محتشم کاشانی (غزلیات)/چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین) از محتشم کاشانی |
' |
چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین | زمین گوید ثنا گردون دعا روحالامین آمین | |
رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا اما | در این میدان نمیبینم سپهداری به این آئین | |
به تندی برق مستعجل به لنگر کوه پابرجا | به میدانها سبک جولان به محفلها گران تمکین | |
به تحریک طبیعت در خم چو گان بیدادم | چنان دارد که چون گویم نه آرامست و نه تسکین | |
شوم او را بلاگردان چو رخش ناز بیپایان | به پایین راند از بالا به بالا تا زد از پایین | |
مکن خون کوی ای دل بر سر میدان او مسکن | که آنجا در پی سر میرود صد عاشق مسکین | |
نثار بزمت این بس محتشم کان معدن احسان | لب گوهرفشان گاهی بجنباند پی تحسین |