محتشم کاشانی (غزلیات)/عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | محتشم کاشانی (غزلیات) (عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند) از محتشم کاشانی |
' |
عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند | که درو غیر غنیمانه نگاهی نکند | |
آن چه با خرمن جانم بنگاهی کردی | برق هرچند بکوشد به گیاهی نکند | |
عشق تاراج گرت یک تنه با هر دو جهان | کرد کاری که به یک کلبه سپاهی نکند | |
شدم از سنگدلیهای تو خورسند به این | که کسی در دلت از وسوسه راهی نکند | |
منعم از ناله رسد پند دهی را که شود | هدف تیر نگاه تو و آهی نکند | |
من گرفتم گه نگه در تو گناهست ای بت | بنده این حوصله دارد که گناهی نکند | |
دیدم آن زلف و تغافل زدم آهم برخاست | نتوانست که تعظیم سیاهی نکند | |
آن چه با کوه شکیبم رخ تابان تو کرد | شعلهی آتش سوزنده به کاهی نکند | |
محتشم این همه از گریه نگردد رسوا | که تواند کند گاهی و گاهی نکند |