محتشم کاشانی (غزلیات)/من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم) از محتشم کاشانی |
' |
من نه مجنونم که خواهم روی در صحراکنم | خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم | |
تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار | خویش را پروانهی آن شمع بیپروا کنم | |
گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست | خوش دل آن که میشوم کاندر دل او جا کنم | |
اهل دل را گفته محروم نگذارم ز جور | آن قدر بگذار تا منهم دلی پیدا کنم | |
خاک پای آن پری کز خون مردم بهتر است | چون من از نامردمی در چشم خون مالا کنم | |
حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر | بیطمع گردم گدایی از در دلها کنم |