محتشم کاشانی (غزلیات)/گرچه در دیدهیتر جای تو نتوان کردن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (گرچه در دیدهیتر جای تو نتوان کردن) از محتشم کاشانی |
' |
گرچه در دیدهیتر جای تو نتوان کردن | به همین قطع تمنای تو نتوان کردن | |
وصل را گرچه به کوشش نتوان یافت ولی | هجر را مانع سودای تو نتوان کردن | |
کنم از بهر تو دانسته خلاف دل خویش | چون خلاف دل دانای تو نتوان کردن | |
گرچه کفر است ز بس سرکشیت میترسم | کز خدا نیز تمنای تو نتوان کردن | |
در دل تنگی و این طرفه که نه گردون را | صدف گوهر یکتای تو نتوان کردن | |
خواهم از خلق نهانت کنم اما چه کنم | که تو خورشیدی و اخفای تو نتوان کردن | |
گر سراپا چو فلک دیده توان گشت هنوز | سیر خود را ز تماشای تو نتوان کردن | |
گر کنی وعده هم ای یار غلط وعده چه سود | که نیایی و تقاضای تو نتوان کردن | |
محتشم گر تو کنی ترک سخن صد کان را | به دل طبع گهر زای تو نتوان کردن |