محتشم کاشانی (غزلیات)/من و ملکی و خریداری مژگان سیهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (من و ملکی و خریداری مژگان سیهی) از محتشم کاشانی |
' |
من و ملکی و خریداری مژگان سیهی | که فروشند در آن ملک به صدجان گنهی | |
شهسواری که به جولانگه حسنت امروز | انقلاب از نگهی میفکند در سپهی | |
حسن از بوالعجبی هربت نازک دل را | داده است از دل پر زلزله آرام گهی | |
گشته مقبول کس طاعت این خاک نشین | که به کاهی نخرد سجده زرین کلهی | |
کلبهی دل ز گدایی بستانند این قوم | نستانند بلی کشوری از پادشهی | |
هست عفوی که به امید وی از دیدهی عذر | نقطهی قطره اشگی که نشوید گنهی | |
حسن و عشقند دو ساحر که به یک چشم زدن | میگشایند میان دو دل از دیده رهی | |
مدت وصل حیاتیست ولی حیف که نیست | راست برقامت او خلعت سالی و مهی | |
محتشم اول عشق است چنین گرم مجوش | صبر پیشآور و پیدا کن ازین بیش تهی |