محتشم کاشانی (غزلیات)/عجب گیرنده راهی بود در عاشق ربائیها

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' محتشم کاشانی (غزلیات) (عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها)
از محتشم کاشانی
'


عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها نگاه آشنای یار پیش از آشناییها ز حالت بر سر تیر اجل در رقص میرد دل نخجیر را هر نغمه زان ناوک ساییها نیاری پای کم ای دل که خواهد کرد ناز او به جنس پر بهای خود خریدار آزماییها به جایی می‌رسد شخص هوس در ملک خود کامان که آنجا زا وفا به می‌نماید بی‌وفاییها در و دیوار معبدهاست از حرف ظهور او که خواهد شد به رسوایی بدل آن نارساییها به این صورت که زادت مادر ایام دانستم که در عهد تو خواهد داد داد فتنه زاییها چو دادی محتشم وی را به خود راهی چه سودا کنون ز دست تندخوئیهاش این انگشت خاییها