محتشم کاشانی (غزلیات)/هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت) از محتشم کاشانی |
' |
هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت | کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت | |
به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم | که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت | |
هنوزت بوی شیر از غنچهی سیراب میآید | که بود از شیرهی جانم غذای چشم خونخوارت | |
هنوزت دایه میزد شانه بر سنبل که من خود را | نمیدیدم به حال خویش و میدیدم گرفتارت | |
هنوزت نامرتب بود بر تن جامه خوبی | که جیبم پاره بود از دست خوی مردم آزارت | |
هنوزت طره در مرد افکنی چابک نبود ای بت | که من افتاده بودم در کمند جعد طرارت | |
هنوز از یوسف حسنت نبود آوازهای چندان | که با چندین هوس بودم من مفلس خریدارت | |
کنون کز پای تا سر در لباس عشوه و نازی | ز عاشق در پس صد پرده پنهان است رخسارت | |
برون آتا فشاند محتشم نقد دل و جان را | به یک نظاره بر لطف قد و انگیز رفتارت |