیر زورق کشی خویش به ساحل چه علاج | |
قتل شیرین چو شد از تلخی جان کندن صبر | غیر منت کشی از سرعت قاتل چه علاج | |
دست غم زنگ ز پیشانی خدمت چو زدود | جز به تقصیر شدن پیش تو قایل چه علاج | |
نیم بسمل شده را خاصه به تیغ چو توئی | جز نهادن سر تسلیم به سمل چه علاج | |
نقد دین گرچه ندادن ز کف اولیست ولی | ترک چشم تو چو گردیده محصل چه علاج | |
گو دل تازه جنون باش به زلفش دربند | اهل این سلسله را جز به سلاسل چه علاج | |
محتشم رفتن از آن کوست علاج دل تو | لیک چون رفته فروپای تو در گل چه علاج |